ارزش و مقام انسان در ميان ساير مخلوقات
بررسي شأن و جايگاه انسان در نظام خلقت و نيز در ميان ساير موجودات عرصهاي بس اساسي در مطالعات انسان شناختي است، چه اين كه درك نادرست مقام و جايگاه انسان در هستي موجب عوارض و پيامدهاي غير قابل جبراني است كه حتي آدمي را تبديل به پستترين موجودات مينمايد. بدين جهت، شايسته است تا اندازهاي در اين فراز به اين مهم پرداخته شود. در اين بخش نيز ما با استفاده از آيات قرآن كريم سعي ميكنيم تا دركي درست از مقام انسان بدست دهيم.
«و نيز انسان از جمله ممكنات مخصوص است. بدانكه امتزاج وي از دو روح گشته، يكي روح حيواني فاني و ديگري روح ملكوتي باقي و از اين جهت وي را هر زماني خلقتي و لبس تازه و صورتي و حياتي مجدد ميباشد و وي را ترقي از منزلي بدست ميدهد و رحلت از مقامي به مقامي روي ميدهد و از نشأه به نشأه تحول ميكند»[1]
1. انسان مخلوقي دو بعدي است:
در خلقت و آفرينش انسان، علاوه بر عناصر مادي كه در جماد، گياه و حيوان وجود دارد، عنصري ملكوتي و الهي نيز وجود دارد. انسان، تركيبي است از طبيعت (بدن) و ماوراي طبيعت (روح)[2]. نه مانند فرشتگان است كه ملكوتي محضاند و نه مانند حيوانات است كه فقط خاكياند و بعد ملكوتي در آنها مطرح نيست.
2. انسان موجودي است برگزيده
آفرينش انسان، آفرينشي حساب شده و بر اساس طرح و نقشهاي معين انجام گرفته است. به عبارتي ديگر، هر چند خلقت همه موجودات خلقتي است بر اساس تدبير و طرحي از پيش معين و مشخص، ولي خلقت انسان به گونهاي خاص مد نظر بوده است و به شكلي خلقت انسان خلقتي ممتاز است.
«ثُمَّ اجْتَباه رَبُّهُ فَتابَ عليهِ وَ هَدي» (خداوند آدم را برگزيد و توبهاش را پذيرفت و او را هدايت كرد.)[3]
اما اين انتخاب و خلقت براي غرضي خاص، چيست؟
3. انسان خليفه خدا بر روي زمين است:
به عبارتي روشن و صريح ميتوان هدف مذكور در بالا را در خليفة اللهي ديد. خداوند در هنگام آفرينش انسان خطاب به موجودات ملكوتي گفت:
«اِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ اِنّي جاعِلٌ فِي اْلاَرْضِ خَليفَةً قالوا اَتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِماءَ»[4] (بياد آر آنگاه كه پروردگار تو به ملائكه فرمود من در زمين خليفه برگمارم ملائكه گفتند ميخواهي كساني را بگماري كه در زمين فساد كنند و خونها بريزند)
پس، ميتوان اين برگزيدهگي را در خليفة اللهي او ديد. البته، به روشني ميتوان سببهاي ديگري در اين برگزيده بودن مشاهده كرد. ولي به هر تقدير، انسان موجود و مخلوق برگزيده خداست.
4. ظرفيت علمي انسان بالاترين ظرفيت ممكن در ميان مخلوقات است:
وقتي ملائكه، در اعتراض به خلقت انسان به عنوان خليفه خدا گفتند: آيا ميخواهي كساني را در روي زمين خلق كني كه فساد و خونريزي ميكنند؟ حق تعالي به توانايي علمي انسان استناد كرد و به اين مطلب اشاره داشت كه انسان توانايي يافتن حقايق و اسرار عالم را دارد و ميتواند با ظرفيت بالاي خود به رموز عالم واقف گردد. خداوند متعال ملائک را با پرسش از اسرار (اسما)، آزمود و آنها پاسخ دادند كه تنها از اسرار و اسمايي آگاهي دارند كه خود خداوند در درون آنها قرار داده باشد و از اموري كه بدين شكل در اختيارشان قرار داده نشدهاند، آگاهي ندارند. به ديگر سخن، آدمي به جهت برتري علمي و استعداد در فراگيري اسرار عالم خليفه خدا گرديد:
«وَ عَلَّمَ آدَمَ اْلاَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَي اْلمَلائِكَةِ فَقالَ اَنْبِئُوني بِاَسماءِ هؤُلاءِ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ × قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا اِلاَّ ما عَلَّمْتَنا اِنَّكَ اَنْتَ اْلعَليمُ اْلحَكيمُ × قالَ يا آدَمُ اَنْبِئْهُم بِاَسمائِهِم فَلَمَّا اَنْبَئَهم بِأسْمائِهِم قالَ اَلَمْ اَقُلْ لَكُمْ اِنّي اَعْلَمُ غَيْبَ اْلسَمواتِ وَ اْلاَرضِ وَ اَعْلَمُ ما تُبْدونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ» (و خداي عالم همه اسما را به آدم تعليم فرمود آنگاه حقايق آن اسما را در نظر فرشتگان پديد آورد و فرمود خبر دهيد مرا با اسما اينان اگر در آنچه دعوي شماست راست ميگوييد × و فرشتگان عرضه داشتند ايزدا، تو پاك و منزهي ما نميدانيم چيزي جز آنچه تو خود بما تعليم فرمودهاي ؛ توئي دانا و حكيم× خداوند فرمود آدم، ملائكه را به حقيقت اين اسما آشناسازپس چون آدم ملائكه را بدان آگاه ساخت خدا به ملائكه فرمود آيا به شما نگفتم كه من ميدانم غير از آسمانها و زمين را و ميدانم هر آنچه را كه آشكار و پنهان داريد.)[5]
اين آيات نشان ميدهد كه آدمي در ميان مخلوقات خداوندي، بالاترين ظرفيت علم آموزي و دانستن حقايق عالم را دارد[6] به طوري كه حق تعالي به اين توانائي بر سر انتخاب آدم به عنوان خليفه خود استشهاد كرد و با اين استدلال، موجودات ملكوتي را بر خلقت انسان توجيه و اسكات نمود.
5. انسان سرشتي خدا آشنا دارد:
انسان آگاهي فطري نسبت به حق تعالي دارد. او ميتواند با مراجعه به فطرت خويش، يافتي حضوري از خالق خود پيدا كند و با اين توانايي خود را ممتاز از ديگر موجودات و مخلوقات گرداند.[7] اين يافت فطري، اگر چه در آغاز به صورت بالقوه در درون جان آدمي به وديعت نهاده شده است اما بعد از توجه به آن و به فعليت رسيدنش، مهمترين راهنماي او در مسير عبوديت حق تعالي قرار ميگيرد. زيبايي اين يافت فطري در آنجاست كه از آغاز خلقت انسان، خدا جويي و خدا پرستي فطري، همراه او بوده و در راه انتخاب روش صحيح زندگي او را ياري رسانده است.
6. انسان امانت دار خداست:
قرآن كريم در سوره مباركه احزاب، در بياني بسيار جذاب، پرده از حقيقتي ناب بر ميدارد كه از زمان نزولش، انديشه انسان ژرف انديش را به سمت و سوي خود ميكشاند و تلاش او را بر فهم اين حقيقت متمركز ميگرداند.
«اِنَّا عَرَضْنا اْلاَمانَةَ عَلي اْلسَّمواتِ وَ اْلاَرْضَ وَ اْلجِبالَ فَاَبَيْنَ اَنْ يَحْمِلْنَها وَ اَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَها اْلاِنْسانُ اِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً» (ما بر آسمانها و زمين و كوههاي عالم عرض امانت كرديم، همه از تحمل آن امتناع ورزيدند اما انسان آن امانت را بر دوش كشيد، همانا انسان بسيار ستمكار و نادان است.)[8]
حافظ شيرازي نيز اين حقيقت را با زبان و بيان بي بديل خود توصيف نموده است[9].
اما اين امانت كه با اين برجستگي و اهميت مورد نظر قرار گرفته است، چيست؟ آيا يك امانت ظاهري و آشكار است و يا امري است دروني؟ در اين قسمت اندكي به اين مسأله ميپردازيم.
در عبارتي واضح و روشن ميتوانيم از اين امانت كه در آيه كريمه مورد نظر قرار گرفته است، با عنوان ولايت الهي و نيز استكمال به حقايق ديني ياد كنيم.[10] يعني اين كه، انسان در ميان موجودات عالم به گونهاي خلق شده است كه ميتواند با طي طريق كمال، به مرحله عبوديت و بندگي محض خدا برسد و با اين فعاليت اختياري خودش از ساير موجودات نيز بالاتر قرار گيرد و در مقام قرب الهي آرامش يابد. اين حقيقت كه آدمي با بندگي حق تعالي و انجام تكاليف ديني و الهي، قادر است مراتب خلقت را طي و به مقام ولايت حق برسد، او را امانت دار خداوند گردانيده است. دو بعدي بودن آدمي و اين كه هم بعدي جسماني دارد كه از عالم خاك است و هم بعدي روحاني و الهي، وي را تنها موجودي قرار داده است كه اين استعداد را به ظهور رسانده است.[11]
«زيرا، كه تكاليف الهيه امانات حق هستند، چنانچه در آيه شريفه: »اِنَّا عَرَضْنا اْلاَمانَةَ عَلي اْلسَّمواتِ وَ اْلاَرْضَ... الآيه، بعض مفسرين تكاليف الهيه دانستهاند؛ بلكه تمام اعضا و جوارح و قوا امانات حق هستند و صرف آنها را بر خلاف رضاي حق خيانت است؛ و متوجه نمودن قلب را به غير حق از جمله خيانت هاست.»[12]
امانت از نظر انديشمندان
در اين باره ديدگاههاي مختلفي مطرح است كه در ذيل به برخي از آنها كه مرحوم علامه طباطبائي در تفسير شريف الميزان مورد نظر قرار دادهاند، اشاره ميكنيم.
1. عدهاي اين امانت را تكاليف الهي ميدانند كه رعايت آنها موجب بهشتي شدن و معصيت و عصيان آنها سبب دخول در جهنم الهي ميگردد. در اين معنا، مراد از نپذيرفتن اين امانت از سوي آسمانها و زمين و كوهها، فقدان استعداد طاعت و معصيت از جانب آنهاست و منظور از شانه خالي كردن آنها از اين بار، قابليت نداشتن بر اين مهم است.
2. عدهاي امانت را به اعضا و جوارح انسان تعبير كردهاند به اين كه اين امور امانات الهي هستند كه آدمي بايد در حفظ آنها و بهره نگرفتن از آنها مگر در راه رضايت حق تعالي نهايت تلاش خود را به انجام برساند.
3. گروهي منظور از امانتي كه خدا در اختيار انسان قرار داده است، عقل آدمي ميدانند به اين كه اين قوه، چيزي است كه انسان برخلاف ساير موجودات از آن بهره گرفته و اين عقل ملاك تكليف و ثواب و عقاب است.
4. عدهاي نيز امانت مذكور را همان امانات و عهدهاي معمولي در ميان آدميان نسبت به يكديگر تفسير كردهاند، به اين كه امانت داري و وفاي به عهد بقدري داراي اهميت تلقي ميگردد كه اگر كسي در اين مسأله اهمال نمايد و در حفظ امانت مردم و وفاي به عهدهاي خود نسبت به آنان خيانت كند، در واقع، اقدامي معادل خيانت در امانت و عهد الهي انجام داده است.[13]
7. نعمتهاي زمين براي انسان آفريده شده است:
انسان به خوبي از اين واقعيت آگاه است كه نعمتهاي زمين در اختيار او قرار گرفته است و به هر گونه كه بخواهد ميتواند از آنها بهرهبرداري نمايد. قرآن كريم، در آيات متعددي اين نكته را مورد اشاره خود قرار ميدهد و انسان را مسخِّر و نيروي غالب روي زمين معرفي مينمايد كه خداوند، زمين و نعمتهاي آن را براي ايشان خلق كرده است.[14]
8. انسان داراي كرامت ذاتي است
«وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ اْلبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلي كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً» (مافرزندان آدم را گرامي داشتيم و او را در خشكي و دريا به حركت در آورديم و به آنها از روزيهاي پاكيزه بخشيديم و بر بسياري از مخلوقات خود او را برتري بخشيديم).[15]
در اين آيه كريمه، نخست به تكريم انسان ميپردازد و در ادامه به برتري و تفضيل او بر ديگر موجودات اشاره مينمايد. اما اين دو عنوان در صدد بيان چه چيزي هستند؟
همان طور كه مفسر بزرگ قرآن كريم مرحوم علامه طباطبايي ميآورند، تكريم، يعني اعطاي خصوصيتي كه به ديگران داده نشده است و موجودي كه به او كرامت شده، واجد چيزي شده است كه در ديگران نيست. البته، فضيلت بخشي نيز يعني اين كه، اگر چند موجود در كنار هم ويژگياي را دارند، اگر يكي از آنها آن ويژگي را به نحوي بهتر و كاملتر دارد، ميگويند آن موجود از باقي، در آن وصف و ويژگي برتري و فضيلت دارد.[16] اكنون در آيه مذكور، هم به انسان تكريم شده و آدمي و فرزندان آدمي كرامت شده است؛ يعني، به آنها چيزي داده شده است كه به ديگران داده نشده است و هم مورد تفضيل قرار گرفته است يعني كه در ويژگيهايي كه با ديگر موجودات مشترك است، از ديگران برتر و كاملتر گرديده است.[17]
عقل آدمي موهبتي است كه به انسان داده شده است و به ديگر موجودات عنايت نشده است. شاهد بر اين مسأله ادامه آيه كريمه است كه ميگويد با آن كرامت، انسان ميتواند در دريا و خشكي به حركت در آيد و در واقع دريا و خشكي را به تسخير خود در آورد و منافع اين عرصهها را تحصيل كند و از آنچه كه در دريا و خشكي رزق آنها قرار گرفته است نيز استفاده نمايد.[18] اين تكريم مانند تكريم ميهمان است كه او را براي ضيافتي دعوت ميكنيم، در اين هنگام اگر بخواهيم تكريمش كنيم او را با امكانات خاصي مهيا ميكنيم و اين امكانات خاص مثل مركب، غذا و... كرامت داشتن آن ميهمان نزد ما را نشان ميدهد. انسان با اين نيروي عقل ميتواند علاوه بر درك حقايقي درباره عالم و اين كه اين عالم از چه ساختاري برخوردار است و چه اموري در دنيا و عالم محققاند (ادراك هستها)، قدرت شناخت اجمالي امور خوب و پسنديده و امور بد و ناپسند را نيز دارد (ادراك بايدها و ارزشهاي عالم). انسان توانايي ادراك خير بودن و يا شر بودن افعال اختياري خود را دارد و بدين جهت نيز از ديگر موجودات برتري دارد. به عبارت ديگر، آدمي داراي وجدان اخلاقي است كه با استفاده از آن اعمال درست را از نادرست تشخيص ميدهد و بر انجام اعمال خطا خود يا ديگران را سرزنش مينمايد.[19]
از ديگر سو، انسان علاوه بر تكريم به واسطه عقل، در ساير ويژگيهاي مشترك ميان او و ساير حيوانات و موجودات بر آنها برتري داده شده است. يعني انسان نيز مثل حيوانات ميخورد، اما كيفيت تغذيه انسان كجا و كيفيت تغذيه حيوانات كجا. انسان براي خود مثل ساير حيوانات منزل و مسكن تدارك ميبيند، اما ميان منزل انسان و مسكن حيوانات تفاوت قابل توجه است. انسان نيز مانند حيوانات به ارضاي غرائز خود ميپردازد، اما ميان اين دو نيز اختلاف وجود دارد. به هر حال اين نكته به برتري انسان در ويژگيهاي مشتركش نظر دارد. استاد شهيد مطهري در بيان اين مطلب مي آورند:
«حال كه معناي تكريم و فرق آن با تفضيل روشن شد اينك ميگوييم: انسان در ميان ساير موجودات عالم خصوصيتي دارد كه در ديگران نيست و آن داشتن عقل است عقلي كه با آن خير و شر را از هم متمايز ميكند و نافع و مضر را از هم ميشناسد. كه با اين ابزار ميتواند مواهب ديگري را نيز براي خود تحصيل نمايد... . معناي تفضيل انسان بر ساير موجودات اين است كه در غير عقل از ساير خصوصيات و صفات هم انسان بر بسياري ديگر از موجودات ديگر برتري دارد.»[20]
بايد توجه داشت كه در آيه كريمه تفضيل انسان را بر بسياري از موجودات مطرح كرده است؛ نه همه موجودات. سر اين قيد در آنجاست كه فرشتگان بايد از اين عرصه كنار گذاشته شود[21]؛ زيرا قطعاً بسياري از انسانها از فرشتگان ارزش و رتبه كمتري دارند. در ذيل مقداري به فضيلت فرشتگان ميپردازيم.
آيا انسان از فرشتگان برتر است؟
فرشتگان كه بنابر آيات قرآني موجوداتي هستند كه نسبت به خدا عصيان نميكنند؛ از عبادت او خسته نميشوند؛ پيوسته خدا را تسبيح و تقديس مينمايند؛ مأموران حق تعالي نيز هستند و...[22] به طور قطع از اغلب انسانهائي كه عصيان حق تعالي را انجام ميدهند و دچار كفران نعمتهاي الهي ميشوند برتري دارند. هر چند برخي از آدميان ميتوانند با اعمال اختياري خود به قدري بالا روند كه مسجود فرشتگان قرار گيرند. ولي انسان كامل كه مسجود فرشتگان است، فردي از افراد انسان است و تمام انسانها انسان كامل نيستند. آري، اگر همه انسانها به مقام انسان كامل نائل شوند، از فرشتگان نيز بالاتر ميروند و بر آنها نيز برتري دارند.
9. انسان موجودي است كه خواستهاي او بي نهايت است و جز با رسيدن به خدا آرامش پيدا نميكند
«پوشيده نيست بر هر صاحب وجداني كه انسان به حسب فطرت اصلي و جبلت ذاتي، عاشق كمال تام مطلق است و شطر قلبش متوجه به جميل علي الاطلاق و كامل من جميع الوجوه است و اين از فطرتهاي الهيه است كه خداوند تبارك وتعالي مفطور كرده است بني نوع انسان را بر آن.»[23]
انسان بر اساس سرشت خود تنها با رسيدن به كمال مطلق است كه به ساحل آرامش نايل ميآيد[24] و از اضطراب و دل واپسي رهائي پيدا ميكند. با ياد خداست كه دل او آرام ميگيرد[25] و با رفتن به جوار رحمت حق و سراي رضاي اوست كه به رضا ميرسند.[26]
ملاك ارزش در ميان انسانها
تا به اينجا، ارزش و جايگاه انسان در ميان ساير مخلوقات حق تعالي را به بحث و نظاره نشستيم؛ اينك، مجال آن است كه ملاك ارزش گذاري در ميان خود انسانها را نيز به اجمال طرح و ديدگاه صحيح را در اين فراز نيز ارائه نماييم.
انسان، داراي كرامت ذاتي و خليفة الله است. اما آيا همه انسانها در هر حالي و هر گرايشي با هم مساوي و برابرند و ميان آنها از نظر جايگاه برابري برقرار است؟ آيا هيتلر با آن همه خون ريزي و ويرانگري اش داراي همان جايگاهي است كه انبيا و اولياي الهي از آن برخوردارند؟ آيا كسي كه عمري را در لهو و لعب، قتل و جنايت، فسق و فجور و امثال اين امور سپري كرده است از نظر وجودي داراي ارزشي برابر با انديشمندان و دانشمنداني هستند كه تمام عمر را براي خدمت به خلق خدا و در راه بندگي خدا گذراندهاند؟ آيا برابري، نوعي ظلم و جفا در حق نيكو كاران نيست؟ بديهي است كه ميان انسانها نيز اختلاف ارزشي وجود دارد. اما اين تفاوت، بي معيار است و يا اين كه داراي معياري معتبر است؟ قطعاً ارزش گذاري متفاوت، بدون معيار و ميزان نيز خود نوعي ظلم است و پذيرفتني نيست. اما اين معيار ارزش انسانها چيست؟
1. ملاك برتري ميان انسانها جنسيت نيست
نميتوان ملاك برتري ميان انسانها را به جنسيت آنها بازگرداند؛ زيرا هر كسي كه نيكو كار باشد و داراي ايمان باشد نزد خدا با ارزش است و او در آخرت مأوايش بهشت است.[27] زن و مرد از جهت ارزش انساني با يكديگر برابر و اگر عدهاي از مردان داراي ارزش بودهاند، شماري از زنان نيز از اين موقعيت برخوردار بودهاند.
2. ملاك برتري ميان انسانها مليت نيست
در برتري داشتن، از مليت خاصي بودن و يا نبودن دخالت ندارد. سياه و سفيد در انسان بودن مشترك هستند و همه ميتوانند در راه كمال طي طريق كنند و به عنوان انسان برتر شناخته شوند. از اين روي، برخوردهاي ملي گرايانه، برخوردي صحيح نيست و بايد به انسان به عنوان انسان توجه كرد و به ارزش داد.
3. ملاك برتري ميان انسانها ثروت و دارائي مالي نيست
چه بسا ثروت، انساني را به ورطه هلاكت انداخته و شقاوت ابدي را براي او به ارمغان آورده است. البته اگر كسي ثروت خود را در راه خدا به كار گيرد و در راه رضاي او قدم بردارد، ديگر حالت منفي ندارد و ثروت نيز ميتواند عامل رشد و ترقي مد نظر قرار گيرد.
4. ملاك برتري ميان انسانها تقواست
«اي مردم، همانا ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را به صورت اقوام و قبيله هائي قرار داديم تا همديگر را بشناسيد. همانا گراميترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست.»[28]
از ديدگاه قرآن ملاك همه ارزشها تقواست و بر اساس تقوا همه امتيازها لغو ميشود. البته، مغفول نماند كه حتي در اين ديدگاه، تقوا دليل امتياز مادي نيست؛ يعني، شخص با تقوا از حقوق مادي بيشتري نسبت به ديگران برخوردار نيست؛ بلكه تقوا يك امتياز معنوي براي شخص با تقواست. بديهي است كه از نظر عقلا، شخص با تقوا، بسيار كمتر از كسي كه در سراسر عمر خود به بي بندوباري اشتغال داشته، در معرض فسادهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي است؛ بدين جهت، با در نظر گرفتن توانائيهاي تخصصي او، وي از شايستگي بيشتري براي تصدي مناسب حكومتي و اجتماعي بر خوردار است و بدين ترتيب، به صورت معمول ايشان بايد در اداره اجتماع از اولويت بيشتري برخوردار باشد. ولي با تمام اين مطالب، تقوا، براي كسي امتياز مادي به ارمغان نميآورد؛ هر چه هست، امري معنوي است.
:: موضوعات مرتبط:
روح متعالی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1737
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0