.
اطلاعات کاربری
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

الكافى

اسم «كافى‏» در قرآن يك بار آمده و در همان مورد وصف خدا قرار گرفته
است، چنان‏كه مى‏فرمايد:
اليس الله بكاف عبده و يخوفونك بالذين من دونه و من
يضلل الله فما له من هاد(زمر، 36).
آيا خدا (درنگهدارى) بنده‏اش كافى نيست، تو
را از غير خدا مى‏ترسانند، هر كس را خدا گمراه كند، هيچ راهنمائى براى او
نيست.
كفايت در زبان فارسى معادل با لفظ «بس‏» در زبان فارسى است و مفاد آن اين
است كه نياز به چيز ديگر نيست و آيات قرآن نيز بر اين معنى گواهى مى‏دهند، چنان‏كه
مى‏فرمايد:
...و كفى بربك هاديا و نصيرا(فرقان، آيه 31).
بس است كه پروردگارت
هدايت كننده و يارى دهنده است.
و در آيه ديگر مى‏فرمايد: `
...فسيكفيكهم الله
و هو السميع العليم(بقره، آيه 137).
خداوند در دفع شر آنان ترا كافى است او
شنونده و دانا است.
نمايش اين اسم در زندگى بشر اين است كه نسبت‏به افراد
نيازمند در حد امكان كمك كرده و نياز آنها را رفع كند و از اين طريق مظهر اسم
«كافى‏» باشد.
الكبير

اسم «كبير» در قرآن به طور مرفوع و منصوب 36 بار
آمده و در 6 مورد وصف خدا قرار گرفته، و گاهى با اسم «متعال‏» و احيانا با اسم
«العلى‏غ‏» همراه مى‏باشد، چنان‏كه مى‏فرمايد:
1 - عالم الغيب والشهادة الكبير
المتعال(رعد، 9). آگاه از غيب و شهادت، بزرگ و برتر.
2 - ...و ان الله هو العلي
الكبير(حج، 62). خدا همان برتر و بزرگ است. (1) `
«كبير» در مقابل صغير است و
گاهى بخش عمده يك پديده را «كبر» مى‏نامند چنان‏كه مى‏فرمايد: ... والذي تولى
كبره(نور، 11): آن كس كه معظم اين پديده را متصدى بوده است.
«راغب‏» مى‏گويد:
كبير و صغير از اسم‏هاى متضايف مى‏باشند و به هنگام مقايسه دو چيز با يكديگر به كار
مى‏روند، و كوچكى و بزرگى گاهى در حجم و گاهى در عدد بكار مى‏رود. ولى سپس در باره
امور غير محسوس كه از منزلت و فعت‏برخوردارند به كار رفته است.
از اين كه لفظ
«كبير» همراه با «متعال‏» و «على‏» وارد شده، حاكى از آن است كه مقصود از بزرگى
مساله حجم و تعداد نيست، بلكه مقصود بزرگى از نظر منزلت و كمال وجودى است. و به
خاطر همين رفعت منزلت است كه خدا داورى را به خود اختصاص داده و علت آن را «على‏» و
«كبير» بودن خود مى‏داند چنان كه مى‏فرمايد:
... و ان يشرك به تؤمنوا فالحكم لله
العلي الكبير(غافر، آيه 12).
اگر به او شرك ورزند ايمان مى‏آوريد، حكم از آن
خدائى است كه برتر و بزرگ است.
الكريم

اسم «كريم‏» در قرآن 26 بار آمده و
در سه مورد وصف خدا قرار گرفته است، چنان‏كه مى‏فرمايد:
1 - فتعالى الله الملك
الحق لا اله الا هو رب العرش الكريم(مؤمنون، 116).
پس بلند مرتبه است‏خدا،
فرمانرواى حق، خدائى جز او نيست صاحب عرش و بزرگوار است.
2 - ... و من كفر فان
ربي غني كريم(نمل، 40): اگر كسى كفر ورزد، (ضررى به خدا نمى‏رساند) پروردگار من
بى‏نياز و بزرگوار است.
«ابن فارس‏» مى‏گويد: كريم حاكى از شرافت در ذات يا در
صفات است. گاهى مى‏گويند: مرد كريم، اسب كريم، و كرامت در اخلاق اين است كه از گناه
كسى درگذرد. «ابن قتيبه‏» مى‏گويد: كريم كسى است كه از گناه كسى صرف‏نظر كند. و اگر
خدا را كريم مى‏ناميم به خاطر اين است كه گناه بندگانش را ناديده
مى‏گيرد.
«راغب‏» مى‏گويد: هرگاه خدا را به اسم كريم توصيف كنيم كنايه از نيكى و
احسان آشكار او است و هرگاه انسان را با آن توصيف كنيم كنايه از خوى و كردار نيك او
است.
ظاهر اين است كه كريم يك معنا بيش ندارد و آن «شرافت‏» اعم از ذات يا صفات
است. و اگر در نيكوكارى وجود و احسان بكار مى‏رود، به خاطر اين است كه از مظاهر
كرامت در فعل است. و همچنين گذشت از دشمن به هنگام قدرت از آثار همين نوع كرامت
است.
آرى گاهى در قرآن كافر به كريم توصيف شده است ولى آن از باب بكار بردن لفظ
در معنى ضد آن براى مبالغه در معنى مورد نظر مى‏باشد. چنان‏كه مى‏فرمايد:
ذق انك
انت العزيز الكريم(دخان، 49): بچش عذاب را چون كه تو همان انسان نيرومند و
بزرگوارى، (مقصود اين است كه تو در دنيا خود را نيرومند و شريف مى‏پنداشتى) ولى
اينك معلوم شد كه تو ذليل و زبونى.
حرف لام
اللطيف

اسم «لطيف‏» در
قرآن هفت‏بار آمده و در همه موارد وصف خدا قرار گرفته است، گاهى تنها با اسم «خبير»
و احيانا با دو اسم «عليم‏» و «حكيم‏» همراه آمده است، مانند:
1 - لا تدركه
الابصار و هو يدرك الابصار و هو اللطيف الخبير(انعام، 103) : ديدگان او را درك
نمى‏كنند ولى او ديدگان را درك مى‏كند و او باريك‏بين و آگاه است.
2 - ... ان
ربي لطيف لما يشاء انه هو العليم الحكيم(يوسف، 100) : پروردگار من در انجام آنچه
بخواهد دقيق است. او است دانا و فرزانه.
3 - الم تر ان الله انزل من السماء ماء
فتصبح الارض مخضرة ان الله لطيف خبير(حج، 63) :نمى‏بينى كه خدا از آسمان آب فرو
مى‏فرستد و روى زمين سرسبز مى‏شود خداى من دقيق و آگاه است.
4 - يا بني انها ان
تك مثقال حبة من خردل فتكن في صخرة او في السموات او في‏الارض يات بها الله ان الله
لطيف خبير( لقمان، 16) : اى فرزند من اگر خطيئه‏اى به اندازه سنگينى دانه خردل
باشد، و در دل سنگ بزرگ يا آسمانها يا زمين قرار گيرد (بر خدا مخفى نمى‏ماند) آن را
مى‏آورد. خداوند دقيق و آگاه است.
5 - الله لطيف بعباده يرزق من يشاء و هو
القوي العزيز(شورى، 19): خداوند به بندگان خود مهربان است هركس را بخواهد روزى
مى‏دهد، و او توانا و قدرتمند است.
6 - الا يعلم من خلق و هو اللطيف
الخبير(ملك، 14) : آيا آن كس كه آفريده است، (به مخلوق خود) علم ندارد، درحالى كه
او دقيق و آگاه است.
7 - واذكرن ما يتلى في بيوتكن من آيات الله و الحكمة ان
الله كان لطيفا خبيرا(احزاب، 34) : آنچه در خانه‏هاى خود از آيات خدا و حكمت تلاوت
مى‏شود، ياد آوريد، خداوند دقيق و آگاه است.
اينها آياتى است كه در آنها اسم
«لطيف‏» به عنوان وصف خدا آمده است. اكنون بايد معنى آن را به دست آوريم.
«ابن
فارس‏» مى‏گويد: اين لفظ دو معنى بيش ندارد، يكى حاكى از «رفق‏» و «مهربانى‏» و
ديگرى حاكى از «ريزى و باريكى‏» است.
توضيح آنچه كه در «المنجد» آمده، اين است: هرگاه اين لفظ از باب (نصر ينصر) گرفته شود با حرف جرى مانند ب و لام، متعدى، و به معنى رافت و مهربانى خواهد بود چنانكه مى‏گويند : (لطف يلطف بفلان و لفلان رفق به). ولى هرگاه از باب (شرف يشرف) باشد، نيازى به مفعول نداشته و به معناى دقت و ظرافت‏خواهد بود.
هدف از توصيف خدا در آيات ياد شده به اين اسم يكى از دو مطلب
است:
يا بيان دقت و ظرافت كنايه از برترى از انديشه انسان، و يا محبت و مهربانى
است، اينك چهار مورد را يادآور مى‏شويم:
1 - ذات اقدس الهى «لطيف‏» و نامحسوس
است از اين جهت ديده نمى‏شود و لذا خدا در تعليل نامرئى بودن خود از كلمه «لطيف‏»
به عنوان علت استفاده كرده مى‏فرمايد: لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو
اللطيف الخبير و در حقيقت علت جمله نخست و صف «لطيف‏» و علت جمله دوم اسم «خبير»
است.
2 - آگاهى از پوشيده و پنهان‏ها و آيه سوره لقمان ناظر به همين معناست: يا
بني انها ان تك مثقال حبة من خردل ... ان الله لطيف خبير.
3 - لطيف در تدبير
چنان كه آيه سوره يوسف ناظر به همين معنا است چون پس از بيان سرگذشت‏يوسف كه از دل
چاه او را به تخت فرمانروائى رساند، چنين مى‏فرمايد: ان ربي لطيف لما يشاء يعنى
كارش را آن‏چنان با دقت و ظرافت صورت مى‏دهد كه فراتر از انديشه و خرد انسان است.

4 - بيان رافت و مهربانى خدا و لفظ لطيف در آيه شورى ناظر به همين معنا است،
چنان‏كه مى‏فرمايد:ان الله لطيف بعباده يرزق من يشاء.
با توجه به اين كه كلمه
لطيف يكى از اهداف چهارگانه را در اين آيات تعقيب مى‏كند مى‏توان گفت همه اين معانى
جلوه‏هاى يكى از دو معنائى است كه ابن فارس بيان كرد.
سه مورد نخست را بايد از
شاخه‏هاى لطيف به معنى دقيق گرفت و در حقيقت لازمه دقيق بودن ذات نامرئى بودن و
آگاهى از پنهانها و تدبير فراتر از حس و خيال و خرد مى‏باشد.
ولى مورد چهارم
مربوط به معنى دوم است كه همان رفق مى‏باشد.
اصولا معارف و مسائل عقلى فراتر از
آن است كه الفاظ محدود براى تبيين آن كافى و رسا باشد، از اين جهت وحى الهى از
استعاره و كنايه كمك مى‏گيرد و اگر به صورت علمى مى‏گفت‏خدامجرد از ماده و فراتر از
حس است در عين صحت‏يك بحث فلسفى مى‏شد، درحالى كه وحى به زبان ديگر سخن مى‏گويد از
اين جهت‏براى رساندن تجرد ذات از ماده از لفظ لطيف كه در اصطلاح ما معادل با ظريف
است، كمك مى‏گيرد و مى‏رساند كه او فراتر از ديدگان ماست.
همچنين براى بيان
آگاهى از پنهان‏ها، بهترين راه اين است كه لطيف و دقيق بودن ذات را گواه بر نفوذ او
در گستره هستى بگيرد، زيرا شئ دقيق مى‏تواند نافذ باشد از اين جهت علمش گسترده و
فراگير است.
المؤمن

اسم «مؤمن‏» در قرآن 22 بار آمده و در يك بار وصف
خدا قرار گرفته است چنان‏كه مى‏فرمايد: هو الله الذي لا اله الا هو الملك القدوس
السلام المؤمن المهيمن السلام المؤمن المهيمن العزيز الجبار المتكبر سبحان الله عما
يشركون(حشر، 23): خدا كسى است كه خدائى جز او نيست (او) فرمانروا، منزه از شرك
پاكيزه از عيب، ايمنى‏بخش، نگهبان، قدرتمند، خودمختار، بزرگوار، منزه است‏خدا از
آنچه كه براى او شريك قرار مى‏دهند.
ابن فارس مى‏گويد: ماده اين اسم دو معنى
نزديك به هم دارد، يكى امانت در مقابل خيانت، ديگرى تصديق و پذيرش، و قرآن ماده اين
اسم را در هر دو مورد به‏كار برده است، چنان‏كه از زبان فرزندان «يعقوب‏»عليه
السلام نقل مى‏كند كه آنها پس از بازگشت از صحرا و آوردن خبر مرگ يوسف، به پدر چنين
گفتند: ... و ما انت‏بمؤمن لنا...(يوسف،17) : تو هرگز ما را تصديق نخواهى كرد.

و باز مى‏فرمايد: ... و آمنهم من خوف(قريش، 4): قريش را از خوف ايمنى بخشيد.

گاهى گفته مى‏شود مى‏توان هر دو معنا را به يك معنا باز گرداند زيرا گوينده از
آن ترس دارد كه مخاطب سخن او را تكذيب كند آنگاه كه او را تصديق كرد اين ترس از او
برداشته مى‏شود.
و در هر حال هدف از توصيف خدا به اين اسم، ايمنى‏بخشى او است،
يعنى به بندگان خود امان از عذاب در دنيا را حت‏شرائطى داده است، و برخى از آيات بر
اين معنا دلالت دارد.
ان الذين سبقت منا الحسنى اولئك عنها مبعدون ; لا يسمعون
حسيسها و هم في مااشتهت انفسهم خالدون ; لا يحزنهم الفزع الاكبر و تتلقيهم الملائكة
هذا يومكم الذي كنتم توعدون(انبياء، آيه 101 - 103): آنان كه از قبل، مشمول وعده
نيكوى ما شده‏اند، آنها از دوزخ دور مى‏باشند، صداى دوزخ را نمى‏شنوند و آنان در
نعمت‏هاى مورد ميل و علاقه خود جاودانه‏اند، خوف بزرگ روز قيامت، آنها را اندوهگين
نمى‏سازد فرشتگان به استقبال آنها آمده مى‏گويند اين همان روزى است كه به شما وعده
داده شده است.
و نيز مى‏فرمايد: ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل
عليهم الملائكة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التي كنتم توعدون(فصلت،
30):
آنان كه گفتند پرورگار ما خدا است آنگاه استقامت ورزيدند، فرشتگان بر آنان
فرود مى‏آيند (ومى‏گويند) مترسيد، اندوهگين مباشيد، بشارت باد شما را به بهشتى كه
به آن وعده داده مى‏شديد.
اما نمايش اين اسم در زندگى انسان اين است كه به
عنوان فرد مسلمان ديگران از شر زبان و دست او در امان باشند، و پيامبر گرامى فرموده
است: «المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه‏» :مسلمان كسى است كه مسلمانان از دست
و زبان او در امان باشند.
و در روايت ديگر آمده است آن كس كه به خدا و روز
رستاخيز ايمان دارد، همسايه خود را از شر خود ايمن سازد.
ولى اگر مؤمن را به
معنى پذيرنده بگيريم، نمايش آن در زندگى بشر اين است كه به خدا و كتب آسمانى و
پيامبران الهى ايمان آورد.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1303
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 17 مرداد 1392
.

در نظر قرآن، مؤمنان و صالحان سرانجام به جایی ابدی به نام جنت می‌روند و زندگی پر نعمت و خوشی را در پیش می‌گیرند بنا بر آیات قرآن این وعده الهی قطعی است قرآن از دو بهشت نام برده: یکی در عالم برزخ که موقت است و دیگری در آن جهان که جاودان است بهشت درجات و مراتبی دارد و برخی از آنها بر دیگری برتری دارند. نعمت‌های بهشتی نیز بسته به درجات بهشتیان، گوناگونی دارند توصیف ویژگیهای بهشت از دیدگاه علی ابن ابی طالب: « اگر با چشم دل به آنچه که از بهشت برای تو وصف کرده‌اند بنگری، از انچه در دنیاست دل میکنی، هر چند شگفتی آور و زیبا باشد؟ از خواهشهای نفسانی و خوشیهای زندگانی و منظره‌های آراسته و زیبای ان کناره می‌گیری، و اگر فکرت را به درختان بهشتی مشغول داری که شاخه‌هایشان همواره به هم می‌خورند و ریشه‌های آن در توده‌های مشک پنهان و در ساحل جویباران بهشت قرار گرفته آبیاری می‌گردند، و خوشه‌هایی از لؤلؤ آبدار به شاخه‌های بزرگ و کوچک درختان آویخته و میوه‌های گوناگونی که از درون غلاف‌ها و پوشش‌ها سر بیرون کرده‌اند، سرگردان و حیرت‌زده میگردی: شاخه‌های پر میوهٔ بهشت که بدون زحمتی خم شده در دسترس قرار گیرند، تا چینندهٔ ان هرگاه که خواهد برچیند، مهمانداران بهشت گرد ساکنان ان و پیرامون کاخهایشان در گردشند و آنان را با عسلهای پاکیزه و شراب‌های گوارا پذیرایی کنند. آنان کسانی اند که همواره از کرامت الهی بهره مندند تا انگاه که در سرای ثابت خویش فرود آیند و از نقل و انتقال سفرها آسوده گردند. ای شنونده! اگر دل خود را به منظره‌های زیبایی که در بهشت به ان میرسی مشغول داری، روح تو با اشتیاق فراوان به ان سامان پرواز خواهد کرد، و از این مجلس من با شتاب به همسایگی اهل قبور خواهی شتافت.خداوند با لطف خود من و شما را از کسانی قرار دهد که با دل و جان برای رسیدن به جایگاه نیکان تلاش می‌کند.
بهشت اقامتگاه ابدی مؤمنان و صالحان رستگار در جهان آخرت است و بهشتیان کسانی هستند که به تصریح قرآن، در ترازوی اعمال، کفه‌ی کارهای نیک‌شان از کفه‌ی بدی‌هاشان سنگین‌تر است. در قرآن مجید، بهشتیان به نام‌ها و صفت‌هایی همچون اصحاب الیمین و اصحاب الجنه خوانده می‌شوند. بهشت معادل واژه «الجنّة» است و در قرآن مجید با این اسامی و اوصاف به کار رفته است: جنة المأموی، جنّات المأوی، جنة النعیم، جنات الخلد، دار السلام، دارالمتقین، دار المقامة، عدن، الفردوس. توصیف بهشت در سه سوره الرحمن، واقعه و دهر به صورت مفصل و در برخی از سوره های دیگر قرآن به صورت گذرا و مجمل بیان شده است و به بسیاری از نعمت های بهشتی همچون میوه‌ها و باغها و چشمه‌ساران و زنان پری‌رو با لباس‌های حریر و ... و نیز نعمت‌های معنوی همچون رضوان خداوند و ... اشاره گردیده است. در اینکه آیا آن بهشت موعود، اکنون نیز موجود است یا نه، میان دانشمندان اسلامی اختلاف نظر است. اکثر دانشمندان معتقدند که بهشت هم اکنون وجود خارجی دارد و برای اثبات ادعای خود به ظواهر برخی از آیات استدلال می‌کنند. در روایات مربوط به معراج و روایات دیگر نیز نشانه‌های روشنی از این موضوع دیده می‌شود. بنابراین می‌گویند بهشت در درون و باطن این جهان است اما برای ما قابل دید و درک نیست؛ به عبارت دیگر عالم آخرت و بهشت و دوزخ، بر این عالم احاطه دارد و این جهان همانند جنین در درون آن جهان قرار دارد. آیات قرآن و روایات اسلامی دلالت دارد که بهشت نیز همانند جهنم، درهایی دارد.
درجات در بهشت درجات در بهشت متفاوت است: بعضی‌ از بهشتیان از تسبیح و تقدیس و تکبیر خداوند بهره‌مندند بعضی از انواع خوردنی‌ها، آشامیدنی‌ها، میوه‌ها، لباس‌های زربفت، حریر و سندس و همنشینی با حور العین.» منابع: تفسیر نمونه المیزان؛ مجمع البیان؛ دایرةالمعارف الشیعه العامه، ج 7، ‌ص 36؛ قرآن پژوهی، ‌ص 572
الجنّة و أهل الجنّة 1- الجنّة خیر مال، و النّار شرّ مقیل بهشت بهترین عاقبت، و آتش بدترین خوابگاه است 2- ألا و إنّی لم أر کالجنّة نام طالبها، و لا کالنّار نام هاربها . آگاه باشید که من ندیدم مثل بهشت، که طلب کننده‏اش در خواب باشد، و نه مانند آتش دوزخ، که گریزان از آن در خواب باشد. 3- إنّ أهل الجنّة کلّ مؤمن هین لین به راستى که اهل بهشت، هر مؤمن نرمخوى هموارى است 4- إنّ اللّه تعالى یدخل بحسن النّیّة و صالح السّریرة من یشاء من عباده الجنّة به راستى که خداى تعالى بواسطه حسن نیت، و شایستگى سریره و نهان، از بندگانش هر که را که خواهد داخل بهشت مى‏نماید (یعنى هر چند کارى که استحقاق بهشت را برساند نکرده باشد). 5- الجنّة دار الأمان
بهشت سراى امان است.
در آیه 23 از سوره مبارکه هود خداوند اصحاب بهشت را معرفی نموده و می‎فرماید: "إِنَّ الَّذِینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبهِمْ أُولَئك أَصحَاب الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ؛ آنها كه ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و در برابر خداوند خاضع و تسلیم بودند، آنها یاران بهشت‎اند، و جاودانه در آن خواهند ماند. راغب در مفردات گفته است: كلمه «خبت» به معناى زمین مطمئن و محكم است، و وقتى گفته مى‎شود: «اخبت الرجل» معنایش این است كه تصمیم گرفت به زمینى محكم برود، و یا در آن زمین پیاده شد، نظیر كلمه «اسهل و انجد» كه به معناى «به سرزمین هموار رفت، به بلندى رفت» مى‎باشد، و به تدریج در معناى نرمى و تواضع استعمال شده كه در آیه "و اخبتوا الى ربهم" به همین معنا آمده، و نیز در جمله «و بَشِّر المُخبتین» به معناى تواضع آمده، مى‎فرماید افراد متواضع را كه استكبارى از عبادت خدا ندارند بشارت بده، و نیز در جمله «فَتُخبِت لهُ قُلوبهم» یعنى دل‎هایشان براى او نرم و خاشع مى‎گردد.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1299
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 17 مرداد 1392
.
قرآن مجید بهشت ابدی را پاداش نیکوکاران و متقین و جهنم را جای کافران و گناهکاران می داند و تاکید دارد که انسان با ایمان و عمل صالح خود و کسب رضایت خداوند متعال می تواند به تنعم جاودان برسد.

به گزارش به نقل از مهر، بهشت جايي است كه خداوند براي نيكوكاران آماده ساخته و همه نعمت ها در آن يافت مي شود. در قرآن مجید به بخشی از اين نعمت ها اشاره شده است. هدف از ذكر آنها تنها اين است كه به قدر ممكن، بهشت را براي انسان ترسيم كند، زيرا نعمت ها و خوشي هاي بهشتي با نعمت هاي اين دنيا تفاوت بنيادي دارند و تعابير اين جهاني، توان تفسير حقايق بهشتي را ندارند، چنان كه جنين در رحم مادر توان درك واقعيت هاي دنيا را ندارد.
جهنم نيز جايي است كه در آن گنهكاران و ظالمان به انواع عقوبت گرفتار مي شوند. قرآن مجید اوصافي براي جهنم برشمرده كه همانند بهشت براي نزديكي به ذهن است و حقيقت جهنم براي انسان با تعابير متعارف قابل درك نيست. از آيات قرآن و روايات به روشني بر مي آيد كه خداوند بهشت و جهنم را هم اكنون آفريده و براي نيكوكاران و گنهكاران آماده ساخته است. آياني كه بر اين حقيقت دلالت دارند از جمله آیات 12-15 سوره نجم هستند که می فرماید: "ولقد رآه نزلة أخرى عند سدرة المنتهى عندها جنة المأوى؛ و قطعا پيامبر بار ديگر نيز او فرشته وحي را مشاهده كرد نزد سدره المنتهي كه جنه الماوي نزد آن است". مقصود از"جنه الماوي" همان بهشت موعود است كه آيات ديگر از آن به"جنات عدن" و مانند آن ياد كرده اند. اگر بهشت آفريده نشده بود، چنين لحني از فصاحت و بلاغت دور بود.
آيات ديگري نيز از مهيا شدن بهشت و جهنم براي نيكوكاران و بدكاران خبر داده اند كه شاهدي بر وجود كنوني آنها هستند. در آیه 133 سوره آل عمران خداوند مي فرمايد؛ و براي نيل به آمرزش از پروردگارخود و بهشتي كه پهنايش به قدر آسمان ها و زمين است براي پرهيزكاران آماده است. بشتابيدبه طور كلي مي توان گفت هر عمل نيكي كه براي رضايت خداوند باشد، آدمي را به بهشت رهنمون مي كند. برخي اعمال نيك را عقل آدمي فرمان مي دهد و برخي ديگر را خدا فرمان مي دهد و حتي فرامين خدا، احكام عقل را نيز تاييد مي كند. فرمانهاي خدا در قرآن و روايات پيامبر و امامان معصوم آمده اند و از اعمالي ياد كرده اند كه جاي دارد به برخي از آنها اشاره كنيم.
ايمان و عمل صالح ايمان و عمل صالح از اعمالي است كه آدمي را به بهشت راه مي نمايد. قرآن کریم در اين باره در آیه 82 سوره بقره مي فرمايد: و كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند، آنان اهل بهشتند و در آن جاودان خواهند بود.
تقوا تقوا عبارت است از آنچه انسان را از گناه حفظ مي كند و موجب مي شود كه او به واجبات و مستحبات اهتمام بيشتري نشان دهد. تقوا بي ارتباط با ايمان و عمل صالح نيست. قرآن در اين باره در آیه 45 سوره حجر مي فرمايد: به يقين، متقین در باغ ها و كنار چشمه ها خواهند بود.
پيروي از خدا و رسول(صلی الله علیه واله) هر كس از اوامر و نواهي خدا و رسولش پيروي كند، خدا او را به بهشت در مي آورد و هركس خدا و رسولش را نافرماني كند، خدا او را به جهنم مي برد.
راستي و راستگويي قرآن اوصافي براي راستگويان و همچنين پرهيزكاران و نيكوكاران برمي شمرد. مي توان اوصاف مشترك راستگويان و پرهيزكاران و نيكوكاران را چنين ياد كرد؛ ايمان به خدا، معاد، فرشتگان، كتاب هاي آسماني، پيامبران الهي و نيز انفاق به يتيمان و بينوايان، در راه ماندگان و مستمندان آبرومند، بر پاداشتن نماز، پرداخت زكات، وفا به عهد و پيمان و بردباري در سختي و دشواري.
بنابر آيات قرآن از جمله آیه 177 سوره بقره كساني كه خويشتن را بدين اعمال و رفتار ارزشمند بيارايند اهل راستي و پرهيزگاري هستند: اولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون؛ اينها كساني هستند كه راست مي گفتند و گفتارشان با اعتقاداتشان هماهنگ است و اينها پرهيزكاران هستند.
اهتمام به نماز آنان كه هيچ گاه نماز را ترك نمي كنند و در اداي آن، وقت و شرايط لازم را ارج مي نهند و به روح و حقيقت آن پي برده اند و هيچ چيز را بر اين فرضيه الهي ترجيح نمي دهند، در قرآن ستوده شده اند و جايگاه ابدي آنان بهشت است. قرآن در آیات 34 و 35 سوره معارج مي فرمايد: آنان كه بر نماز مواظبت دارند آنان در باغ هاي بهشتي گرامي داشته مي شوند.
انفاق در راه خدا انفاق در راه خدا جايگاه والايي در ميان اعمال پسنديده دارد. انفاق فقط در امور مادي و مالي پسنيده نيست، بلكه بهترين انفاق در راه خدا، انفاق علم و دانش و احكام و معارف دين است. قرآن مي فرمايد پرهيزگاران همانا در توانگري و تنگدستي، انفاق مي كنند. آنها پاداششان آمرزش پروردگار و بهشت هايي است كه از زير درختانش، نهرها جاري است، جاودانه در آن مي مانند.
شهادت در راه خدا كسي كه از جان خويش كه عزيزترين سرمايه اوست در راه خدا مي گذرد نزد خداوند، مقام بس والايي دارد. خداوند به صراحت فرموده كه شهيد را پيش خود جاي مي دهد و به او روزي مي دهد. در بهشت هيچ پاداشي همانند مقام "قرب" ارزشمند نيست. قرآن مي فرمايد؛ هرگز گمان مبر كساني در راه خدا كشته شدند، مردگانند، بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند.


:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1373
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 17 مرداد 1392
.
 
مخلوقات پروردگار بسیار زیاد و متنوع هستند. گروهی جمادات هستند که در ظاهر بی حرکت هستند، گروهی گیاهان هستند که در جای خود ثابت هستند اما به سمت بالا رشد می کنند و گروهی حیوانات هستند که علاوه بر رشد جسمی قادر به حرکت هستند و در شعور سهمی بالاتر از موجودات دسته اول و دوم دارند، به بچه های خود مهربانی می کنند، برای حفظ جان خود از خطرها می گریزند و برای به دست آوردن غذا تلاش می کنند. اگر به دنیای اجنه و فرشتگان وارد نشویم گروه دیگر از موجودات پروردگار مهربان خلقت آفرین انسان ها هستند که در آفرینش جایگاه بالاتری دارند. انسان ها علاوه بر جسم به نعمت تفکر هم زینت یافته اند و علاوه بر رشد جسم، در فکر و روح نیز می توانند پرورش یابند.

خاک و هوا به گیاه می پیوندد و خود را به مرحله بالاتری از کمال می رساند، گیاه توسط حیوان و انسان خورده می شود و به سطح بالاتری از کمال میرسد، حیوان توسط انسان خورده می شود و کامل می شود، اما کمال انسان در چیست؟ جمادات و گیاهان و حیوانات راه خود را به سوی کمال یافته اند، اما آیا انسان نیز راه کمال خویش را پیدا کرده است و در مسیر درست راه می پیماید یا اشتباه می رود؟ آیا احتمال عقب رفتن انسان هم وجود دارد؟ آیا ممکن است انسان به زندگی حیوانات وارد شود و یک حیوان پیشرفته شود؟

اگر همت انسان به راحتی زندگی مادی او محدود شود، زندگی انسان در سطح زندگی حیوانات باقی می ماند، اما با پرورش ویژگی های فکری وپرداختن به زندگی روحانی باعث بالا رفتن در سطوح کمال می شود. آخرین مرحله کمال، بالاترین زیبایی  هستی و خالق همه زیبایی هاست. انسان اگر قصد دارد در مسیر کمال حرکت کند باید هدف و همت خود را خدایی قرار دهد و جایگاه خود را در آفرینش بشناسد. جایگاه انسان در آفرینش بندگی است.هرچقدر انسان بنده تر شود رشد او در مسیر کمال بیشتر و بالاتر می شود. اگر جمادات در مرحله شماره یک کمال قرار داشته باشند، گیاهان در مرحله شماره دو کمال، حیوانات در مرحله شماره سه و انسان در مرحله شماره چهار کمال قرار دارد. جایگاه خالق ذوالجلال و الاکرام در مراتب کمال بینهایت است و انسان راهی از مرتبه چهار تا بینهایت برای کمال دارد و می تواند در معرفت و عشق خود را به قرب خدای قادر متعال برساند، به شرط آن که در مسیر بندگی حرکت کند.

کمال انسان فقط با بندگی خالق قادر و دانا انجام می شود، در حالی که مکاتب غربی به جای اصل قرار دادن خداوند، انسان را اصل قرار می دهند و به او قدرت بادکنکی می دهند. در عرفان های کاذب که گاه خدا را نادیده می گیرند و گاه با آداب شرع مخالفت می کنند، آخرین درجه کمال و بالاترین هدف کسب آرامش است، هرچند این آرامش از روش های متضاد با بندگی به دست بیاید. اما در طریق بندگی نهایت هدف و بالاترین درجه کمال در قرب حق تعالی است که در سایه این تقرب آرامش کامل نیز به دست می آید و انسان به بالاترین درجه اطمینان میرسد.

ارتباط با خالق هستی، عشق به جمال مطلق و کمال مطلق و عشق به اولیای وارسته او باعث رشد انسان می شود. نماز مظهر عشق به خداوند و لحظه ناب با پروردگار عالم صحبت کردن و رهیدن از دام ها و قیدهای دنیای محدود است. در این مهمانی سلول های جسم و روح انسان رشد می کند و به سوی آسمان حرکت میکند.

انسانی که در مسیر بندگی حرکت می کند به همه مظاهر آفرینش عشق می ورزد و همه بندگان و آفریده ها را نشان از خالق آن ها می داند و به آن ها محبت می کند. بندگی به همه ابعاد زندگی وارد می شود. بنده به توحید افعالی، صفاتی و توحید ذاتی تن در میدهد. بنده موحد هیچ کدام از افعال و حرکات خود را مستقل از خداوند نمی بیند و اراده خود را که هدیه ای است از طرف خدا، در مسیر اراده باریتعالی قرار می دهد. صفات زیبا و کمالاتی که در او به وجود می آید را حقیقتا از خداوند می بیند و به او نسبت می دهد و از خودش نمی بیند. سالک مسیر زندگی به درجه ای از فهم و شعور می رسد که خدای متعال را یگانه موجودی می داند که به صورت مستقل همه کمالات را دارد و کمالات سایر موجودات را همگی در سایه کمالات الهی معنا می کند و مرتبه سوم توحید ذاتی است که سالک حقیقتا هستی خود و ماسوی الله را از خداوند بداند.

یاران ره عشق منزل ندارد

این بحر مواج ساحل ندارد

باری که حملش نامد ز گردون

جز ما ضعیفان حامل ندارد



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1424
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 17 مرداد 1392
.

افزایش درجات بهشت با تلاوت قرآن !


 

روایاتی که در مورد فضیلت قرائت قرآن ذکر شده است، پیوند محکم با سازندگی انسان دارد. هر اندازه که تلاوت قرآن نقش برجسته در روح، قلب، عقل و سلوک انسان داشته باشد و انسان از این قرائت تأثیر بپذیرد فضیلت قرائت بیشتر می‌گردد.


 

تلاوت

ثوابی که این روایات برای تلاوت قرآن در آخرت ذکر می‌کند، جدایی از تأثیر قرآن در روح قاری در این جهان نیست؛ زیرا در بینش ما دنیا مرتبط با آخرت است.

دنیا و آخرت دو چهره است برای موضوع واحد و آن موضوع انسان است. دنیا چهره‌ی ظاهر انسان و آخرت چهره‌ی باطن انسان است. نعمت‌هایی که قرآن و روایات در بهشت ذکر کرده است، در این جهان نیز هست، که در سلوک، روح، اخلاق و پیوند انسان با خداوند آشکار می‌گردد.

عکس آن نیز صحیح است؛ زیرا عذاب جهنّم و شعله آتش چهره‌ی دیگر از سلوک صاحب آن و اخلاق او در این دنیاست. بد اخلاقی و دوری از خداوند چهره‌ی دیگر از عذاب جهنّم و شعله‌های آتش آن است.

بدون شک، کفر، فجور و ظلم برای صاحبش هم عذاب در دنیا و هم عذاب در آخرت است. و این دو عذاب باهم پیوسته است؛ عذاب اخروی چهره‌ی دیگر از عذاب این جهان است.

با توجه به این برداشت از رابطه دنیا و آخرت، ثواب‌هایی که روایات اسلامی برای قرائت قرآن ذکر کرده است، ارزش و اهمیت آن به اندازه تأثیری است که قرآن در تهذیب و در تکامل انسان دارد، هر اندازه که این نقش و تأثیر بیشتر باشد ثواب آن نیز بیشتر و عظیم‌تر خواهد بود.

بنابراین ثواب‌های اخروی قرائت قرآن و تکامل انسان در این جهان به وسیله‌ی قرائت قرآن دو چهره برای مسأله واحد است. درجاتی که انسان در بهشت به دلیل قرائت قرآن کسب می‌کند، همانند تکامل و تعالی است که در این جهان به واسطه قرائت قرآن به دست می‌آورد.

جایگاه انسان و درجات او در آخرت، جایگاهی است که وی در این جهان با اعمالش کسب کرده است و تکامل انسان در این جهان موازی است با درجات او در بهشت؛ زیرا دنیا و آخرت بیگانه از هم نیستند، درجات انسان در بهشت نتیجه‌ی طبیعی درجات کمال انسان در دنیاست و انعکاسی است از کمال دنیایی او

 

با توجه به آنچه که ذکر شد، برخی از روایاتی را که در مورد فضیلت قرائت قرآن وارد شده است ذکر می‌کنیم:

 

 

روایت اول:

از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده که حضرت فرمود:

به کسی که قرآن می خوانده و رفیق قرآن بوده؛ گفته می‌شود بخوان و بالا رو و آن را با تأمل و تأنی بخوان همان‌گونه که در دنیا آن را با تأنی می‌خواندی همانا عظمت، مقام و درجه تو نیز در آخرین آیه‌ای است که می‌خوانی. (1)

این روایت به مطالب زیر دلالت دارد:

1. جایگاه انسان و درجات او در آخرت، جایگاهی است که وی در این جهان با اعمالش کسب کرده است و تکامل انسان در این جهان موازی است با درجات او در بهشت؛ زیرا دنیا و آخرت بیگانه از هم نیستند، درجات انسان در بهشت نتیجه‌ی طبیعی درجات کمال انسان در دنیاست و انعکاسی است از کمال دنیایی او.

2. منزلت انسان در دنیا به دلیل ارتباط او با قرآن است و اینکه چه اندازه قرآن خوانده است؛ زیرا قرآن نردبان کمال، تعالی و رشد او در دنیا به حساب می‌آید و آیات قرآن پله‌های این نردبان است. هر اندازه انسان آیات قرآن را با بصیرت و دقت بخواند درجات او بالا می‌رود.

بنابراین انسان با قرآن رشد می‌کند و تکامل می‌یابد و حرکت تصاعدی وی در این جهان به سوی خداوند انجام می‌شود و درجات کمال در دنیا به اندازه‌ی بهره‌ای است که از قرآن برده و تأثیری که از قرآن پذیرفته است.

درجه انسان در قرب به خداوند به اندازه‌ی کمال او در این جهان است و جایگاه او در بهشت به اندازه قرب وی به خداوند است.

سیئات انسان باقی می‌ماند؛ زیرا نعمت‌ها حسنات انسان را از بین برد، در نتیجه برای از بین بردن سیئات و گناهان حسنه‌ی باقی نماند و در روز قیامت بنده می‌ماند و گناهان او، بدون اینکه حسنه‌ی برای از بین بردن گناهان خود داشته باشد
 

روایت دوم:

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

در قیامت سه دفتر است، دفتری که در آن نعمت‌ها ثبت است؛ دفتری که در آن حسنات ثبت است و دفتری که در آن سیئات ثبت است. دفتر نعمت‌ها و حسنات را برابر کنند و نعمت‌ها همه حسنات را فراگیرند و دفتر سیئات باقی باشد و فرد مؤمن را به پای حساب می‌خوانند و قرآن به بهترین صورت به پیش او می‌آید و می‌گوید: پروردگارا من قرآنم و این بنده‌ی مؤمن توست که خود را برای خواندن من به رنج می‌انداخت و شبش را در تمرین من طولانی می‌کرد و چون به نماز شب مشغول می‌شد، اشک از چشمش جاری می‌گردید، او را خشنود ساز همان‌گونه که مرا خشنود ساخت. سپس حضرت فرمود: خدای عزیز و جبار می‌فرماید: ای بنده‌ی من دست راستت را باز کن و خدا دست راستش را از رضوان عزیز جبار پر می‌کند و دست چپش را از رحمت خدا، سپس به او گفته می‌شود: این بهشت برایت مباح است، بخوان و بالا رو چون آیه‌ای بخواند درجه‌ای بالا می‌رود. (2)

حسنات

تفسیر آنچه در حدیث آمده است:

1. دفاتر سه تاست: نعمت‌ها ، حسنات و سیئات ، نعمت‌ها از سوی خداوند بر بندگان فرو فرستاده می‌شود؛ ولی حسنات و سیئات از سوی بندگان به طرف خداوند بالا می‌رود. باید حسنات انسان به اندازه‌ی باشد تا اینکه سیئات وی را از بین ببرد که: إن الحسنات یذهبن السیئات(هود/14). در عین حال حسنات انسان نعمت‌های الهی را پوشش می‌دهد؛ زیرا هر حسنه‌ی متضمّن شکر خداوند است؛ بنابراین حسنات نقش دوگانه دارد یکی شکر بر نعمت‌های زیبای خداوند و دیگر اینکه سیئات را بپوشاند و آن را محو کند.

2. و لکن نعمت‌های خداوند فراوان است و حسنات انسان کم، نعمت‌های الهی چندین برابر حسنات انسان است. معنای این سخن این است که بنده هیچ‌گاه نمی‌تواند حق نعمت‌های الهی را ادا کند.بنابراین دفتر نعمت‌ها باقی می‌ماند بدون اینکه حسنات با وی برابری کند. از کجا حسنات اندک ما می‌تواند این همه نعمت‌های الهی را پوشش دهد؟ در این صورت حسنات مستغرق در نعمت‌های الهی می‌گردد. معنای استغراق استهلاک است همان‌گونه که دریا، یک کاسه‌ی شراب را از بین می‌برد دیگر از آن شراب نه طعمی باقی می‌ماند و نه بویی. همین گونه است حسنات ما در مقابل نعمت‌های الهی.

3. پس سیئات انسان باقی می‌ماند؛ زیرا نعمت‌ها حسنات انسان را از بین برد، در نتیجه برای از بین بردن سیئات و گناهان حسنه‌ی باقی نماند و در روز قیامت بنده می‌ماند و گناهان او، بدون اینکه حسنه‌ی برای از بین بردن گناهان خود داشته باشد.

امام صادق(علیه السلام) فرمود: هر که در جوانی قرآن بخواند، قرآن با گوشت و خونش بیامیزد و خداوند وی را با فرشته‌های ارجمند و نیکوکار همراه کند و قرآن در قیامت مانع او از دوزخ باشد

 

4. در این جاست که قرآن برای شفاعت او در پیشگاه پروردگار حاضر می‌شود. چون شفاعت برای کمک کردن به انسان عاجز است؛ وقتی عجز در حسنات انسان پدید آید و همه‌ی دفتر سیئات انسان باقی باشد، بدون آنکه آن را حسنات بپوشاند. انسان برای رفع این عجز به شفاعت شافعان نیازمند است. و قرآن یکی از عمده‌ترین شفیعان روز جزاست.

 

5. در نتیجه خداوند شفاعت قرآن را می‌پذیرد و دست بنده را از رضوان و رحمت خودش پر می‌کند. رضوان الهی پیش از رحمت اوست. اول خداوند از بنده‌اش راضی می‌شود بعد چون خداوند رحمان است وی را نعمت می‌دهد و این نعمت دهی الهی به اندازه ظرفیت بنده است، ظرفیت انسان محدود است و رحمت خداوند غیر محدود. خداوند هرکس را به اندازه‌ی ظرفیتش از رضوان و رحمت خداوند به او می‌بخشد؛ زیرا ظرفیت‌ها متفاوت است.

به اندازه‌ی آنچه در دنیا قرآن خواندی و از آن بهره‌مند شدی به درجات بهشت می‌رسی هرچه به درجات بالای بهشت رسیدی به رضوان و رحمت الهی دست پیدا می‌کنی.

 

روایت سوم:

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

هر کس در جوانی قرآن بخواند، قرآن با گوشت و خونش بیامیزد و خداوند وی را با فرشته‌های ارجمند و نیکوکار همراه کند و قرآن در قیامت مانع او از دوزخ باشد. (3)

این حدیث به بهترین صورت از نقش قرآن در بنای شخصیت انسان سخن می‌گوید.

هرگاه جوانی قرآن بخواند قرآن با گوشت و خونش مخلوط می‌گردد. این تعبیر بیانگر حالت خاص و تعامل شدید بین قرآن و انسان است؛ در چنین حالتی با قرائت قرآن انسان متحوّل می‌گردد. قرآن در بنای شخصیت، عقل، روح، قلب، عواطف و احساسات انسان تأثیرگذار است.

اینکه قرآن با خون و گوشت انسان مخلوط می‌شود، در حقیقت جزء تکوینی از روح و عقل او می‌گردد، همان‌گونه که گوشت و خون از اجزای شکل دهنده‌ی جسم انسان است. قرآن جزء تکوینی عقل، اراده و قلب انسان می‌شود، در این صورت گرایش، اراده، فکر، اندیشه و احساس او قرآنی می‌شود

 

انسان در چنین حالتی احساس می‌کند که از قرآن چیزی را می‌گیرد وی گیرنده است و قرآن بخشنده. و این تأثیرگذاری روحی و عقلی است، در مقابل تأثیر جسمی که در نبات و حیوان رخ می‌دهد. و این تأثیر در بینش، تفکر، احساسات و... است به تعبیر دیگر شخصیت انسان با قرآن رشد و تکامل می‌یابد.

 

در این روایات نکاتی وجود دارد که به آن‌ها اشاره می‌گردد:

1. اینکه قرآن با خون و گوشت انسان مخلوط می‌شود، در حقیقت جزء تکوینی از روح و عقل او می‌گردد، همان‌گونه که گوشت و خون از اجزای شکل دهنده‌ی جسم انسان است. قرآن جزء تکوینی عقل، اراده و قلب انسان می‌شود، در این صورت گرایش، اراده، فکر، اندیشه و احساس او قرآنی می‌شود.

2. نتیجه‌ی این اختلاط و ترکیب راندن شیطان و هوای نفس از انسان است؛ زیرا شیطان در اعماق روح‌های تاریک زندگی می‌کند، هرگاه قرآن با روح انسان بیامیزد، قلب و روح او نورانی می‌شود، شیطان روح او را ترک می‌کند. هرگاه قرآن از دری وارد خانه‌ای شود، شیطان، هوای نفس و فجور از در دیگر خارج می‌گردد.

3. هرگاه شیطان و هوای نفس از انسان دور شود، گوشت و خون انسان با آتش جهنّم تماس پیدا نمی‌کند؛ زیرا قرآن مانع نزدیکی شیطان به انسان می‌گردد، هرگاه شیطان از انسان دور شد، عذاب الهی در آخرت از او دور می‌گردد.

4. بهترین زمان امتزاج و پیوند قرآن با روح انسان هنگام جوانی است، چون هوای نفس و گناه در او جای نگرفته است. قلب جوان دارای لطافت و تازگی است بعد از آنکه قرآن در آن جایگزین شد گناه و شیطان در آن ساکن نمی‌شود. و از سلامتی فطرت و ضمیر سالم دور نمی‌شود. قلب جوان استعداد بیشتر برای پذیرش قرآن دارد و بهتر می‌تواند با قرآن هماهنگی کند.امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در وصیتش به امام حسن(علیه السلام) فرمود: قلب نوجوانان چونان زمین کاشته نشده، آماده‌ی پذیرش هر بذری است که در آن پاشیده شود.(4)



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1138
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 17 مرداد 1392
.

ارزش و مقام انسان در ميان ساير مخلوقات

بررسي شأن و جايگاه انسان در نظام خلقت و نيز در ميان ساير موجودات عرصه‏اي بس اساسي در مطالعات انسان شناختي است، چه اين كه درك نادرست مقام و جايگاه انسان در هستي موجب عوارض و پيامدهاي غير قابل جبراني است كه حتي آدمي را تبديل به پست‏ترين موجودات مي‏نمايد. بدين جهت، شايسته است تا اندازه‏اي در اين فراز به اين مهم پرداخته شود. در اين بخش نيز ما با استفاده از آيات قرآن كريم سعي مي‏كنيم تا دركي درست از مقام انسان بدست دهيم.

«و نيز انسان از جمله ممكنات مخصوص است. بدانكه امتزاج وي از دو روح گشته، يكي روح حيواني فاني و ديگري روح ملكوتي باقي و از اين جهت وي را هر زماني خلقتي و لبس تازه و صورتي و حياتي مجدد مي‏باشد و وي را ترقي از منزلي بدست مي‏دهد و رحلت از مقامي به مقامي روي مي‏دهد و از نشأه به نشأه تحول مي‏كند»[1]

 

1. انسان مخلوقي دو بعدي است:

در خلقت و آفرينش انسان، علاوه بر عناصر مادي كه در جماد، گياه و حيوان وجود دارد، عنصري ملكوتي و الهي نيز وجود دارد. انسان، تركيبي است از طبيعت (بدن) و ماوراي طبيعت (روح)[2]. نه مانند فرشتگان است كه ملكوتي محض‏اند و نه مانند حيوانات است كه فقط خاكي‏اند و بعد ملكوتي در آنها مطرح نيست.

 

2. انسان موجودي است برگزيده

آفرينش انسان، آفرينشي حساب شده و بر اساس طرح و نقشه‏اي معين انجام گرفته است. به عبارتي ديگر، هر چند خلقت همه موجودات خلقتي است بر اساس تدبير و طرحي از پيش معين و مشخص، ولي خلقت انسان به گونه‏اي خاص مد نظر بوده است و به شكلي خلقت انسان خلقتي ممتاز است.

«ثُمَّ اجْتَباه رَبُّهُ فَتابَ عليهِ وَ هَدي» (خداوند آدم را برگزيد و توبه‏اش را پذيرفت و او را هدايت كرد.)[3]

اما اين انتخاب و خلقت براي غرضي خاص، چيست؟

 

3. انسان خليفه خدا بر روي زمين است:

به عبارتي روشن و صريح مي‏توان هدف مذكور در بالا را در خليفة اللهي ديد. خداوند در هنگام آفرينش انسان خطاب به موجودات ملكوتي گفت:

«اِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ اِنّي جاعِلٌ فِي اْلاَرْضِ خَليفَةً قالوا اَتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِماءَ»[4] (بياد آر آنگاه كه پروردگار تو به ملائكه فرمود من در زمين خليفه برگمارم ملائكه گفتند مي‏خواهي كساني را بگماري كه در زمين فساد كنند و خونها بريزند)

پس، مي‏توان اين برگزيده‏گي را در خليفة اللهي او ديد. البته، به روشني مي‏توان سبب‏هاي ديگري در اين برگزيده بودن مشاهده كرد. ولي به هر تقدير، انسان موجود و مخلوق برگزيده خداست.

 

4. ظرفيت علمي انسان بالاترين ظرفيت ممكن در ميان مخلوقات است:

وقتي ملائكه، در اعتراض به خلقت انسان به عنوان خليفه خدا گفتند: آيا مي‏خواهي كساني را در روي زمين خلق كني كه فساد و خونريزي مي‏كنند؟ حق تعالي به توانايي علمي انسان استناد كرد و به اين مطلب اشاره داشت كه انسان توانايي يافتن حقايق و اسرار عالم را دارد و مي‏تواند با ظرفيت بالاي خود به رموز عالم واقف گردد. خداوند متعال ملائک را با پرسش از اسرار (اسما)، آزمود و آنها پاسخ دادند كه تنها از اسرار و اسمايي آگاهي دارند كه خود خداوند در درون آنها قرار داده باشد و از اموري كه بدين شكل در اختيارشان قرار داده نشده‏اند، آگاهي ندارند. به ديگر سخن، آدمي به جهت برتري علمي و استعداد در فراگيري اسرار عالم خليفه خدا گرديد:

«وَ عَلَّمَ آدَمَ اْلاَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَي اْلمَلائِكَةِ فَقالَ اَنْبِئُوني بِاَسماءِ هؤُلاءِ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ × قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا اِلاَّ ما عَلَّمْتَنا اِنَّكَ اَنْتَ اْلعَليمُ اْلحَكيمُ × قالَ يا آدَمُ اَنْبِئْهُم بِاَسمائِهِم فَلَمَّا اَنْبَئَهم بِأسْمائِهِم قالَ اَلَمْ اَقُلْ لَكُمْ اِنّي اَعْلَمُ غَيْبَ اْلسَمواتِ وَ اْلاَرضِ وَ اَعْلَمُ ما تُبْدونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ» (و خداي عالم همه اسما را به آدم تعليم فرمود آنگاه حقايق آن اسما را در نظر فرشتگان پديد آورد و فرمود خبر دهيد مرا با اسما اينان اگر در آنچه دعوي شماست راست مي‏گوييد × و فرشتگان عرضه داشتند ايزدا، تو پاك و منزهي ما نمي‏دانيم چيزي جز آنچه تو خود بما تعليم فرموده‏اي ؛ توئي دانا و حكيم× خداوند فرمود آدم، ملائكه را به حقيقت اين اسما آشناسازپس چون آدم ملائكه را بدان آگاه ساخت خدا به ملائكه فرمود آيا به شما نگفتم كه من مي‏دانم غير از آسمانها و زمين را و مي‏دانم هر آنچه را كه آشكار و پنهان داريد.)[5]

اين آيات نشان مي‏دهد كه آدمي در ميان مخلوقات خداوندي، بالاترين ظرفيت علم آموزي و دانستن حقايق عالم را دارد[6] به طوري كه حق تعالي به اين توانائي بر سر انتخاب آدم به عنوان خليفه خود استشهاد كرد و با اين استدلال، موجودات ملكوتي را بر خلقت انسان توجيه و اسكات نمود.

 

5. انسان سرشتي خدا آشنا دارد:

انسان آگاهي فطري نسبت به حق تعالي دارد. او مي‏تواند با مراجعه به فطرت خويش، يافتي حضوري از خالق خود پيدا كند و با اين توانايي خود را ممتاز از ديگر موجودات و مخلوقات گرداند.[7] اين يافت فطري، اگر چه در آغاز به صورت بالقوه در درون جان آدمي به وديعت نهاده شده است اما بعد از توجه به آن و به فعليت رسيدنش، مهم‏ترين راهنماي او در مسير عبوديت حق تعالي قرار مي‏گيرد. زيبايي اين يافت فطري در آنجاست كه از آغاز خلقت انسان، خدا جويي و خدا پرستي فطري، همراه او بوده و در راه انتخاب روش صحيح زندگي او را ياري رسانده است.

 

6. انسان امانت دار خداست:

قرآن كريم در سوره مباركه احزاب، در بياني بسيار جذاب، پرده از حقيقتي ناب بر مي‏دارد كه از زمان نزولش، انديشه انسان ژرف انديش را به سمت و سوي خود مي‏كشاند و تلاش او را بر فهم اين حقيقت متمركز مي‏گرداند.

«اِنَّا عَرَضْنا اْلاَمانَةَ عَلي اْلسَّمواتِ وَ اْلاَرْضَ وَ اْلجِبالَ فَاَبَيْنَ اَنْ يَحْمِلْنَها وَ اَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَها اْلاِنْسانُ اِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً» (ما بر آسمانها و زمين و كوههاي عالم عرض امانت كرديم، همه از تحمل آن امتناع ورزيدند اما انسان آن امانت را بر دوش كشيد، همانا انسان بسيار ستمكار و نادان است.)[8]

حافظ شيرازي نيز اين حقيقت را با زبان و بيان بي بديل خود توصيف نموده است[9].

اما اين امانت كه با اين برجستگي و اهميت مورد نظر قرار گرفته است، چيست؟ آيا يك امانت ظاهري و آشكار است و يا امري است دروني؟ در اين قسمت اندكي به اين مسأله مي‏پردازيم.

    در عبارتي واضح و روشن مي‏توانيم از اين امانت كه در آيه كريمه مورد نظر قرار گرفته است، با عنوان ولايت الهي و نيز استكمال به حقايق ديني ياد كنيم.[10] يعني اين كه، انسان در ميان موجودات عالم به گونه‏اي خلق شده است كه مي‏تواند با طي طريق كمال، به مرحله عبوديت و بندگي محض خدا برسد و با اين فعاليت اختياري خودش از ساير موجودات نيز بالاتر قرار گيرد و در مقام قرب الهي آرامش يابد. اين حقيقت كه آدمي با بندگي حق تعالي و انجام تكاليف ديني و الهي، قادر است مراتب خلقت را طي و به مقام ولايت حق برسد، او را امانت دار خداوند گردانيده است. دو بعدي بودن آدمي و اين كه هم بعدي جسماني دارد كه از عالم خاك است و هم بعدي روحاني و الهي، وي را تنها موجودي قرار داده است كه اين استعداد را به ظهور رسانده است.[11]

«زيرا، كه تكاليف الهيه امانات حق هستند، چنانچه در آيه شريفه: »اِنَّا عَرَضْنا اْلاَمانَةَ عَلي اْلسَّمواتِ وَ اْلاَرْضَ... الآيه، بعض مفسرين تكاليف الهيه دانسته‏اند؛ بلكه تمام اعضا و جوارح و قوا امانات حق هستند و صرف آنها را بر خلاف رضاي حق خيانت است؛ و متوجه نمودن قلب را به غير حق از جمله خيانت هاست.»[12]

 

    امانت از نظر انديشمندان

    در اين باره ديدگاه‏هاي مختلفي مطرح است كه در ذيل به برخي از آنها كه مرحوم علامه طباطبائي در تفسير شريف الميزان مورد نظر قرار داده‏اند، اشاره مي‏كنيم.

1. عده‏اي اين امانت را تكاليف الهي مي‏دانند كه رعايت آنها موجب بهشتي شدن و معصيت و عصيان آنها سبب دخول در جهنم الهي مي‏گردد. در اين معنا، مراد از نپذيرفتن اين امانت از سوي آسمانها و زمين و كوه‏ها، فقدان استعداد طاعت و معصيت از جانب آنهاست و منظور از شانه خالي كردن آنها از اين بار، قابليت نداشتن بر اين مهم است.

2. عده‏اي امانت را به اعضا و جوارح انسان تعبير كرده‏اند به اين كه اين امور امانات الهي هستند كه آدمي بايد در حفظ آنها و بهره نگرفتن از آنها مگر در راه رضايت حق تعالي نهايت تلاش خود را به انجام برساند.

3. گروهي منظور از امانتي كه خدا در اختيار انسان قرار داده است، عقل آدمي مي‏دانند به اين كه اين قوه، چيزي است كه انسان برخلاف ساير موجودات از آن بهره گرفته و اين عقل ملاك تكليف و ثواب و عقاب است.

4. عده‏اي نيز امانت مذكور را همان امانات و عهدهاي معمولي در ميان آدميان نسبت به يكديگر تفسير كرده‏اند، به اين كه امانت داري و وفاي به عهد بقدري داراي اهميت تلقي مي‏گردد كه اگر كسي در اين مسأله اهمال نمايد و در حفظ امانت مردم و وفاي به عهدهاي خود نسبت به آنان خيانت كند، در واقع، اقدامي معادل خيانت در امانت و عهد الهي انجام داده است.[13]

 

7. نعمت‏هاي زمين براي انسان آفريده شده است:

انسان به خوبي از اين واقعيت آگاه است كه نعمت‏هاي زمين در اختيار او قرار گرفته است و به هر گونه كه بخواهد مي‏تواند از آنها بهره‏برداري نمايد. قرآن كريم، در آيات متعددي اين نكته را مورد اشاره خود قرار مي‏دهد و انسان را مسخِّر و نيروي غالب روي زمين معرفي مي‏نمايد كه خداوند، زمين و نعمت‏هاي آن را براي ايشان خلق كرده است.[14]

8. انسان داراي كرامت ذاتي است

«وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ اْلبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلي كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً» (مافرزندان آدم را گرامي داشتيم و او را در خشكي و دريا به حركت در آورديم و به آنها از روزيهاي پاكيزه بخشيديم و بر بسياري از مخلوقات خود او را برتري بخشيديم).[15]

در اين آيه كريمه، نخست به تكريم انسان مي‏پردازد و در ادامه به برتري و تفضيل او بر ديگر موجودات اشاره مي‏نمايد. اما اين دو عنوان در صدد بيان  چه چيزي هستند؟

همان طور كه مفسر بزرگ قرآن كريم مرحوم علامه طباطبايي مي‏آورند، تكريم، يعني اعطاي خصوصيتي كه به ديگران داده نشده است و موجودي كه به او كرامت شده، واجد چيزي شده است كه در ديگران نيست. البته، فضيلت بخشي نيز يعني اين كه، اگر چند موجود در كنار هم ويژگي‏اي را دارند، اگر يكي از آنها آن ويژگي را به نحوي بهتر و كاملتر دارد، مي‏گويند آن موجود از باقي، در آن وصف و ويژگي برتري و فضيلت دارد.[16] اكنون در آيه مذكور، هم به انسان تكريم شده و آدمي و فرزندان آدمي كرامت شده است؛ يعني، به آنها چيزي داده شده است كه به ديگران داده نشده است و هم مورد تفضيل قرار گرفته است يعني كه در ويژگي‏هايي كه با ديگر موجودات مشترك است، از ديگران برتر و كامل‏تر گرديده است.[17]

    عقل آدمي موهبتي است كه به انسان داده شده است و به ديگر موجودات عنايت نشده است. شاهد بر اين مسأله ادامه آيه كريمه است كه مي‏گويد با آن كرامت، انسان مي‏تواند در دريا و خشكي به حركت در آيد و در واقع دريا و خشكي را به تسخير خود در آورد و منافع اين عرصه‏ها را تحصيل كند و از آنچه كه در دريا و خشكي رزق آنها قرار گرفته است نيز استفاده نمايد.[18] اين تكريم مانند تكريم ميهمان است كه او را براي ضيافتي دعوت مي‏كنيم، در اين هنگام اگر بخواهيم تكريمش كنيم او را با امكانات خاصي مهيا مي‏كنيم و اين امكانات خاص مثل مركب، غذا و... كرامت داشتن آن ميهمان نزد ما را نشان مي‏دهد. انسان با اين نيروي عقل مي‏تواند علاوه بر درك حقايقي درباره عالم و اين كه اين عالم از چه ساختاري برخوردار است و چه اموري در دنيا و عالم محقق‏اند (ادراك هست‏ها)، قدرت شناخت اجمالي امور خوب و پسنديده و امور بد و ناپسند را نيز دارد (ادراك بايدها و ارزش‏هاي عالم). انسان توانايي ادراك خير بودن و يا شر بودن افعال اختياري خود را دارد و بدين جهت نيز از ديگر موجودات برتري دارد. به عبارت ديگر، آدمي داراي وجدان اخلاقي است كه با استفاده از آن اعمال درست را از نادرست تشخيص مي‏دهد و بر انجام اعمال خطا خود يا ديگران را سرزنش مي‏نمايد.[19]

    از ديگر سو، انسان علاوه بر تكريم به واسطه عقل، در ساير ويژگي‏هاي مشترك ميان او و ساير حيوانات و موجودات بر آنها برتري داده شده است. يعني انسان نيز مثل حيوانات مي‏خورد، اما كيفيت تغذيه انسان كجا و كيفيت تغذيه حيوانات كجا. انسان براي خود مثل ساير حيوانات منزل و مسكن تدارك مي‏بيند، اما ميان منزل انسان و مسكن حيوانات تفاوت قابل توجه است. انسان نيز مانند حيوانات به ارضاي غرائز خود مي‏پردازد، اما ميان اين دو نيز اختلاف وجود دارد. به هر حال اين نكته به برتري انسان در ويژگي‏هاي مشتركش نظر دارد. استاد شهيد مطهري در بيان اين مطلب مي آورند:

«حال كه معناي تكريم و فرق آن با تفضيل روشن شد اينك مي‏گوييم: انسان در ميان ساير موجودات عالم خصوصيتي دارد كه در ديگران نيست و آن داشتن عقل است عقلي كه با آن خير و شر را از هم متمايز مي‏كند و نافع و مضر را از هم مي‏شناسد. كه با اين ابزار مي‏تواند مواهب ديگري را نيز براي خود تحصيل نمايد...  . معناي تفضيل انسان بر ساير موجودات اين است كه در غير عقل از ساير خصوصيات و صفات هم انسان بر بسياري ديگر از موجودات ديگر برتري دارد.»[20]

    بايد توجه داشت كه در آيه كريمه تفضيل انسان را بر بسياري از موجودات مطرح كرده است؛ نه همه موجودات. سر اين قيد در آنجاست كه فرشتگان بايد از اين عرصه كنار گذاشته شود[21]؛ زيرا قطعاً بسياري از انسانها از فرشتگان ارزش و رتبه كمتري دارند. در ذيل مقداري به فضيلت فرشتگان مي‏پردازيم.

 

آيا انسان از فرشتگان برتر است؟

فرشتگان كه بنابر آيات قرآني موجوداتي هستند كه نسبت به خدا عصيان نمي‏كنند؛ از عبادت او خسته نمي‏شوند؛ پيوسته خدا را تسبيح و تقديس مي‏نمايند؛ مأموران حق تعالي نيز هستند و...[22] به طور قطع از اغلب انسانهائي كه عصيان حق تعالي را انجام مي‏دهند و دچار كفران نعمت‏هاي الهي مي‏شوند برتري دارند. هر چند برخي از آدميان مي‏توانند با اعمال اختياري خود به قدري بالا روند كه مسجود فرشتگان قرار گيرند. ولي انسان كامل كه مسجود فرشتگان است، فردي از افراد انسان است و تمام انسان‏ها انسان كامل نيستند. آري، اگر همه انسانها به مقام انسان كامل نائل شوند، از فرشتگان نيز بالاتر مي‏روند و بر آنها نيز برتري دارند.

9. انسان موجودي است كه خواست‏هاي او بي نهايت است و جز با رسيدن به خدا آرامش پيدا نمي‏كند

«پوشيده نيست بر هر صاحب وجداني كه انسان به حسب فطرت اصلي و جبلت ذاتي، عاشق كمال تام مطلق است و شطر قلبش متوجه به جميل علي الاطلاق و كامل من جميع الوجوه است و اين از فطرتهاي الهيه است كه خداوند تبارك وتعالي مفطور كرده است بني نوع انسان را بر آن.»[23]

انسان بر اساس سرشت خود تنها با رسيدن به كمال مطلق است كه به ساحل آرامش نايل مي‏آيد[24] و از اضطراب و دل واپسي رهائي پيدا مي‏كند. با ياد خداست كه دل او آرام مي‏گيرد[25] و با رفتن به جوار رحمت حق و سراي رضاي اوست كه به رضا مي‏رسند.[26]

ملاك ارزش در ميان انسان‏ها

تا به اينجا، ارزش و جايگاه انسان در ميان ساير مخلوقات حق تعالي را به بحث و نظاره نشستيم؛ اينك، مجال آن است كه ملاك ارزش گذاري در ميان خود انسانها را نيز به اجمال طرح و ديدگاه صحيح را در اين فراز نيز ارائه نماييم.

    انسان، داراي كرامت ذاتي و خليفة الله است. اما آيا همه انسانها در هر حالي و هر گرايشي با هم مساوي و برابرند و ميان آنها از نظر جايگاه برابري برقرار است؟ آيا هيتلر با آن همه خون ريزي و ويرانگري اش داراي همان جايگاهي است كه انبيا و اولياي الهي از آن برخوردارند؟ آيا كسي كه عمري را در لهو و لعب، قتل و جنايت، فسق و فجور و امثال اين امور سپري كرده است از نظر وجودي داراي ارزشي برابر با انديشمندان و دانشمنداني هستند كه تمام عمر را براي خدمت به خلق خدا و در راه بندگي خدا گذرانده‏اند؟ آيا برابري، نوعي ظلم و جفا در حق نيكو كاران نيست؟ بديهي است كه ميان انسان­ها نيز اختلاف ارزشي وجود دارد. اما اين تفاوت، بي معيار است و يا اين كه داراي معياري معتبر است؟ قطعاً ارزش گذاري متفاوت، بدون معيار و ميزان نيز خود نوعي ظلم است و پذيرفتني نيست. اما اين معيار ارزش انسان­ها چيست؟

1. ملاك برتري ميان انسان‏ها جنسيت نيست

نمي‏توان ملاك برتري ميان انسان‏ها را به جنسيت آنها بازگرداند؛ زيرا هر كسي كه نيكو كار باشد و داراي ايمان باشد نزد خدا با ارزش است و او در آخرت مأوايش بهشت است.[27] زن و مرد از جهت ارزش انساني با يكديگر برابر و اگر عده‏اي از مردان داراي ارزش بوده‏اند، شماري از زنان نيز از اين موقعيت برخوردار بوده‏اند.

2. ملاك برتري ميان انسان‏ها مليت نيست

در برتري داشتن، از مليت خاصي بودن و يا نبودن دخالت ندارد. سياه و سفيد در انسان بودن مشترك هستند و همه مي‏توانند در راه كمال طي طريق كنند و به عنوان انسان برتر شناخته شوند. از اين روي، برخوردهاي ملي گرايانه، برخوردي صحيح نيست و بايد به انسان به عنوان انسان توجه كرد و به ارزش داد.

3. ملاك برتري ميان انسان‏ها ثروت و دارائي مالي نيست

چه بسا ثروت، انساني را به ورطه هلاكت انداخته و شقاوت ابدي را براي او به ارمغان آورده است. البته اگر كسي ثروت خود را در راه خدا به كار گيرد و در راه رضاي او قدم بردارد، ديگر حالت منفي ندارد و ثروت نيز مي‏تواند عامل رشد و ترقي مد نظر قرار گيرد.

4. ملاك برتري ميان انسان‏ها تقواست

«اي مردم، همانا ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را به صورت اقوام و قبيله هائي قرار داديم تا همديگر را بشناسيد. همانا گرامي‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست.»[28]

از ديدگاه قرآن ملاك همه ارزش‏ها تقواست و بر اساس تقوا همه امتيازها لغو مي‏شود. البته، مغفول نماند كه حتي در اين ديدگاه، تقوا دليل امتياز مادي نيست؛ يعني، شخص با تقوا از حقوق مادي بيشتري نسبت به ديگران برخوردار نيست؛ بلكه تقوا يك امتياز معنوي براي شخص با تقواست. بديهي است كه از نظر عقلا، شخص با تقوا، بسيار كمتر از كسي كه در سراسر عمر خود به بي بندوباري اشتغال داشته، در معرض فسادهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي است؛ بدين جهت، با در نظر گرفتن توانائي‏هاي تخصصي او، وي از شايستگي بيشتري براي تصدي مناسب حكومتي و اجتماعي بر خوردار است و بدين ترتيب، به صورت معمول ايشان بايد در اداره اجتماع از اولويت بيشتري برخوردار باشد. ولي با تمام اين مطالب، تقوا، براي كسي امتياز مادي به ارمغان نمي‏آورد؛ هر چه هست، امري معنوي است.

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1558
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 17 مرداد 1392
.

اين اصطلاح، به صورت‏هاي گوناگوني در قرآن كريم به كار رفته است كه به برخي از آنها اشاره مي‏كنيم. در سورة مباركه انعام، فعل فَطَرَ به اين نكته اشاره دارد كه حضرت ابراهيم عليهم السلام بعد از اين كه در ظاهر و براي استدلال بر عليه مشركان به عبادت ماه و ستارگان و خورشيد پرداخت و آنها را فاني و غروب­كننده معرفي كرد، حق تعالي را به عنوان معبود حقيقي جاودان به مشركان نشان داد و گفت:

إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَالأَْرْضَ حَنِيفاً وَما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ

من با ايماني خالص رو به سوي خدايي آورده‏ام كه آفرينندة آسمان‏ها و زمين است و من هرگز با مشركان همنوا نخواهم شد.[1]

    در اين آيه، فَطَرَ به معناي خَلَقَ است. از اين رو، شايد بتوان به خلق عالم از عدم توسط خداي متعال استدلال كرد و گفت حق تعالي عالم را به نحو اختراع و خلق ابتدايي آفريده است نه از چيزي كه ماده اوليه باشد يا از طريق صدور از ذات.[2]

    نزديك به همين معنا، در سورة مباركه اِسراء آمده است. وقتي كه مشركان و كافران از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم پرسيدند كه بعد از تبديل شدن به خاك چه كسي ما را دوباره باز مي‏گرداند، خداوند سبحان ‏فرمود: «قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ ...» (بگو كسي كه شما را براي نخستين بار خلق كرد).[3]

در اين آيه نيز اشاره به خلقت ابتدايي و خلقت از عدم وجود دارد. در آيات مختلفي از قرآن كريم از همين ريشه، واژگاني همچون فَطَرَنا،[4] فطرني،[5] فطرهن،[6] و فاطر[7] مورد نظر قرار گرفته‏اند كه معناي خلقت آنهم خلقت ابتدايي در آن آيات مشهود است. در مواردي نيز اين ريشه به معناي شكافتن و پاره شدن نيز به كار رفته است؛ مانند آن جا كه مي‏فرمايد: «اِذا السَّماءُ انْفَطَرَت؛ هنگامي كه آسمان شكافته شود.»[8] و گاهي نيز از همين ريشه واژه فُطُور ساخته مي‏شود كه به معناي سستي و خلل است.[9]

    در تمام اين استعمالات، به نوعي اشاره به خلقت عام و عمومي عالم و اشيای عالم وجود دارد؛ اما در كنار اين مطلب، گاهي اين ريشه بر وزن مصدر نوعي فِعْلَتْ مي‏آيد كه نوع خلقت را نيز به طور خاص نشان مي‏دهد. به ديگر سخن، در تمام اين مواردي كه اين واژه، معناي خلقت موجودات را مي‏رساند، در يك مورد اين واژه به شکل مصدرِ نوعي مورد استفاده قرار گرفته است كه از آن مي‏توان به خلقتِ موجودي به نوعي خاص و مختص به خود رسيد و از آن آگاه شد.

    استعمال اين واژه، بر وزن فعلة، علاوه بر خلقت، اشاره به خلقت به شكلي خاص نيز دارد كه ما آن را در بحث فطرت مد نظر قرار مي‏دهيم؛ يعني خداوند متعال، انسان را به نوعي خاص آفريده و استعدادها و توانايي‏هاي خاصي را در سرشت او به وديعت نهاده است:

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ؛

پس­اي رسول، مستقيم روي به جانب آيين پاك اسلام آور و پيوسته از طريق دين خدا كه فطرات خلق را بر آن آفريده پيروي كن كه هيچ تغييري در خلقت خداوند نبايد داد اين است آيين استوار حق اما اكثر مردم از حقيقتِ آن آگاه نيستند.[10]

 

  بر اين اساس، آدمي از يك جهت مفطور و مخلوق خداوند است، همان طور كه ساير موجودات اين­گونه‏اند و از يك جهت مفطور خاص اويند، خلقتي كه خاص به آدمي است و ديگران از آن بي بهره‏اند[11] و از آنجا كه اصل و اساس انسان روح و جان اوست، اين نوع خلقت خاص نيز بايد به روح و جان او بازگردد.

    نتيجه اين كه در آيات قرآن كريم واژة فطرت و واژگاني كه هم ريشه با آن هستند در موارد متعددي به كار رفته‏اند كه اغلب به خلقت ابتدايي موجودات اشاره دارند و در يك مورد نيز به خلقت خاص انسان اشاره شده است.

فطرت در روايات

در روايتي مشهور از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم آمده است كه: «كُلُ مَولُودٍ يُولَدُ علي الفِطْرَةِ»؛ هر كودكي كه متولد مي‏شود بر فطرت خاصي است.

در تفسير اين مطلب آورده‏اند که آن كودك بر طريق اسلام متولد مي‏شود و اگر ديديم كه در آينده بر فطرت اسلام استقامت نداشت، عوامل ديگري او را به غير اسلام سوق داده است. در نهج البلاغه نيز واژه‏هايي همچون فَطَرَ،[12] يُفْطِرُ،[13] فطرة،[14] فاطر[15] و... آمده است كه اغلب به همان معنايي است كه در آيات قرآن كريم به آنها اشاره شد: «و كلمةُ الاخلاصِ فانها الفطرةُ»، «و نيز كلمه اخلاص، (شهادت به يگانگي خداوند) كه هماهنگ با سرشت بشر است.»[16]

 


:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1222
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 17 مرداد 1392
.

انسان موجودي است داراي دو بعد جسم و روح

نخستين مسأله درباب ابعاد وجودي انسان اين است كه، آيا انسان موجودي است تك ساحتي و يك بُعدي و يا اين كه اين‏موجود داراي ابعاد مختلفي است. در اين باب، ديدگاه‏هاي مختلفي ارائه گرديده كه برخي از آنها در اين فصل مورد بررسي‏قرار مي‏گيرد.

هگل و به تبع وي ايده‏آليست‏ها، انسان و جهان را انديشه‏هاي روح مطلق مي‏دانند و ماسواي يك روح و جان مطلق،براي هيچ موجود ديگري وجودي در نظر نمي‏گيرند. اين روح، انديشه‏اي است كه درباره خود مي‏انديشد و بديهي است كه ‏چون جائي براي غير نگذاشته است و به عبارتي ديگر مطلق است، نمي‏تواند درباره چيزي جز خود انديشه كند؛ زيرا، هيچ‏چيز ديگري موجود نيست تا متعلق فكر او واقع شود. به عقيده هگل، روح، يگانه حقيقت است و جز او چيزي در عالم‏نيست. پنتئيست‏ها نيز همه عالم را تجلي روحي مطلق دانسته و تمايزات ميان موجودات عالم ‏را ناشي از يك توهم پوچ يا مايا بر مي‏شمارند.

در سوي ديگر ماده‏گرايان و ماترياليست‏ها، جز بعد جسماني و مادي عالم، چيزي را در اين عالم محقق و واقعي محسوب ‏نمي‏دارند و اين عالم را منحصر در جسم و جسمانيات مي‏كنند.

در اين دو ديدگاه، يا حقيقتي براي انسان در نظر گرفته نمي‏شود و يا اين كه اين حقيقت تك بعدي است، روحاني محض‏است و يا جسماني صرف.

اما در كنار اين دو نظر، اغلب انديشمندان مسلمان، انسان را داراي دو بعد روحاني و جسماني ديده‏اند. يكي سازگار ومتناسب با عالم بالا و ملكوت و يكي از عالم خاك و ناسوت و هم شأن با خاك. اكنون اگر در اين بخش بتوانيم با استفاده ازادله مناسب و در خور، وجود جسم و روح را براي آدمي اثبات نماييم، به طور قطع دو ديدگاه اول را ابطال و ديدگاه مورد پذيرش و درست را بر كرسي اثبات نشانده‏ايم. بدين جهت، نخست به اثبات بُعد جسماني وي پرداخته و در ادامه اثبات روح‏ و جان او را مد نظر قرار مي‏دهيم.

اثبات بعد جسماني و خاكي انسان

در اثبات بعد جسماني و خاكي انسان، تمسك به يافت تقريباً بي نياز از استدلال انسان از جسمش ما را تا اندازه‏اي به اين‏حقيقت رهنمون مي‏گردد. توضيح اين كه، هر شخصي و هر انساني، از آغاز كودكي به اين نكته هوشيار و آگاه است كه: دستي‏دارد و پائي، چشمي دارد و گوشي، سري دارد و موئي و... كه اين اعضاء، در مصاف با ديگر اجسام طبيعي دچار صدمه شده ‏و يا از قِبَل آنها منفعتي عايدشان مي‏گردد. براي مثال، او جهت در امان بودن از سرما در زمستانِ سرد، آتشي روشن مي‏كند و براي سالم ماندن از گرماي شديد نور خورشيدِ تابستاني گرم، به زير سايباني خنك پناه مي‏برد. در زمان گرسنگي و براي اين كه‏ نيروي لازم براي به حركت در آوردن خود را داشته باشد، از مواد غذايي متناسب با بدن خويش بهره مي‏برد و در جستجوي‏اين مواد ارزش‏مند گوشه و كنار محيط خود را مي‏كاود و در مسير رفع تشنگي خود به نوشيدن آبي گوارا مبادرت مي‏ورزد. همين نوع تأثر و تأثرهاي جسماني كه در هر آني از آنات و در هر لحظه‏اي از لحظات زندگي، آدمي با آنها مواجه است، گواهي بر وجود بعدي جسماني انسان است و آدمي اين امور را نشانه جسم داشتن خود مي‏داند. اگر انسان داراي جسمي‏مادي نبود، هيچ گاه سايش لبه تيز چاقوئي او را رنجيده خاطر نمي‏كرد و گذر آب رواني از روي پايش در جريان نهري زلال، او را به طرب نمي‏آورد؛ زيرا، اين احساسات تنها با وجود و برخورد دو شي‏ء مادي به يكديگر براي انسان پديد مي‏آيند كه‏ يكي از آنها مؤثر قرار مي‏گيرد و ديگري متأثر.

به هر تقدير، به نظر مي‏رسد اثبات بُعد جسماني انسان، چيزي نيست كه محتاج به ادله متعددي باشد؛ بلكه، ارجاع به خود اشخاص و ادراك بعد جسماني توسط خود آنها به اين منظور كفايت مي‏كند.

اثبات بعد روحاني انسان

اما اين كه آدمي علاوه بر جسم، بعدي به نام روح و يا به اصطلاحي دقيق‏تر، نفس است را با ادله‏اي چند مي‏توان بيان كرد. اين‏ادله را مي‏توان ذيل دو دسته دليل‏هاي عقلي و استدلال‏هاي نقلي قرار داد كه اشاره به برخي از اين استدلال‏ها خالي از لطف ‏نيست:

1. ساده‏ترين استدلال بر وجود روح، استدلال به وحدت شخصيت و هويت انساني است. توضيح اين كه: جسم آدمي بر اساس يافته‏هاي زيست‏شناسانه، دائماً در حال تغيير و تحول است. از آغاز كودكي تا آخرين لحظات عمر، جسم انسان به اشكال گوناگون، دچار تبديل و تبدل مي‏گردد. سلول‏هاي پير از بين مي‏روند و در بسياري از موارد، سلول‏هاي ‏نو و جوان جاي آنها را مي‏گيرند. حتي سلول‏هاي مغز انسان كه به عقيده بسياري غير قابل تعويض‏اند، به واسطه تغيير مواد داخلي‏اشان تغيير مي‏كنند و به نوعي عدم ثبات و دوام را به معرض ديد مي‏گذارند. با وجود اين تغييرات و تحولات‏ فوق‏العاده گسترده، آدمي در طي زندگي خود، خويشتن خويش را داراي يك وجود كه مراحل مختلفي را با خود طي كرده‏ است مي‏داند و خود را داراي يك شخصيت در طول دوران زندگي‏اش محسوب مي‏دارد. به طور قطع، اين وحدت ‏شخصيت، متكي بر جسم انسان نيست؛ زيرا، اين بعد از انسان، همان گونه كه اشاره كرديم، در حالت عادي آن قدر دچار تغيير و تحول مي‏گردد كه حتي ممكن است ديگران در صورتي كه به حالت منقطع و با فاصله چند سال او را ملاقات كنند، اين‏يك شخص را در طول زندگي‏اش چندين شخص مختلف در نظر آورند. بنابراين، در انسان بعدي يافت مي‏شود كه آن بعد باعث اين احساس وحدت هويت و شخصيت در او مي‏گردد و اين بُعد، همان روح و نفس اوست. نكته ديگري كه بر قوت ‏اين استدلال مي‏افزايد، اين است كه آدمي خود را مالك جسم خويش و بعد جسماني خود مي‏داند و مثلاً مي‏گويد دست من، پاي من، چشم من، و حتي بدن و جسم من. اين نوع از مالكيت نشان مي‏دهد كه انسان غير از جسمش داراي چيزي ديگراست كه با آن خود را مالك بدن و جسمش فرض مي‏كند و آن چيز روح اوست.

2. در ادامه استدلال به وحدت هويت و شخصيت انسان، مي‏توان به استدلال ديگري نيز براي اثبات وجود روح و نفس‏تمسك كرد، به اين صورت كه: آدمي بدني دارد كه هر آني در معرض زيادت و نقصان است. كودكي كه تازه دوران رشد جسمي خود را آغاز كرده، به طور دائم بر حجم بدن او و تعداد سلول‏هاي جسمش افزوده مي‏گردد؛ مثلاً، در دوران كودكي ‏او حدود بيست دندان دارد و در بزرگسالي تعداد آنها معمولاً به سي و دو عدد بالغ مي‏شود و يا...؛ از ديگر سو، دردوران‏هائي نيز از اندام جسمي او كاسته مي‏شود؛ مثلاً، در اثر سانحه‏اي دست و يا پاي خود را از دست مي‏دهد و يا به علت‏ فاسد شدن دندان‌هايش تعدادي از آنها را قلع مي‏نمايد. به هر تقدير، بدن انسان دائماً در حال افزايش و كاهش است. اكنون، اگر آدمي صرفاً همين بدن بود و بخش ديگري كه قوام هويت و شخصيت او بدان جزء با آن تلقي مي‏شد، با نبود، يا كاهش ويا افزايش بدن و اعضاي جسم، مي‏بايست شخص احساس كم و زياد شدن داشته باشد؛ حال آن كه، آدمي پس از كشيدن ‏دندان و يا بعد از جدا كردن دست و يا پا و مانند آنها، همان احساسي را دارد كه پيش از آن وقايع داشته است و به اصطلاح‏ تغييري در هويت فردي او رخ نمي‏دهد و شخص با از دست دادن يك دست خود مثلاً نمي‏گويد كه يك پنجم هويت فردي ‏من از من جدا شد و از بين رفت. و نبود احساس نقصان در هنگام كاهش اعضاي بدن و احساس زيادت در هنگام افزايش‏جسم، نشان‏گر آن است كه چيزي غير از جسم براي انسان وجود دارد كه اصل و اساس او به شمار مي‏رود. و آن چيز، روح ونفس ناميده مي‏شود.

3. علوم آدمي به دو دسته علوم حضوري و حصولي منقسم مي‏شوند. علوم‏حصولي آدمي، از طريق ارتباط اندام‏هاي حسي با شي‏ء معلوم پديد مي‏آيند؛ مثل تماس بينائي انسان با صفحه‏اي كه در برابر اوست و يا تماس شنوائي وي با صدائي كه از دور دست مي‏آيد و اموري از اين قبيل. به عبارتي بهتر، آنچه كه با علم حصولي‏به صيد اندام‏هاي حسي مي‏آيد، امري مادي است و به طور قطع چيزي كه به اين دام گرفتار آيد جسماني و داراي ماده‏است. از ديگر سو، براي آدمي علومي نيز حاصل مي‏گردد كه از طريق اندام‏هاي حسي پديد نيامده‏اند؛ بلكه، به يافتي‏شهودي و حضوري، اين امور معلومِ ما قرار گرفته‏اند. اموري كه با اين يافت حضوري و شهودي براي آدمي مورد علم وادراك قرار مي‏گيرند، اموري غير مادي و مجرداند. اموري هستند كه به خودي خود و ذاتاً از زمان و مكان مبري هستند وداراي طول، عرض، ضخامت نمي‏باشند.

اكنون، آگاهي از بدن و جسم خود، از جمله اموري است كه به طور حصولي معلوم ما واقع مي‏شوند و اين آگاهي باواسطه ابزار حسي رخ مي‏دهد. آگاهي از دست و پا چشم و بيني و ساير اعضا و جوارح بدين طريق بر ما حاصل آمده است.اما در كنار اين آگاهي حصولي، براي ما آگاهي ديگري از خودمان به عنوان شخصي كه در حال نوشتن اين سطور است و ياآگاهي شما از خودتان به عنوان كساني كه در حال خواندن اين نكات مي‏باشيد، مطرح است. آگاهي انسان از به اصطلاح «منِ‏نويسنده» و يا «منِ خواننده» و يا...، آگاهي‏اي است كه براي همه حاصل است و هيچ كس نسبت به آن ترديد ندارد. اما آيا اين‏من بوسيله حواس ظاهري بر انسان آشكار شده است؟ آيا اين «من»، بواسطه شنيدن، ديدن، بوئيدن، لمس كردن و يا چشيدن‏مورد ادراك قرار گرفته است؟ بي ترديد، نه. آگاهي از اين «من»، اصلاً با يافت حصولي نيامده؛ بلكه، از اموري است كه بايافت حضوري و شهودي مورد ادراك قرار گرفته است. و البته، ادراك نشدن با يافت حصولي، نشان از مادي نبودن شي‏ءمورد ادراك دارد؛ حال آن كه، جسم ما با ادراكات حسي، معلوم ما واقع مي‏شد. به ديگر سخن، اين «من»، چيزي است كه‏مادي نيست، داراي طول و عرض و ضخامت نيست. پس، بنابراين، ما در ادراك خويش با دو سنخ معلوم مواجهيم؛ يك‏سنخ معلوم حصولي كه اين معلوم همان بدن و جسم ماست و يك سنخ معلوم حضوري است كه آن چيزي جداي از بدن‏است و ما از آن تعبير به روح يا نفس مي‏كنيم. و بدين ترتيب، چيزي به نام روح و نفس بواسطه يافت حضوري ما اثبات‏مي‏شود.

4. هر چند با استدلال‏هايي كه در اين بخش براي اثبات وجود روح آورده شد، ترديدي براي اثبات وجود روح باقي‏نماند، ولي بيان ديدگاه قرآن كريم در اين ميان نيز خالي از لطف نيست. از آنجا كه قرآن كريم نيز مُثْبِت وجود روح است و براي انسان علاوه بر جسم، روحي را نيز اثبات مي‏كند، از آيات قرآن كريم نيز به عنوان شاهدي بر مطلب استفاده مي‏كنيم. پس، در اين فراز، اولاً ديدگاه قرآن مورد بررسي قرار مي‏گيرد و در مقام دوم، برخي از آيات دال بر وجود روح به عنوان ادله‏ ديگري بر مطلب، مورد نظر واقع مي‏شوند.

قرآن كريم درباره مرگ ستمكاران مي‏فرمايد:

«وَ لَو تَري اِذِ الّظالِمونَ في غَمَراتِ اْلمَوتِ وَ اْلمَلائِكَةُ باسِطُوا اَيْديهِمْ اَخْرِجُوااَنْفُسَكُمْ....» (و اگر فضاحت و سختي حال ستمكاران را ببيني آنگاه كه در سكرات موت‏ گرفتار آيند و فرشتگان براي قبض روح آنها دست قدرت و قهر برآورند و گويند كه جان‏از تن بدر كنيد...(93/ انعام))

آيه كريمه، كاملاً به اين نكته اشاره دارد كه در هنگام مرگ، پديده خاصي به نام اخراج نفس رخ مي‏دهد تا در روز عذاب و پاداش به حساب آن رسيدگي شود. به عبارت ديگر، يك روح وجود دارد و يك جسم كه در هنگام مرگ، روح و نفس ازبدن جدا مي‏شوند و به اين كار قبض روح نيز گويند.

و نيز قرآن كريم در آيات ديگري كه درباره خلقت آدم - عليه السلام - است، مي‏گويد:

« وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ (28) فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ » (29) (و آنگاه كه پروردگار به فرشتگان عالم اظهار فرمود كه من بشري از ماده گل و لاي‏كهنه متغير خلق خواهم كرد × پس چون آن عنصر را معتدل بيارايم و در آن از روح‏خويش بدمم همه بر آن سجده كنيد.)( حجر28 - 29)

اين آيه نيز به اين نكته اشاره دارد كه، خلقت روح آدم چيزي جداي جسم اوست و نخست حق تعالي جسم او را تسويه كرد و سپس روح در آن دميد.

به هر حال، آيات قرآن كريم در اين بخش بسيار و فراوانند به طوري كه در اثبات وجود روح با توجه به مضامين وحياني‏نيز ترديدي باقي نمي‏ماند.

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1131
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 17 مرداد 1392
.

تاثیر نماز بر کاهش سكته قلبی و مغزی

سکته قلبی و مغزی

"سكته قلبی" شایع ترین علت مرگ و میر در ایالات متحده آمریكا و سایر ممالك صنعتی است. (1) این شیوع بالا در كشور ما نیز صدق می كند.

به علاوه سكته مغزی كه به عللی تقریبا مشابه سكته قلبی ایجاد می شود، نیز عامل مهمی در مرگ و بروز ضایعات متعدد روانی و جسمی، در ممالك مختلف به حساب می آید.

هر چند كه عوامل متعدد و گوناگونی، به عنوان علل ایجاد كننده" سكته " شناسایی شده اند، اما در این میان تاثیر روان بر ایجاد هر كدام از آن علل، منجر به این شده است كه امروزه سكته ها را به عنوان قسمتی از اختلالات روانی تنی (بیماری هایی كه بر اثر تاثیر روان بر جسم ایجاد می شوند) بشناسیم.

مطالعات" فلاندر زانبار" در سال 1936 و مطالعات تكمیلی پزشكان دیگر در سال های بعد تا كنون، این فرضیه را مسلم كرده است كه بین نوع شخصیت افراد و بروز سكته قلبی و مغزی در آنها رابطه تنگاتنگی وجود دارد.

به علاوه این نكته مشخص است كه استرس های مداوم و طولانی با ایجاد شرایط خاص، در رگ های خون دهنده به قلب و مغز، زمینه را برای بروز سكته در این اعضاء مساعد می سازد. در این باره، بسیاری از مؤلفین گزارش داده اند كه در موارد بسیار زیادی، فشارهای شدید حرفه ای، نگرانی های خانوادگی یا مالی، افسردگی و خستگی قبل از بروز سكته ی قلبی وجود داشته است.

این مولفین نشان داده اند كه سطح كلسترول در خون افرادی كه تحت فشار فكری هستند، بالا می رود و احتمال تشکیل لخته های خونی در رگ های قلب را که منجر به بروز سكته می شود، افزایش می دهد.

متخصصین دیگر نیز یكی از مهم ترین عوامل منجر به سكته مغزی را، تنش های هیجانی كه در پاسخ به گرفتاری ها، كشمكش های روانی و استرس ها به وجود می آید، ذكر نموده اند. (2)

بر این اساس حتی برای درمان مبتلایان به سكته كه جان سالم به در می برند، علاوه بر درمان های طبی مختلف، استفاده از داروهای روان پزشكی و حتی روان درمانی و رفتار درمانی نیز، توصیه می شود. (3)

توجه به این نكته مهم است كه هر عاملی كه سبب تخفیف استرس ها و ایجاد امنیت روانی در شخص گردد و هر عاملی كه بتواند در برقرار كردن شخصیت متعادل در افراد موثر واقع شود، می تواند تاثیر چشمگیری بر كاهش میزان سكته های قلبی و مغزی بگذارد. " نماز" با ایجاد ثبات در شخصیت و ایمنی بخشی در مقابل استرس ها، خطر ابتلا به سكته های مغزی و قلبی را به شدت كاهش می دهد.

 

ما در مطالب مختلف این مجموعه نوشتار، از احساس امنیت روانی، كه بر اثر نماز برای انسان حاصل می گردد و نقش حفاظتی كه نماز در مقابل اضطراب ها و استرس های حاد و مزمن زندگی ایفا می كند، سخن گفته ایم و خواهیم گفت. به علاوه طی مطالب بعدی راجع به تاثیر نماز بر اختلالات شخصیت و نحوه ای كه نماز از آن طریق شخصیتی باثبات و متعادل ایجاد می كند، به بحث مختصری خواهیم پرداخت.

 

با توجه به مجموعه مباحث مذكور و با توجه به این كه دانستیم در بروز سكته های قلبی و مغزی، علاوه بر نوع شخصیت افراد، استرس های حاد و مزمن زندگی نیز نقش موثری دارند، می توانیم به این نكته درخشان دست یابیم كه" نماز" با ایجاد ثبات در شخصیت و ایمنی بخشی در مقابل استرس ها، خطر ابتلا به سكته های مغزی و قلبی را به شدت كاهش می دهد.

پی نوشت ها:

(1) ترجمه مبانی طب سیسیل ـ بیماری های قلب و عروق

(2) روان پزشكی لینفورد ـ ترجمه زیر نظر دكتر عظیم وهاب زاده . صفحه 173

(3) ترجمه سیناپس روان پزشكی كاپلان ـ سادوك ـ جلد 3  صفحه 203

دکتر مجید ملک محمدی



:: موضوعات مرتبط: سلامتی , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2256
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

تاثیر نماز بر زخم های گوارشی

زخم معده

"زخم معده" و"زخم اثنی عشر" از شایع ترین موارد مراجعه ی افراد به پزشكان داخلی و جراحان به حساب می آید كه در بروز این مشكلات، عوامل مختلفی دخالت دارند. یکی از این عوامل، وجود نوعی میكروب به نام "هلیكو باكتر پیلوری" می باشد که در دستگاه گوارش عده زیادی از مبتلایان به زخم های گوارشی، دیده شده است.

اما اعتقاد عامیانه ای در فرهنگ ایرانی وجود دارد، كه مثلا وقتی مادرها یا مادربزرگ ها، از شلوغی و آزار بچه ها و نوه های خویش، به ستوه می آیند، خطاب به آنها می گویند: بس است دیگر! از دست تو زخم معده گرفتم!؟ صحت این صحبت عامیانه یعنی وجود ارتباط میان غم و غصه و بروز زخم های گوارشی، توسط منابع علمی جدید كاملا تایید می شود:

"مشاهدات بالینی طی سالیان طولانی نشان داده است، كه علایم زخم های گوارشی ممكن است در اثر تغییرات هیجانی بیمار، یا تجربه شرایط استرس زای مختلف، شروع یا تشدید شود."(1)

در راستای این فكر، مطالعه ای كه روی هزاران نفر از افراد خوانده شده برای خدمت سربازی در ایالات متحده آمریكا، انجام گرفته است، نشان می دهد كه  زخم های گوارشی بیشتر در افرادی پیدا می شود كه هم میزان ترشحات معدی(به خصوص اسید معده) در آنها بالاتر از حد طبیعی است، وهم دچار برخی واكنش های هیجانی هستند که باعث ایجاد زخم گوارشی درآنها می شود.(2)

در این مورد"فرانس الكساندر" به ترسیم شخصیت های خاصی از نظر روانی می پردازد كه زخم های گوارشی در آنها بیشتر بروز پیدا می کند.(3)

به این ترتیب این مجموعه نكات را باید در ایجاد تسكین روانی در مبتلایان به زخم های گوارشی، در نظر داشت.

با این اوصاف می توان توجیه كرد كه عوامل تسكین دهنده ی روان،(به خصوص در صدر آنها عوامل مذهبی) می توانند نقش عمده ای در كاهش دادن زمینه ابتلا به زخم های گوارش ایفا كنند و در این مورد در كشور ما جای تحقیق ها و پژوهش های جامع آماری، كه به مقایسه معنی دار میان نمازگزاران و تارك الصلوه ها، در مورد میزان ابتلا به بیماری های مورد بحث، در طب روان تنی، از جمله زخم های گوارشی بپردازند، به شدت خالی است.

اما آنچه كه با استناد به شواهد نظری می توان استنتاج كرد(یعنی با روشی كه نویسنده این مجموعه مقالات با توجه به امكانات محدود خود، ناگزیر به آن بوده است) این است كه:

"نماز به عنوان یك واكسن قدرتمند در ایمنی بخشی در مقابل استرس ها و ناملایمات زندگی و ایجاد احساس امنیت روانی در اشخاص و مهم تر اینکه با ایجاد ثبات در شخصیت و برقرار كردن تعادل روانی، می تواند اثر شگرفی بر همه مشكلات جسمی، كه به شدت تحت تاثیرات روانی هستند بگذارد.

پی نوشت ها:

(1) مختصر روان پزشكی، تالیف: لینفوردـ ریس، مقاله اختلالات روان تنی ترجمه دكتر مرتضی مهاجر صفحه 164

(2) همان منبع صفحه 166

(3) ترجمه سیناپس كاپلان ـ سادوك جلد سوم صفحه 209

دکتر مجید ملک محمدی


:: موضوعات مرتبط: سلامتی , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1148
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

تاثیر نماز بر حافظه و تمركز حواس

نماز

امام محمد باقر(ع): 

در نماز خود توجه و تمركز كامل داشته باش، زیرا از نماز تو، آن مقدار قبول می شود كه با توجه خوانده شود.(1)

"تمركز(concentration)" نه تنها شرط لازم، بلكه در بسیاری موارد، شرط كافی برای بسیاری از موفقیت های انسان است.

عرصه كاربرد تمركز، نه فقط در فعالیت های مادی و محسوس انسان، بلكه گاهی تا حد مسائل ماورائی و مرموز هستی، گسترده است.

به عنوان مثال، حتی در انواع ورزش هایی كه خاستگاه آنها در ممالك شرق دور می باشد( از جمله ورزش های رزمی مثل كاراته، جودو، كونگ فو و ...) شرط اصلی برای موفقیت و پیشرفت، برخورداری از "تمركز" می باشد. از این رو بخش مهمی از تمرینات این ورزش ها به "تمرین تمركز" اختصاص یافته است.

 

اما در فعالیت های مادی و عادی روزمره انسان نیز "تمركز حواس" دارای نقش بسیار كلیدی است.

از سردار افسانه ای فرانسویان، "ناپلئون بناپارت" چنین نقل می كنند كه می گفت:

" تنها زمانی موفق به پیروزی های بزرگ در عرصه سیاسی و نظامی شدم كه توانایی یافتم مغز خود را كشو بندی كنم!؟ و در مورد انجام هر كار، تنها كشوی مربوط به آن را بگشایم و بر آن تمركز بدهم و سایر كشوهای مربوط به دیگر كارها را ببندم. بدین معنا كه مثلا زمانی كه به حل یك مسئله جنگی مشغول بودم ، تنها كشوی مربوط به آن مسئله در ذهنم بیرون بود و تنها بر روی آن كار می كردم و در این زمان همه كشوهای مغزی دیگرم، حتی كشوی مربوط به عشق "ژوزفین" بسته بود!"

به همین ترتیب، چنان چه مثلا یك دانش آموز یا یك دانشجو، بتواند موقع مطالعه دروس خود، تنها بر همان موضوع درسی مورد مطالعه تمركز كند و از سایر افكار بر حذر باشد، موفق خواهد شد كه به پیروزی های چشمگیری در زمینه تحصیلی دست یابد.  یا حتی یك كارمند، یك كاسب، یك بنا، یك راننده و ... تنها زمانی در كار خود كاملا موفق خواهد بود كه از تمركز حواس كافی برخوردار باشد و به اصطلاح، حواسش به كارش جمع باشد.

به این ترتیب با این مثال ها می توان به اهمیت زاید الوصف "جمع بودن حواس" یا همان "تمركز" پی برد و توجه نمود كه اگر در امور مختلف و به خصوص در كارهای فكری، با سلاح تمركز به میدان رفت و با توجه به رابطه تنگاتنگ حافظه و تمركز حواس، دانسته های جدید را با نظم و ترتیب روی یكدیگر قرار داد، قدم بزرگی در جهت تقویت حافظه نیز برداشته خواهد شد.

مطالعات مختلف علمی و پژوهشی و نظریه پردازی های گوناگونی نیز در دانش امروز، در این مورد صورت پذیرفته است كه از آن جمله می توان به مطالعات "گاردنر مورفی" پیرامون   canalization(متوجه ساختن اندیشه و فعالیت به موضوعی معین) اشاره كرد.(3) 

اما توصیه های مؤكد و متعددی كه در تعالیم اسلامی مبنی بر "حضور قلب" در نماز و برخورداری از اقبال و توجه كامل به نماز به ما رسیده است، همگی دلالت بر آن  دارد كه نماز ارزشمند در درگاه الهی نمازی است كه با تمركز كامل و توجه دقیق به مضامین آن، به جای آورده شود و نمازی كه طوطی وار و بدون حضور ذهن و قلب خوانده شود، از ارزش بسیار كمی برخوردار است.

حتی در حدیث معصوم (ع) آمده است كه: عابدی كه بدون فهم و درك(و در نتیجه آن بدون توجه) عبادت می كند، همچون الاغ آسیاب است(كالحمار الطاحونه). (4)

بدین ترتیب اقامه كننده حقیقی نماز، با برخورداری از حضور قلب در عبادت های یومیه خویش، در واقع "تمركز حواس" را بارها و بارها در طول یك شبانه روز، تمرین می كند و این صفت حسنه را در وجود خود، ملكه می سازد تا با بهره بردن از آن در همه عرصه های زندگی، موفقیت را در همه ابعاد ممكن نصیب خویش سازد.

پی نوشت:

(1) محجه البیضاء، جلد 1، صفحه 354

(2) تعلیمات عجیب دون خوان(سرخ پوست عارف مكزیكی) به كارلوس كاستاندا(مردم شناس آمریكایی) درباره یك مكتب غنی و منحصر به فرد عرفانی كه سابقه ای هزاران ساله در میان سرخ پوستان آمریكای شمالی دارد که موضوع حدود ده كتاب جنجال برانگیز است كه كاستاندا در اواخر قرن حاضر به رشته تحریر درآورده است. مجموعه این كتاب ها توسط مترجمین مختلف به فارسی ترجمه شده است.

(3) روان پزشكی "كاپلان ـ سادوك" ترجمه: دكتر پور افكاری جلد 1، صفحه 553

(4) سفینه البحار، ذیل كلمه "عبد": این نماز، همان نمازی است كه شاعر در مورد آن سروده است: غیر از خدا كه هرگز در فكر آن نبودی        هر چیز كز تو گم شد وقت نماز پیداست!

نویسنده : دكتر مجید ملك محمدی


:: موضوعات مرتبط: سلامتی , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1169
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

تاثير نماز بر سلامت جسمي كودكان

نماز

 

 

و أمر اهلك بالصلوه و اصطبر عليها

و خانواده ات را به نماز و صبر نمودن بر آن امر كن  

(سوره مباركه طه ـ آيه شريفه 132)

سلامت كودكان، از آرزوها و ايده آل هاي همه جوامع بشري است، از اين رو مجامع بين المللي متعددي با قصد حمايت از سلامتي كودكان به وجود آمده اند. اما آنچه كه كمتر مورد توجه همه اين مجامع بوده است، توجه به نقش عميق دستورات ديني در ايجاد سلامتي کودکان باشد.

به عنوان مثال حدود دو دهه پيش، مجامع علمي جهان، شير مادر را براي شيرخواران ، بي كفايت تشخيص دادند و اقدام به تهيه شير خشكي كه گمان مي بردند، مفيدتر از شير مادر است، نمودند و انواع شير خشك را با تبليغات وسيع به نفع آنها و عليه شير مادر، به بازار فرستادند. اين در حالي بود كه از قرن ها پيش در آيات استوار قرآن از جمله آيه شريفه 233 از سوره مباركه بقره و آيه 12 از سوره مباركه لقمان، چند بار تاكيد بر استفاده از شير مادر، آن هم تا سن دو سالگي شده بود. با اين وجود بسياري از مادران(از جمله حتي مادران مسلمان)، گول تبليغات علمي را خوردند و به كودكان خود به جاي حياتي ترين ماده غذايي كه توسط آفريدگار هستي توليد و توصيه شده بود، شير خشك بي خاصيت و مضر ساخت انسان ها را خوراندند.

اما چند سال بعد با پيشرفت دانش، برخي برتري هاي شير مادر، روشن شد و اين بود كه دامنه تبليغ عليه آن محدود تر شد و علم نسبي بشر اعلام كرد: "شير مادر، حداقل تا 6 ماهگي مفيدترين ماده غذايي براي كودكان است" كه اين دستور نيز هنوز، با دستور قرآني، كمي متناقض به نظر مي رسيد. تا اين كه آخرين تلاش هاي بشر براي بررسي هر چه بيشتر محتويات شير مادر و شناسايي اجزاي آن به نتيجه رسيد و كار به آنجا كشيد كه سرانجام در سال هاي اخير، علم به اين حقيقت اعتراف كرد كه : شير مادر ، آن هم تا دو سال، ضروري ترين، اساسي ترين و حيات بخش ترين نياز كودك به شمار مي آيد و محروميت كودك از شيرمادر، او را در معرض طيف بسيار وسيعي از بيماري هاي جسمي و رواني، قرارمي دهد و آيات شكوهمند قرآن و فرمايشات معصومين(ع) در اين مورد همچنان استوار و درخشان بر جاي خود بود.(1)

با اين مقايسه مي توان نتيجه گرفت كه وقتي يكي از ساده ترين دستورهاي قرآني تا بدين حد در تامين سلامت كودكان نقش دارد، دستورات مؤكد و مكرر آن(مثل نماز) تا چه اندازه اي مفيد و سودمندند.

واقعيت اين است كه سودمندي نماز براي سلامت جسمي كودكان، به وضوح قابل مشاهده است. از جمله اين كه با پايبندي به نماز در جامعه، مي توان به راحتي با آن گروه از بيماري هاي مادرزادي بسيار شايع در نوزادان كه بر اثر فسادهايي مانند اعتياد، الكليسم، بيماري هاي مقاربتي و ... به وجود مي آيند، مبارزه نمود.

"كودك آزاري" كه بخش مهمي از علل بستري و مراجعه كودكان به مراكز پزشكي و روان پزشكي را تشكيل مي دهد، در پرتو نماز و در جامعه نمازگزار، بي معني به حساب مي آيد.

عفونت هاي گوناگوني كه در كودكان ايجاد بيماري مي كنند، توسط نماز تعديل مي شوند؛ به عنوان مثال به اثبات رسيده است كه بخش مهمي از مرگ و مير نوزادان در بدو تولد به دليل تماس با بدن آلوده اطرافيان(از جمله دست هاي آنها) است كه طهارت دائمي ناشي از نماز مي تواند يك عامل مهم پيشگيري از اين قبيل مرگ ها باشد.

اگر به اين قبيل مثال ها، فوايد ديگر ناشي از زندگي يك كودك، در خانواده ي مذهبي را اضافه كنيم(مثلا سنت حسنه ختنه کردن نوزادان پسر كه خطر عفونت هاي ادراري را در آنها تا صد برابر كاهش مي دهد و يا عادت پيدا كردن به مسواك و ...)، خواهيم ديد كه چگونه تعاليم اسلامي، كودكان را در معرض سلامت جسماني قرار مي دهد.

از آنجا كه بخش عمده اي از بيماري هايي عفوني شايع در کودکان از جمله حصبه(تيفوئيد)، فلج اطفال ، هپاتيت A و ... از طريق مدفوعي ـ دهاني( Fecal-Oral) انتقال مي يابند، مي توان با آموزش وضو به كودكان كه در واقع نوعي آموزش پاكيزگي و طهارت است،از ميزان بروز و شيوع اين بيماري ها به شدت كم نمود، همان طور كه امروزه در ممالك پيشرفته غربي، آموزش شستن دست ها قبل از صرف غذا(كه اتفاقا با اوقات نماز، تقريبا مقارنت دارد) از اصول اوليه اي است كه به کودکان، در مدارس ابتدايي، آموزش داده مي شود.  

علاوه بر محاسن جسمي بسيار متعددي كه از زندگي يك كودك در يك خانواده مومن و نمازگزار، براي او حاصل مي شود(از جمله اين كه مادر مومن كودك، با اقتداي به قرآن و سخن معصومين(ع) كودكش را تا دو سال كامل شير مي دهد و اين وظيفه بي نهايت بزرگ را به بهانه اي ، از جمله اشتغال در بيرون منزل و ... رها نمي كند و در نتيحه كودك خود را در مقابل طيف وسيعي از بيماري هاي مرگبار جسمي و رواني، انحرافات و اعتياد و ...در آينده ايمن و واكسينه مي كند)(2)، مي توان بدين نكته مهم نيز توجه نمود كه ملكه شدن عادت حسنه نماز در خود كودك، صرف نظر از عظمت هاي معنوي بي شمار آن، به خاطر فوايد پزشکي فراواني كه در نماز يافت مي شود، سبب خواهد شد كه همه اين محاسن در آينده، كودك را همراهي كند و او را در ساختن يک زندگي سالم و موفق ياري دهد.



:: موضوعات مرتبط: سلامتی , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2209
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

تاثیر نماز بر سلامت روانی كودكان

کودک

رب اجعلنی مقیم الصلوه و من ذریتی ربنا و تقبل دعاء

پروردگارا ! من و فرزندانم را از اقامه كنندگان نماز قرار ده و دعای مرا قبول فرما.

سوره مباركه ابراهیم ـ آیه شریفه 40

عبارت مشهور"العلم فی الصغر، كالنقش فی الحجر"(دانش در كودكی، مانند نقش پایدار در سنگ است)، امروزه با پیشرفت دانش پزشكی و روان پزشكی و به خصوص با پیدایش روان كاوی توجیه كامل علمی پیدا كرده است.

روان شناسی مدرن، با تداعی از مكتب روان كاوی فروید و نظریات "ژان پیاژه"، "جان باولف" و بسیاری از دانشمندان دیگر، به ما می گوید كه مهم ترین دوران زندگی بشر كه به وجود آورنده شخصیت نهایی او خواهد بود، دوران كودكی است. بر این اساس هر قدمی كه در جهت ایجاد سلامت روانی اطفال برداشته شود، به نوبه خود سبب ایجاد جامعه ای سالم و موفق خواهد شد.

اما بزرگ ترین موهبتی كه ممكن است در جهت ایجاد سلامت روانی نصیب یك طفل نورسیده گردد، پای گذاشتن او در خانواده ای مؤمن و  نمازگزار است.

تعالیم آیین حیات بخش اسلام كه حتی كوچك ترین مسائل بشری را بدون پاسخ نگذاشته است، از همان بدو تولد نوزاد برای او برنامه ها و روش های متعددی دارد كه عمل به آنها ضامن سعادت و سلامت همیشگی انسان است.

از جمله در بعد سلامت روانی، آیین اسلام به والدین و به خصوص پدر، مؤكداً حكم كرده است كه مثلاً نام نیك بر بچه بگذارند(1) و امروز علمای روان شناسی متفقاً به این نتیجه رسیده اند كه چگونه نام یك كودك در شكل گیری شخصیت او تأثیر گذار است و چگونه یك نام بد ممكن است،موجبات تحقیر كودك(مثلاً تمسخر او توسط همسالان) و در نتیجه تزلزل شخصیتش گردد و یا هنگامی كه روان كاوی در قرن بیستم، حكایت از حضور تظاهرات نهفته اما مقتدر جنسی در  وجود اطفال می كند ، آنگاه مفهوم عمیق آن بخش عظیم از احادیث و روایات معصومین(ع) كه مثلاً بوسیدن دختران توسط مرد نامحرم را بعد از 5 ، 6 سالگی منع كرده اند.(2)

در هر صورت كودكی كه در خانواده مؤمن و نمازگزار به دنیا می آید و زمزمه حیات بخش اذان و اقامه در گوش راست و چپش نخستین نغمه زندگی او می گردد، كودكی است كه گام در مسیری سعادت بخش گذاشته است.

تغذیه كودك تا دو سال به وسیله شیر مادر و بهره مندی كامل او از آغوش پر مهرش كه یك موهبت اسلامی است به او ایمنی محیر العقولی در مقابل بخش عظیمی از بیماری های روانی می بخشد، مثلاً احتمال اضطراب یا افسردگی كه بر اثر جدایی از مادر به وقوع می پیوندد، بسیار كم می شود. چرا كه امروزه روشن شده است اكثر كسانی كه به دام مهلك اعتیاد گرفتار می آیند كسانی هستند كه در كودكی، از شیر و آغوش مادران شان محروم بوده اند.(3)

شیوع اسكیزوفرنی كه خطرناك ترین و مهلك ترین بیماری در روان پزشكی است در بچه های خانواده های مسلمان و نمازگزار بسیار کم است، چرا كه علم امروز ثابت كرده است كه بروز اسكیزوفرنی، ارتباط معنی داری با وجود سیستم زن سالاری در اداره خانواده ها دارد(4) که مسلماً در خانواده های نمازگزار، با رعایت اصول درخشان قرآنی، از قبیل(الرجال قوامون علی النساء) و رد صریح و قاطع سیستم شوم "زن سالاری‌"، قدم بزرگی در جهت كاهش میزان ابتلا به این اختلال برداشته می شود.

همچنین درباره آثار مثبت و متعدد، قانون مؤكد اسلامی مبنی بر آزاد گذاشتن كامل كودكان تا سن 7 سالگی و پرهیز از تنبیه و محدودیت برای آنها می توان تعمق بسیار نمود.

اما بعد دیگر،تأثیری است كه نماز به طور مستقیم بر حالات روانی اطفال دارد و آن بر اثر نماز خواندن خود كودك حاصل می شود.

شروع نماز در سنین كودكی سبب می شود كه او این صفت حسنه را به صورت یك عادت معمول و سازنده در جسم و روان خود، ملكه نماید و جزو برنامه های همیشگی زندگی خود، قرار دهد و در نتیجه از همه فواید نماز، در بعد سلامت روانی در آینده برخوردار گردد.

به علاوه با شروع نماز در دوران كودكی، مفاهیمی مثل خدا و مذهب و دستوراتی مثل تعالیم اسلامی، چنان در ذهن پذیرنده و شفاف كودك كه هنوز سنگینی و تیرگی گناهان ظرفیت های فكری و مغزی او را آلوده نكرده است، جای می گیرد كه امكان شك و تردید در این زمینه در آینده بسیار كاهش می یابد.

این نكته به خصوص باید مورد توجه خانواده هایی قرار گیرد كه با وجود آن كه خود را مسلمان می دانند اما وقتی كه فرزندشان به سن تكلیف می رسد او را به بهانه این كه:

"هنوز خیلی كوچك است !" به خواندن نماز تشویق نمی كنند. این مسئله كه با كمال تأسف به خصوص در مورد دختر بچه ها كه سن تكلیف آنها پایین تر است(9 سالگی)، شیوع بیشتری دارد، مسبب عوارض مخرب بسیاری در آینده كودك خواهد شد.

در حقیقت پدر و مادرانی كه با دلسوزی ساده اندیشانه، فرزند خود را به برپاداری نماز تشویق نمی كنند، خیانت بزرگی از جهت محروم نمودن كودك خویش از این نعمت بزرگ مرتكب می شوند. چرا كه به این ترتیب گویی به آلودگی كودك خویش، به انواع گناهان و انحرافات و بدبختی ها و بیماری های جسمی و روانی، رضایت داده اند و او را به خسارت سنگین در دنیا و آخرت محكوم نموده اند.

به همین دلیل است كه آیین مقدس اسلام و به خصوص ائمه بزرگوار شیعه(ع) با توصیه های مؤكد، مسلمانان را به آموزش مرحله به مرحله نماز به كودكان فرا خوانده اند و حتی با این كه از مجازات ها و تنبیهات بدنی در مورد كودكان، به خصوص قبل از 7 سالگی، منع نموده اند در مورد ترغیب به نماز گاهی امر به تنبیه كودكان فرموده اند. در این مورد در حدیثی معتبر از حضرت امام صادق(ع) آمده است كه فرمودند: چون پسر، سه ساله شود، پدر و مادر به او می گویند كه: هفت مرتبه بگو "لا اله الا الله" و چون سه سال و هفت ماه و بیست روز از عمرش بگذرد، به او می گویند كه هفت مرتبه بگوید: "محمد رسول الله" ، پس چهار سالش تمام شود به او می گویند كه هفت مرتبه بگوید: "صلی الله علی محمد و آله" پس چون پنچ سالش تمام شود او را وا می دارند كه خدا را سجده كند.

اما چون شش سالش تمام شود. نماز را به او یاد می دهند و چون هفت سالش تمام شد، وضو را به او یاد می دهند و او را به نماز امر می كنند و چون نه سالش تمام شود وضو و نماز را به خوبی به او می آموزند و از ترك وضو و نمازاو را نهی کنند. پس چون كودك وضو و نماز را یاد گرفت، خداوند پدر و مادرش را خواهد آمرزید.(5)

مفاهیم عمیق این حدیث از جمله این كه اقامه نماز پس از اقرار به توحید و نبوت(كه اساسی ترین اصول اعتقادی اسلام هستند) قرار گرفته و این كه عمل به این حدیث ضامن آمرزش پدر و مادر تلقی شده است، باید به دقت مورد توجه خانواده ها قرار بگیرد.



:: موضوعات مرتبط: سلامتی , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1579
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

اثر دعا بر کاهش اضطراب

دعا

دعا به معنی خواندن و حاجت خواستن و استمداد است و گاهی مطلق "خواندن" از آن منظور است. خداوند در آیه " وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ(بقره/ 186)"(1) وعده اجابت به بندگان خویش داده و با عطوفت خاصی خود را نزدیک به آنان ذکر کرده که دعای ایشان را به استجابت برساند.

نقش تربیتی دعا:

دعا یاد خدا را در دل انسان زنده نگاه می دارد: " وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (حشر/19)"(2)

انسان به دلیل ساختار فکری و بشری خود فراموشکار است و به دلیل همین خصوصیت، دچار انحرافات و خطاهای گاه بسیار بزرگ می شود. اگر انسان از مسیر هدایت و جاده حرکت اصیل خویش منحرف شود و اهدافش را گم کند، دچار سردر گمی عقیدتی و فکری می شود.

دعا سبب طهارت روح انسان می شود. ضلالت و گمراهی را به او تذکر می دهد، هدف و جهت اصلی را به او متذکر می شود.

با دعا، توکل در انسان افزایش یافته و وی با نیروی اعتماد بر قدرتی که همیشه همراه اوست و ناظر اعمال و گفتار وی می باشد، سعی در پیرایش تفکرات خویش و زدودن آلایش ها از اعمال و کردار نموده و در نهایت در مسیر تربیتی صحیح به حرکت درمی آید.

دعا عامل تلطیف روح:

ادعیه ای که در مکتب ما وارد شده است، سرشار از مضامین لطیف و زیباست. سخنان نغز و زیبا و سرشار از احساس در ادبیات جهان، گواهی بر این مدعاست. متون ادعیه اسلام نیز از جهت زیبایی کلام و نیز جهات دستوری و نگارش و از نظر عمق و لطافت بی نظیر است.

از دیگر مسائل دارای اهمیت، ساختارشناسی دعاست، یعنی واژه ها و پیوند آنها. ساختمان عبارات و آهنگ و موسیقی کلامی باید مورد دقت قرار گیرد. این تلطیف روح می تواند نقش بسیار والایی از جهت تربیتی در زندگی داشته باشد. به ویژه در جهان پر تنش کنونی که خشونت و بی رحمی و نبود عواطف انسانی در حال گسترش است و زندگی مادی و صنعتی، انسان را به سوی پرتگاه نیستی انسانیت پیش می برد و حیات معنوی را مورد تهاجم قرار می دهد، ایجاد آرامش و روحیه ای لطیف و سرشار از معنویت و نگرشی پر لطف به جهان هستی، تاثیر به سزایی در افکار انسان ها گذاشته و آرامش روحی را فراهم می کند.

بنابراین با دعا، دیگر مشکلی نمی تواند فرد را ناآرام کند، زیرا به حل مشکلات یقین دارد.

دست هایی را در امور جهان صاحب قدرت می داند که هیچ کس را یارای مبارزه با آن نیست. پس هر بار ناملایمی، او را در خویش فرو نمی برد و تصویر ذهنی اش، رسیدن کمک و استعانت از جانب خداوند مهربان است.

چنین فردی هراسی از آینده و اضطرابی از پیش آمدها ندارد، زیرا می داند گرفتاری های عالم با قدرت چنان قادر متعالی برطرف خواهد شد و آنچه از او بخواهد، به یقین اجابت خواهد شد.

در پایان این نوشتار به آیه ای از قرآن تمسک می جوییم که به نقش آرامش بخشی ایمان دلالت دارد:

الَّذِینَ آمَنُواْ وَلَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَـئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ (انعام/82)

آنها که ایمان آورده اند و ایمان خود را با شرک و ستم آلوده نکرده اند، ایمنی (آرامش) تنها برای آنهاست و آنها هدایت یافتگانند.

پی نوشت:

(1) چون بندگان من درباره من از تو بپرسند ، بگو که من به آنها نزدیکم و به ندای کسی که مرا بخواند پاسخ می دهم. پس به ندای من پاسخ دهند و به من ایمان آورند تا به راه راست هدایت یابند.(بقره/186)

(2)از آن کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز چنان کرد تا خود را فراموش کنند که ایشان نافرمانند.(حشر/19)

مریم آقا محمد رضا


:: موضوعات مرتبط: سلامتی , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1440
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

تاثیر نماز بر درمان های معجزه وار

نماز

یا من اسمه دواء و ذكره شفاء و طاعته غنی (دعای کمیل)

وقتی انسان چیزی را از خدا می خواهد و به خاطر طلب آن، نماز می گذارد و در نماز به خدای خود توجه می كند و خدا نیز دو صد چندان او را مورد لطف و توجه خود قرار می دهد، آن چیز به طرز اعجاب انگیزی برای او حاصل خواهد شد. این منطقی کاملا گویا در تمامی ادیان است.

در تاریخ اسلام و ایران تا به امروز، موارد بی شماری از درمان های معجزه وار و شفای بیماران غیر قابل علاج و رو به مرگ در امام زاده ها و مساجد و درمان توسط شخصیت های مذهبی را می توان یافت.

هر چند که این موضوع ، گاهی به انگیزه سود جویی و استحمار مردم انجام گرفته و در واقع به شارلاتان بازی تبدیل شده است، اما موارد متعددی كه مورد تایید "علم و دین" می باشد را نیز، در بر می گیرد، زیرا علم پزشكی این مقولات را به وسیله پدیده نیرومند تلقین، توجیه می كند. از طرفی در دین با اعتقاد به قدرت بی انتهای الهی و ممكن نمودن هر غیر ممكن بشری توسط ذات اقدس خداوند، می توان با اطمینان كامل، شفای هر دردی، هر چند لاعلاج را از او خواست و در درمان هر بیماری كه حتی پزشكان از كنترل آن عاجز مانده اند، از رحمت بیكرانه اش استفاده کرد.

با این دیدگاه می توان گفت، زمانی که پزشكان به مادری بگویند: " برای فرزندت، دیگر هیچ كاری از دست ما ساخته نیست"، آن موقع همه چیز به پایان نرسیده است، بلكه همان خدایی كه پزشكان را وسیله ای برای انتقال رحمت خودش در درمان بیماران علاج پذیر قرار داده است، چنان چه اراده كند می تواند وسایل و واسطه های دیگری را هم كه چه بسا غیر مادی باشند، برای درمان كودك بیمار برانگیزد.

اما جایگاه نماز در بروز چنین درمان هایی خاص است. چه بسیار است شرح حال کسانی كه با متوسل شدن به درگاه نورانی ائمه دین(ع) و به خصوص حضرت رضا(ع)، و پس از اقامه نمازهای طولانی و عجز و لابه بسیار به بارگاه حضرت باریتعالی یا با واسطه قرار دادن حضرت امام زمان(عج)، چنان از چنگال بیماری های سخت نجات یافته اند، كه زبان و قلم از توصیف آن قاصر و دانش پزشكی از كشف ماهیت آن، انگشت به دهان است!

بدین ترتیب آن زمان كه همه درهای علم و طبابت، بر روی انسان های دردمند و ناتوان، بسته می شود و علم از نقص نسبی خود، شرمسار می گردد، شكوهمند ترین جلوه دین یعنی نماز است كه قادر خواهد بود دروازه هایی بزرگ از رحمت الهی را بر بنده عاجز و بیمار بگشاید و شفایی شگفت انگیز، به او هدیه كند، چرا كه نماز گفتگو با كسی است كه اسمش دوا و ذكرش شفاست.

دکتر مجید ملک محمدی



:: موضوعات مرتبط: سلامتی , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1203
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

تاثير نماز بر بهبودي بيماري ها

نماز

 

امروزه روشن شده است كه "اميد به بهبودي" چه در مورد بيماري هاي جسمي و چه رواني، مي تواند نقشي حتي موثرتر از درمان هاي ارائه شده توسط پزشكان، ايفا كند. چرا كه ديده شده است در مواردي پزشك، در تجويز دارو به بيمار خود، دچار اشتباه گرديده است، اما بيمار به شكل غير منتظره اي بهبود يافته، زيرا نسبت به بهبودي خود، اميد كامل داشته است!

به اين ترتيب بسياري از منابع علمي، اشاره كرده اند كه: هر نوع درماني، چه به صورت تجويز يك قرص يا شربت باشد و چه به شکل هر نوع ديگري از شيوه هاي درماني، هميشه حاوي يك نيروي دروني به نام "اميد به بهبودي" است. رنگ و مزه يك تركيب دارويي گاه از طريق اين نيرو تاثير بيشتري دارد تا تركيب واقعي دارويي آن!(1)

در اين مورد خاطره اي از روستاي آباء و اجدادي ام(روستاي باصفاي گوغر، از توابع شهرستان بافت از استان كرمان) به ياد مي آورم، كه ذكر آن در اين جا، خالي از لطف نيست:

"چند سال پيش، پيرزني در روستاي "گوغر" زندگي مي كرد كه دائما از درد شديد زانو و پا نالان بود، طوري كه نوه ها و نبيره هاي او، از دست ناله هاي اين پيرزن دردمند، خواب خوش نداشتند! تا اين كه شبي از شب ها، يكي از نبيره هاي اين پيرزن كه شايد اين نبيره، دانشجوي سال اول پزشكي هم بود و از اين جهت پيرزن اطمينان بسياري به او داشت، براي  مادربزرگ پيرش، يك پماد سفيد رنگ تجويز كرد كه درد پا و زانوي او را براي هميشه ساكت كرد، طوري كه مادر بزرگ دائما به جان نبيره خير خواهش، دعاي خير مي نمود و مي گفت: تا كنون هيچ دارويي، تا اين اندازه در درمان درد پاي او موثر نبوده است! اين در حالي بود كه آن نبيره به خوبي مي دانست كه آن پماد، چيزي جز يك عدد "خمير دندان" نبوده است و خود نيز از اين درمان اسرارآميز سخت در تعجب بود."

غرض از اين خاطره اين است كه اميد به بهبودي، به طور قطع در همه درمان هاي پزشکي و روانپزشكي و حتي جراحي، مي تواند در كنار ساير روش ها و حتي موثرترين آن ها، نقش مهمي ايفا نمايد.

برخورد خيرخواهانه پزشك، لبخند پرستار، بوي مواد ضد عفوني کننده در بيمارستان، رنگ و مزه دارو، همه و همه مي توانند از طريق "اميد به بهبودي" نقش عمده اي در افزايش شانس بهبودي بيمار بازي كنند.(2)

اما بايد به اين موارد و حتي قبل از همه آن ها، تاثير اعتقادات مذهبي و اميد به شفابخشي الهي را اضافه نمود.

انسان نمازگزار كسي است كه با تمام وجود اعتقاد دارد كه درمان همه بيماري ها، نزد خداست و به اين ترتيب با اميد به رحمت خداوند، بيش از هر شخص بي نمازي، اميدوار به رهايي خود از چنگال بيماري هاست و با اين ديدگاه تمام درمان هاي پزشکي و وسايل مادي را به عنوان واسطه هايي براي اجراي اراده الهي مي داند كه در تلاش براي بهبودي او، حركت مي كنند.

شخص نمازگزار به جاي اطمينان صرف به پزشك، به وسيله نماز خود به رحمت خداوند اطمينان پيدا مي كند و ايمان دارد كه اگر خدا بخواهد، ابزار مادي در درمان او موثر خواهند بود و با اين اميدواري، "اميد به بهبودي" را در مؤثرين شكل خود، به كار مي اندازد و از آن در پيشرفت درمان هاي پزشكي مربوط به بيماري خود، بهره مي برد. البته از ابعاد ديگري نيز مي توان، از تاثير نماز بر بهبود بيماري ها سخن گفت.

امروزه به اثبات رسيده است كه يك عامل مهم در عدم پيشرفت درمان هاي دارويي و بروز اشكال در كنترل بيماري ، همكاري ضعيف بيمار، در طي درمان است.(3)

يكي از جنبه هاي مهم اين همكاري ضعيف مي تواند به شكل نامنظم مصرف كردن داروها باشد كه چه بسا بر اثر فراموش كاري بيماران يا در خواب بودن آن ها در زمان مصرف دارو، اتفاق بيفتد. اما شخص نمازگزار از آن جا كه خود را ملزم به انجام فرايض واجب يوميه به شكل كاملا منظم مي بيند، از امكان تطبيق دادن زمان مصرف داروهاي خود، با زمان نماز برخوردار است كه اين امر به نوبه خود مي تواند در پيشرفت درمان هاي دارويي موثر باشد.

اما زماني كه به اين نكته اشاره مي نمودم، باز هم خاطره اي از همان مادر بزرگ با صفاي گوغري(كه در اين مقاله به او اشاره شد) بي اختيار به خاطرم آمد و آن اين كه او هميشه، پاكت داروهاي خود را كنار سجاده نماز خود مي گذاشت، تا هيچ وقت خوردن داروهاي خود را فراموش نكند.

آري! زندگي با نماز، زندگي اي است سرشار از بركت و سلامتي و طول عمر.

دکتر مجيد ملک محمدي


:: موضوعات مرتبط: سلامتی , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1220
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

تاثیر نماز بر خود شكوفایی

نماز

امام صادق(ع) فرموده اند:

" نمازی كه از ترس جهنم خوانده شود، نماز بردگان است. نمازی كه به شوق بهشت خوانده شود، نماز تاجران است. اما نماز اولیاء الهی نمازی است كه با عشق به خدا اقامه می شود."

"خود شكوفایی" (self–actualization) در مفهوم عمده و کلاسیک خود، نخستین بار توسط "كورت گلداشتاین"(روانپزشك آلمانی 1965ـ 1878) مورد بحث و بررسی قرار گرفت. او خود شكوفایی را به صورت توانایی ذاتی نیرومند موجود در هر فرد تعریف نمود كه موجب شكوفا شدن استعدادهای مثبت او می گردد.(1)(شكوفا كردن فطرت نیك درونی)

گلداشتاین معتقد بود، برای آن كه انسان به موفقیت های بزرگ دست یابد، باید با محیط  اطراف و زندگی خود به بهترین نحو ممكن، كنار بیاید و چنان چه محیط و زندگی، هر روز ضربه سنگین تری بر پیكره انسان وارد كنند(مثلا موجب بیماری انسان شوند)، انسان باید در بهبود روش مقابله خود با این قبیل مشكلات سعی بنماید تا بدین ترتیب به مرزهای"خودشكوفایی" (درك و فعال نمودن همه استعدادهای خود) نزدیك شود.

در این مورد، روانشناس دیگری به نام " كارل راجرز" ( 1987 ـ 1902) نشان داده است انسان هایی كه توانایی فرمان دادن به خود(self–direction) را پیدا كنند و در حقیقت بتوانند به طور كامل افكار و اعمال خود را کنترل نمایند، به خود شكوفایی، كه والاترین درجه انسانیت است، نائل خواهند شد.

از دیگر معتقدان به نظریه خود شكوفایی كه آن را با مفاهیم عالی عجین كرد و به اوج قدرت رسانید، "آبراهام مزلو" ( روانشناس آمریكایی 1970 ـ 1908 ) است. تحقیقات گسترده و مطالعات عمیق" مزلو"  پیرامون این قبیل مقولات، سبب تكوین شاخه ای قدرتمند و پویا در روانشناسی امروز، موسوم به "روانشناسی انسان گرا" گردید.

"مزلو" خود شكوفایی را بالاترین و برترین نیاز انسان می دانست، كه پس از ارضای نیازهای پایین تر انسان از جمله نیازهای جسمی(مثل غذا و مسكن)، نیازهای ایمنی، تعلق و محبت، نیاز به احترام، نیاز به دانستن و فهمیدن( كه بعدا اضافه كرد)، قرار دارد. او خود شكوفایی (نیاز به تحقق خود) را در مورد 49 نفر از اشخاص سرشناس جهان (زنده و مرده) از جمله انیشتن، آبراهام لینكلن، باروخ ایپسنوزا، بندیكت(2) و ... مورد بررسی قرار داد.

"مزلو" بیان نمود : افراد معمولی در پی جبران كمبودهای جسمانی و روانی خود هستند، یعنی آنها در صدد ارضای نیازهای پایین ترند، ولی افراد عالی (خود شكوفاها) خواستار محقق ساختن استعدادهای درونی و بالقوه خود و شناخت و فهم دنیای پیرامونشان هستند.(3)

او نیازهای عالی افراد خود شكوفا را فهرست می كند و آن ها را "فرا نیاز" نام می نهد، از جمله این فرا نیازها می توان به حقیقت، قاطعیت، یگانگی و تمامیت، فرار از دوگانگی، سر زندگی و شادابی، یكتایی، كمال، نظم، عدالت، سادگی، استغنا، جامعیت و ... اشاره نمود.

حال اگر با این دیدگاه كه "نماز كامل ترین پاسخ برای عالی ترین نیازهاست" به سراغ نظریات روانشناسان انسان گرا برویم، متوجه خواهیم شد كه چگونه مفاهیم متعالی نماز در برگیرنده ی تمامی موضوعات مطرح شده در این نوع روانشناسی است.

به عنوان مثال اگر به یاد آوریم كه نماز چگونه به انسان احساس امنیت روان می دهد و توانایی مقابله در برابر استرس ها را فزونی می بخشد، متوجه می شویم که نماز در برگیرنده ی آن قسمت از نظریات گلداشتاین است كه "بهبود روش های مقابله با مشكلات را شرط لازم برای نزدیك شدن به مفهوم خود شكوفایی می دانست"، و یا اگر نظریه كارل راجرز پیرامون  self – direction (توانایی فرمان دادن به خود) را با توانایی كه شخص نمازگزار، به مدد نماز در كنترل نفسانیات خود، پیدا می كند مقایسه نماییم، تصدیق خواهیم كرد كه همه تعالیم نظریه روانشناسی انسان گرا، را می توان در نماز پیدا كرد.

یا اگر بخواهیم در مقابل لیست 49 نفره آبراهام مزلو، فهرست افرادی را قرار دهیم كه صفات آنها، نه تنها در برگیرنده تمام ویژگی هایی باشد كه مزلو درباره خود شكوفاها، بیان می كند، بلكه از جهت ارتباط با غیب و معنویت، دارای ویژگی های برجسته تر و مزید برآن ها هم باشد، كافی است به جمع نورانی "نمازگزاران اسوه" اشاره نماییم، چرا كه همه این مؤمنین با بهره گرفتن از كامل ترین پاسخ، یعنی نماز، به تمامی فرا نیازهای خود رسیده اند.

حقیقت، قاطعیت، نیكی، یگانگی و تمامیت و فرا نیازهای دیگر، همگی در آموزش های نماز، حضور زنده و محسوس دارند و اگر هر كس برای وصول به هر یك از آن ها به نماز نزدیك شود، به فراخور حال خود، پاسخی عالی تر از حد تصور دریافت می كند. نماز تكرار شكوهمند درس خود شكوفایی در پیشگاه مبداء آفرینش است.

اما مفهوم دیگر در مورد خود شكوفایی که آبراهام مزلو به آن اشاره می كند، مفهوم تجربه اوج(peak  experience) است كه در خود شكوفاها، فراوان پیش می آید. تجربه اوج، اتفاقی دوره ای و زود گذراست كه در آن شخص ناگهان به یك احساس آگاهی و هوشیاری بسیار بالا، سرخوشی و جذبه عمیق، در آمیخته شدن و همسو شدن پر انسجام با همه عالم و دگرگونی در احساس زمان و مكان دست می یابد. این تجربه قوی غالبا در افرادی كه از نظر روانی كاملا سالم هستند، رخ می دهد و قرار گرفتن در برابر این تجربه، آثار مفید و دیر پایی برجا می گذارد.(4)

اگر بخواهیم برای "تجربه اوج"، مفهومی جامع تر و همه شمول تر را پیدا كنیم، كافی است كه باز هم به نماز روی نماییم و به آن بُعد نماز توجه كنیم كه غرق در مضامین عارفانه است.

شاید كمتر كسی به این نكته فكر كرده باشد كه منظور از كلمه "شما" در سومین سلام نماز (السلام علیكم و رحمه الله و بركاته) كه تنها سلام واجب نماز است، كیست و این "سلام بر شما" به چه كسانی اطلاق می شود؟

عارفان نماز، این سلام نماز را "سلام عارفانه" آن دانسته اند، كه خطاب به همه هستی و آفرینش و خطاب به همه موجودات حاضر در آن، از ذرات كوچك اتمی گرفته تا كهكشان های بی انتها سر داده می شود.

چرا كه همه این اجزای آفرینش، بدون استثناء مشغول حمد و ثنای الهی اند و پیوسته و مداوم، توحید را اقرار می كنند و شاید به واسطه این حمد و تسبیح دایمی، مورد خطاب تنها سلام واجب نماز قرار می گیرند.

بدین ترتیب نمازگزار، پس از فرستادن سلام بر نبی گرامی اسلام(ص) (السلام علیك ایها النبی و رحمه الله و بركاته) و سلام بر همه بندگان صالح خدا از جمله خودش (السلام علینا و علی عباد الله الصالحین)، سرانجام بر تمام اجزای آفرینش سلام می فرستند و این جلوه ای شكوهمند از در آمیخته شدن و همسو شدن پر انسجام با همه عالم را كه در تجربه اوج از آن بحث می شود، در خود دارد.

علاوه بر این، نمازگزار حقیقی، یعنی آنان كه به تعبیر امام صادق(ع)، "نماز عاشقانه" به جای می آورند در راز و نیاز با معبود خویش، به چنان جذبه و خلسه ای وارد می شوند و چنان از حیطه زمان و مكان خارج می گردند كه حتی اگر تیر دردناك و سهمگین از پای مبارك شان بیرون بكشند(منظور حضرت علی است)، هرگز از آن سرخوشی و جذبه عمیق خارج نمی شوند. چه عاشقانه بود نماز علی(ع) و چه زیباست تعبیر جاودانه علی(ع) از عشق .. آری! او كه در قبله نماز به دنیا آمد و در محراب نماز رستگار شد و این گونه عشق را برای آفرینش، عظمت و معنا بخشید و جاودانه كرد.

و چه ملكوتی است، نماز فرزند علی(ع) و حضرت امام زمان(عج)، كه جهان در انتظار عدالتش خون می گرید.

و چه عطشی است بی پایان، عاشقانش را برای اقامه نمازی با امامت او… .

 

 

پی نوشت ها:

1ـ ترجمه فارسی روانپزشكی كاپلان ـ سادوك جلد اول صفحه 545

2-"راث بندیكت" جزو استادان مزلو، در دانشگاه ویسكانن است. او همان كسی است كه تحقیقات وسیعی در مورد تاثیر اجتماع و فرهنگ بر شخصیت انسان انجام داده است( رجوع كنید به تاثیر نماز بر ثبات شخصیت)

3-"روانشناسی شخصیت سالم" اثر : آبراهام مزلو، ضمنا برای مطالعه بیشتر مراجعه كنید به مقاله اندیشمندانه آقای مسعود آذربایجانی تحت عنوان "انسان كامل" در شماره نهم فصلنامه وزین : حوزه و دانشگاه

4- رجوع كنید به نكته بیست و یكم از این سلسله مقالات (تاثیر نماز بر احساس امنیت روانی)

دکتر مجید ملک محمدی


:: موضوعات مرتبط: سلامتی , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1421
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

رابطه ایمان و سلامت روان

 

دعا

روان‌شناسی دینی از عوامل موثر بر سلامت روان فردی و اجتماعی است.

روان‌شناسی دینی چیست و چه تفاوت‌هایی با روان‌شناسی دین دارد؟

بهتر است سه واژه را که کنار هم معنای دقیقی‌تری پیدا می‌کنند، با هم تعریف کنیم. روان‌شناسی دینی یعنی روان‌شناسی‌ای که مبتنی بر مفاهیم و آموزه‌های دینی تدوین و ارایه شده و مفاهیم الهی، روحانی و حیاتی را مبنای نظریه‌ها و توصیه‌های خود قرار دهد، در حالی که روان‌شناسی دین به معنی مطالعه رفتارهای دینی انسان‌های متدین، محافل و سنت‌های دینی و باورهای دینی و الهی به وسیله علم روان‌شناسی است. اولی وقتی از عشق مرد به زن صحبت می‌کند، آن را الهام گرفته از عشق الهی می‌داند اما دومی بررسی می‌کند فردی که ایمان دارد، عشقش به همسرش چگونه است و چه تفاوتی با دیگر عشق‌ها دارد.

واژه سوم روان‌شناسی و دین است که مطالعه و حوزه‌ای تطبیقی است.

این روان‌شناسی چه فاکتورهایی دارد و چه اهدافی را دنبال می‌کند؟

به نظر من، در حوزه روان‌شناسی دینی کاری انجام نشده است. منابع زیادی هم در دست نداریم و اظهار نظر کردن درباره آن مشکل است. روان‌شناسی دین بیشتر به جای روان‌شناسی دینی به کار می‌رود. تحقیقات زیادی نشان داده است که انسان به جز جسم و روان دارای اعتقادات، ایمان، معنویت و صفت دینداری است. این ویژگی فطری یا ارثی است و جایگاه ژنی ماندگار و انتقا‌ل‌یابنده به فرزندان و دیگر نسل‌ها را دارد. این فاکتور انسان به راحتی قابل اندازه‌گیری، تقویت، هدایت و آموزش است.

انسان خدایی و دینی در آزمایشگاه و به وسیله ابزارهای گوناگون قابل آزمون و سنجش است. فاکتورهای دینی عامل مهمی در رشد، تعالی، موفقیت و آرامش انسان است و روان‌شناسی دینی به راحتی می‌تواند رسالت حل بحران‌های اجتماعی، خانوادگی و معنوی بشری را برعهده گرفته و راه‌ حل‌های منطقی برای نابسامانی‌های جنسی، اخلاقی و سوء مصرف مواد ارایه دهد. هدف روان‌شناسی دینی شناخت این پدیده‌ها و بهره‌گیری از آنها در هدایت و تعالی انسان است.

مذهب درونی چیست؟

در روان‌شناسی و به تعریف آلپورت مذهب درونی، مذهب خالص، درونی، بی‌ریا و بی‌تظاهر است و رابطه عمیق فرد با خداوند و ارزش‌های معنوی است. در برابر آن، مذهب بیرونی مطرح است که تظاهر به مذهب یا به دنبال نفع بیرونی بودن از مذهب است. مذهب بیرونی مذهبی است برای دیگران، برای همسایه‌، دوستان، اداره و برای تایید سایرین.

تحقیقات زیادی نشان داده است که مذهب درونی همیشه با سلامتی و آرامش همبسته است و مذهب بیرونی چندان موجب سلامت نمی‌شود.

چگونه دین به ارتقای سلامت روانی انسان کمک می‌کند؟

دین با مکانیسم‌های گوناگون موجب سلامت جسمی و روانی و ارتقای بهداشت روانی می‌شود. نمونه هایی از سلامت روانی ناشی از دین عبارتند از: وجود امید، انگیزه و مثبت‌نگری در دین، ایجاد شبکه حمایتی عاطفی و اجتماعی، دادن پاسخ روشن و قاطع به مفهوم خلقت، جهان و زندگی، تبیین و تعریف لذت‌بخش و معقول از رنج، درد و محرومیت و مکانیسم‌های بسیار دیگر.

آیا معنویت روی سیستم ایمنی بدن انسان تاثیرگذار است؟

تحقیقات بسیاری نشان داده‌اند که دینداری، ایمان و عبادت موجب تقویت سیستم ایمنی در سطح ایمونوگلوبولین و کیلرسل‌ها و سایر مکانیسم‌های ایمنی می‌شود.

روی آرامش فرد چطور؟

تحقیقات زیادی نیز در این مورد وجود دارد که اثر دینداری را بر کاهش اضطراب، کاهش واکنش منفی به استرس، مقابله ایمنی موثر با عوامل استرس‌زا، کاهش بیماری‌های روان‌تنی و احساس آرامش فکری و امنیت روانی نشان می‌دهد.

لطفا درباره تاثیر آن در جلوگیری از ابتلا به افسردگی و کاهش استرس و آمار خودکشی توضیح دهید:

ثابت شده که همه آموزه‌های دینی و فرایض و رفتارهای دینی نقش موثری در تامین بهداشت روانی فردی، خانوادگی و اجتماعی دارد. روان‌شناسی دین و بهره‌گیری از روش‌های علمی در تامین بهداشت روان در جوامع مسلمان، مظلوم مانده و آموزش‌های روان‌شناسی به دور از بهره دینی و یا آموزش دینی عامیانه بوده است و دانشگاه‌ها، مراکز تحقیقات وابسته به سلامت و به ویژه مطالعات مرتبط با سلامت روان کشور اسلامی ما در محاصره سخت بودجه‌ای، سیاست‌گذاری و حمایتی در پرداختن به مطالعات بهداشت روان در دین هستند.

در خصوص روان‌شناسی دین در جوامع مسلمان چه پیشنهاداتی دارید؟

به‌نظر من اگر به سلامت واقعی و به نقش سلامت معنوی در تامین سلامت فردی، روانی، خانوادگی و اجتماعی می‌اندیشیم، باید به این بحث تا سر حد بیدار شدن برنامه‌ریزان سلامت ادامه دهیم، تا جایی که تنها یک هزارم بودجه سلامت را در جهت تحقیقات معنوی سلامت اختصاص دهند.

دکتر جعفر بوالهری- رییس انستیتو روان‌پزشکی

و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران



:: موضوعات مرتبط: سلامتی , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1668
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

تاثیر نماز بر تعادل ناقل های عصبی

ناقل عصبی

دستگاه عصبی انسان از میلیاردها سلول عصبی( نورون) تشكیل شده است. توجه كنید كه خالق یکتا، همه این سلول ها را با نظمی خارق العاده و اعجاب انگیز، در كنار هم قرار داده است.

در این میان ناقل های عصبی(نوروترانسمیترها)، مواد شیمیایی بسیار ریزی هستند كه در هر لحظه ای از حیات انسان، دچار میلیاردها تغییر شگرف می شوند و ارتباط اجزای دستگاه عصبی را با یكدیگر و با سراسر بدن، فراهم می كنند.

با پیشرفت علم در دهه های اخیر روشن شده است كه تمام فرآیندهای جسمی و روانی بشر در ارتباط نزدیك با تغییرات این ناقل های عصبی است؛ به عنوان مثال، افزایش برخی ناقل های عصبی در سیستم اعصاب، از جمله یك ناقل عصبی به نام "دوپامین" منجر به ایجاد شادی در انسان می شود و از طرفی، كاهش "دوپامین" منجر به ایجاد افسردگی در فرد خواهد شد. لذا اگر میزان "دوپامین" خیلی افزایش یا كاهش یابد، حالت های بیمار گونه روانی را در انسان به وجود می آورد؛ از جمله "سرخوشی بیمار گونه(مانیك یا شیدایی)" و یا "افسردگی شدید"، كه هر دوی این اختلالات نیازمند بستری شدن در بیمارستان و مراقبت كامل هستند.

به این ترتیب ناقل های عصبی، نه فقط نقش تعیین كننده و بسیار موثر در بروز بیماری های جسمی و روانی ایفا می كنند، بلكه عامل اصلی تغییر حالات معمولی انسان نیز هستند و بر همه اعمال و افكار او، در طول زندگی اثر می گذارند. حتی خواهیم گفت، انسان تحت تاثیر همین ناقل های عصبی، اعمال نیك انجام می دهد و یا برعكس، به گناه آلوده می شود.  

به همین دلیل، بررسی و مطالعه ناقل های عصبی از سال 1960 به بعد، اصلی ترین تحقیقات روانپزشكی جهان را تشكیل می دهد، زیرا اگر این بررسی به نتیجه برسد، بشر قادر خواهد بود همه ناراحتی های روحی و روانی و حتی انحرافات خود را، به وسیله مواد شیمیایی(مثلا با دارو) درمان نماید!

پیشرفت های بشر در این زمینه باعث شده كه در حال حاضر، غربی ها برای بسیاری از مشكلات روحی(مثل افسردگی)، داروهای شیمیایی پیشنهاد نمایند و در جستجوی مواد شیمیایی دیگری برای درمان مشكلاتی مثل خودخواهی، دروغگویی، حسادت و .. باشند!

تحقیق پیرامون این مسئله از چندین جهت حائز اهمیت است، از جمله این كه:

الف) با این دیدگاه جدید "انسان بد"، جای خود را به "انسان بیمار" می دهد چرا كه هر بدی را می توان، نوعی بیماری به حساب آورد؛ مثلا شخص دروغگو، آدم بدی نیست، بلكه مبتلا به بیماری دروغگویی است، یا شخص حسود دچار بیماری حسادت، شخص خسیس، دچار بیماری خست و .. می باشند.

ب) غربی های ماده گرا با سوء استفاده از این بررسی ها(پیرامون ناقل های عصبی) به خود اجازه دادند كه پدیده "روح" را به عنوان افسانه ای قدیمی و خرافی، به فراموشی محض بسپارند، زیرا معتقدند برای هر آن چه كه به عنوان "فرآیند روحی" در طول تاریخ بشر معرفی شده است(مثلا حتی حس معنویت جویی)، می توان توجیهی در جسم و به ویژه در سلسله اعصاب پیدا كرد.

در راستای همین طرز تفكر بود كه عده ای از پزشكان روسی، به خاطر عقاید ماركسیستی و ماتریالیستی حاكم بر كشورشان، در صدد پیدا كردن مناطقی در مغز انسان برآمدند كه با از كار انداختن آن مناطق، حس خدا جویی را، حتی در بزرگان دینی، به كلی از بین ببرند!

ج) چنان چه تمامی 100 میلیارد سلول دستگاه اعصاب و ناقل های عصبی و روابط آن ها با سایر مناطق بدن، به خوبی برای دانش بشر شناخته شوند، می توان به وسیله ایجاد تغییر در ناقل های عصبی، مثلا با دارو، همه انسان ها را به مفهوم "انسان سالم" نزدیك كرد و انسان سالم را كسی دانست كه "تعادل ناقل های عصبی" در بدن او، به بهترین نحو برقرار باشد و این شخص كسی است كه نه تنها از لحاظ جسمی، بلكه از لحاظ روانی، اجتماعی و .. نیز كاملا سالم است و همه ضروریات لازم برای پیشرفت خود را داراست.

اما تحقق رویای "انسان سالم" تا زمانی كه مواد تغییر دهنده ناقل های عصبی به نحو مطلوب، كشف و تولید نشده اند به تعویق می افتد، چرا كه عظمت خارق العاده دستگاه عصبی انسان، برآورده شدن این آرزو را در آینده ای دور ترسیم می كند.

اما باید دید، دین مبین اسلام كه ما معتقدیم، انتهای راهی است كه علم بشر می پیماید، در این مورد چگونه دیدگاهی دارد و آیا اساسا این اكتشاف علمی بزرگ بشر را تایید می كند، یا خیر؟

پاسخ مثبت است، چرا كه( كلما حكم به العقل حكم به الشرع )، یعنی هر آن چه كه علم، به طور مسلم بدان می رسد، قطعا و به طور یقین، نه تنها مورد تایید دین است، بلكه دین، قرن ها قبل و در زمان تكمیل خود، یعنی ظهور اسلام از آن مسئله علمی اطلاع داده است.

 

ادامه دارد....

دکتر مجید ملک محمدی


:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1485
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

تاثير نماز بر تعادل ناقل هاي عصبي

 

در قسمت اول اين مقاله درباره ي دستگاه عصبي انسان و نقش "ناقل هاي عصبي" در سلامت روحي و جسمي انسان مطالبي را گفتيم. همچنين بيان کرديم دانشمندان با بررسي و مطالعه ي ناقل هاي عصبي توانسته اند براي بسياري از مشكلات روحي(مثل افسردگي)، داروهاي شيميايي پيشنهاد نمايند و اين مطالعات همچنان ادامه دارد.

دين اسلام نيز نه تنها اين اکتشاف بزرگ را تاييد مي کند، بلکه قرن ها قبل و در زمان تكميل خود، يعني ظهور اسلام از آن مسئله علمي اطلاع داده است.

دستگاه عصبي انسان

به عنوان مثال، در اين مورد قضيه ناقل هاي عصبي را بررسي مي كنيم:

1- قرن ها قبل از آن كه غربي ها، انسان هاي خطا كار را بيمار بدانند، قرآن مجيد در آيات متعددي، از گناهكاران با عنوان كساني كه در قلب هايشان مرض وجود دارد، ياد كرده است(از جمله در آيه 126 سوره توبه، آيه 12 سوره احزاب و آيه 9 سوره بقره) و معصومين بزرگوار(ع) نيز با همين ديدگاه با هر بدي كه از انسان سر مي زند، به صورت يك بيماري، برخورد نموده اند. تا جايي كه حضرت علي(ع) از رسول اكرم(ص) با عنوان "طبيب دوار بطبه" يعني پزشكي كه براي درمان بيماري هاي بشر فرستاده شده است، ياد مي كند.

غربي هايي كه ارائه تئوري "انسان بيمار" به جاي "انسان بد" را به خود نسبت مي دهند، فراموش كرده اند كه خودشان تا همين قرن هاي اخير، حتي بيماران رواني خود را نه بيمار، بلكه ديوانه(اسير ديو) و مجنون(جن زده) به حساب مي آوردند و از طريق شلاق زدن و جن گيري و ... قصد نجات آن ها را داشتند و تازه، چند دهه است كه نه تنها ديوانه ها، بلكه اشخاص خطا كار را هم بيمار به حساب مي آورند.

اسلام، علاوه بر بيمار دانستن گناهكاران(كه به آن اشاره شد) اشخاص به ظاهر ديوانه را نيز از قرن ها پيش، بيمار تلقي مي كرده است. در خبر است كه روزي عده اي از اصحاب، مردي را به پيامبر(ص) نشان دادند و گفتند: او ديوانه است! حضرت محمد(ص) پاسخ فرمودند: به او ديوانه نگوييد، او بيمار است. ديوانه كسي است كه خداي را نشناسد.

درست به دليل همين ديدگاه مترقي اسلامي است كه در تاريخ طب، نخستين كسي كه به معالجه دقيق جسمي در بيماران رواني اقدام كرده است، حكيم ابوعلي سينا، پزشك عاليقدر شيعه است.

2- در رابطه با اين كه "انسان روح است يا جسم" نيز دين مبين اسلام، با صراحتي باور نكردني، در آيات شريف قرآن، به هر آن چه كه غرب در عصر انفجار علوم، ادعاي كشف آن را دارد، اشاره نموده است. قرآن مجيد، با اين كه وجود و حضور روح را امري حقيقي در انسان به حساب آورده است: "فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين(سوره ص، آيه 72)"، اما از طرفي، بررسي و كسب اطلاعات کامل درباره ي روح را از حدود دانش کم بشري، فراتر دانسته است و آن را صراحتا "من امر ربي" يعني "امري از امور مربوط به ذات اقدس الهي"، اعلام كرده است:

"و يسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربي و ما اوتيتم من العلم الا قليلا(سوره اسراء آيه 85) اي پيامبر از تو پيرامون روح مي پرسند، پس بگو روح از امور مربوط به پروردگار من است و خداوند از دانش، جز اندكي به شما عطا نكرده است."

به اين ترتيب آيين مقدس اسلام با اين كه هرگز بررسي پيرامون روح را توصيه نمي كند، با توصيه هاي مؤكد انسان ها را به سير در آفاق و انفس، و تفكر و تعقل و كسب علم و دانش، از جمله درباره ي مسائل جسمي بشر، تشويق مي كند. پس واضح است غربي هايي كه اسلام را به خرافات پرستي و موهوم بافي پيرامون روح محكوم مي كنند تا چه حد با نظريات اسلام پيرامون روح و جسم بيگانه اند.

و شايد براي اين ها بسيار جالب باشد، اگر كشفيات جديد علمي خود را مثلا در پرتو نظريات يكي از بزرگ ترين فلاسفه اسلامي بيابند:

صدر المتألهين، ملاصدرا كه با اتكاي به قرآن و معصومين(ع) و با تداعي از ساير فلاسفه متقدم خود به يكي از برجسته ترين و جهان شمول ترين فلسفه هاي بشري، در قرن يازدهم هجري دست يافت، در كتاب گرانقدر"اسفار اربعه" به شرحي در مورد ارتباط جسم و روح مي پردازد كه با كمترين تفاوتي، يادآور نظريات جديد علمي بشر درباره ي ناقل هاي عصبي است. حكيم ملاصدرا در شرح "تئوري حركت جوهري" و جمله ي مشهور خود پيرامون نقش انسان (جسمانيه الحدوث و روحانيه البقاء) مي فهماند كه جسم مادي انسان، رفته رفته آن قدر کامل مي شود و پيچيدگي مي يابد تا سرانجام به درجه اي مي رسد كه يك حالت غير مادي و غير جسماني تام مي شود و آثار منسوب به روح از قبيل انديشه، اراده و ... مربوط به اين درجه والاست.

در فرضيه ناقل هاي عصبي نيز ديديم كه پيچيدگي و تكامل فوق العاده سلول هاي عصبي، منجر به حالت هاي منسوب به روح مي شود؛ مثلا علم امروز ثابت كرده است كه هر صد ميليارد سلول دستگاه عصبي انسان در فرآيند "تفكر" ايفاي نقش مي كنند.

3- درباره آن قسمت از نظريات پژوهشگران غربي كه تعادل ناقل هاي عصبي را غايت آرزوهاي بشر و كليد رسيدن به مفهوم انسان سالم و ايجاد مدينه فاضله و جامعه سالم مي دانند نيز اسلام و به خصوص تشيع، از قرن ها پيش نظري مشابه داشته است. علماي شيعه قواي اساسي موجود در انسان را سه نوع مي دانند:

- قوه شهويه

- قوه غضبيه

- قوه عقليه

و قوه ديگري موسوم به  "قوه عدليه" را تنظيم كننده و متعادل كننده اين سه قوه تلقي مي كنند و توجيه مي كنند كه چنان چه هر كدام از سه قوه بالا، از حدود عدل خارج شوند و به افراط يا تفريط كشانده شوند، باعث بروز بدي و خطاكاري و بيماري در انسان مي شوند.

بدين ترتيب شيعه حتي در مسائل انسان شناسي، به اساسي ترين اعتقاد خود پس از"توحيد" يعني "عدل" جلوه خاصي مي دهد و بيان مي كند كه در بدن انسان، چنان چه عدل به طور كامل برقرار باشد، انسان به مفهومي بس والا و مافوق تصور كه همانا نزديك شدن به مرزهاي عصمت و تخلق به اخلاق الهي است، نائل مي شود.

و اين مفهوم نه تنها تمام ويژگي هاي توصيفي غرب براي انسان سالم را در بردارد، بلكه انسان را در موقعيتي بي نهايت متعالي و برتر، براي زندگي سعادتمندانه در دنيا و آخرت قرار مي دهد.

بر اين اساس، وجود "عدل در درون انسان" از نظر شيعه، همان مفهوم "تعادل ناقل هاي عصبي" در دستگاه مغز و اعصاب، براي علم امروز بشر را بيان مي دارد.

اما در اين ميان راه حلي كه غرب براي رسيدن به تعادل ناقل هاي عصبي پيشنهاد مي كند، با آن چه كه اسلام بدان سفارش مي نمايد، بسيار متفاوت است. در ديدگاه جبرنگر و ماده گراي غرب، انسان بايد فعلا دست روي دست بگذارد و به انتظار بنشيند، تا بالاخره روزي كه شايد قرن ها بعد باشد، فرا برسد و در آن روز دانش پزشكي، اعلام كند كه بالاخره مواد شيميايي لازم براي برقراري تعادل بين ناقل هاي عصبي به طور كامل شناسايي و توليد شده اند و هر انساني كه عارضه بد، يا حالت نامطلوبي در خود احساس مي كند، به پزشك مراجعه كند و آمپول يا قرص ضد دروغ، ضد شهوت، ضد خودخواهي، ضد حسد، ضد حرص و .. را دريافت كند!؟ اما هيچ بعيد نيست كه تا آن زمان همه ملاك هاي ارزشي كه فعلا برخي از آن ها براي وجدان اخلاقي غربيان معروف و مطلوب هستند، تبديل به منكر و نامطلوب شوند. چه تضميني هست كه مثلا در قرن بيست و دوم ميلادي، دزدي و دروغ همچنان صفات بدي محسوب شوند؟ مگر نه اين است كه در همين عصر حاضر هم دزدي و دروغ جزء لايننفك بسياري از فعاليت هاي بشري شده است!؟

اما در ديدگاه معنويت گراي اسلام و به خصوص با جهان بيني مبتني بر اختيار شيعه، انسان مي تواند خود، راسا و مقتدرانه در برقراري عدل در وجود خود( يا همان ايجاد تعادل ناقل هاي عصبي) يعني زدودن همه خطاها و انحرافات و منكرات از زندگي خود، قيام كند و بدون هيچ انتظار يا دست روي دست نهادني، همه صفات نامطلوب و رذايل اخلاقي خود را با ملاك ارزش گذاري دين، يك به يك، از سر راهش بردارد و به آرامش مطلق و سلامت ابدي، در دنيا و آخرت نائل شود، زيرا در اين راه، دين به انسان ابزارهاي توانمندي بخشيده است كه صد البته در راس اين ابزارهاي ترقي و تعالي، نماز جاي دارد.

نماز تعادل بين ناقل هاي عصبي را به بهترين و مطلوب ترين شكل ممكن در بدن انسان برقرار مي سازد و نه تنها از او انساني به تمام معنا سالم، در ابعاد جسمي و رواني و اجتماعي پديد مي آورد، بلكه او را به مرزهاي مفهوم متعالي "انسان كامل" نزديك مي كند.

دکتر مجيد ملک محمدي



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1353
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392
.

نقش دعا در سلامت جسم و روح



:: موضوعات مرتبط: سلامتی , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2259
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392

دیانت و سلامت برادرند



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2247
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392

نماز صبح مانع از سرطان می‌شود



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1590
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392

دعا درماني براي مقابله با بيماري ها



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2214
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392

کاهش اضطراب با تفکر به خدا و دین

 


:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1335
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 16 مرداد 1392

راهی برای رسیدن به خدا؛ امتحان کنید!



:: موضوعات مرتبط: متافیزیک , روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1468
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : سه شنبه 15 مرداد 1392

اسمای حسنای خداوند چیست؟

خدا

 

این ‌که امامان اسمای حسنای خداوند هستند. آنها لسان الله، وجه الله، عین الله، جنب الله (پهلوی خدا)، یدالله(دست خدا). کافی، ج 1، ص 145. این عبارات درباره ائمه(علیهم السلام) به چه معنا است؟

این‌گونه روایات به مطلبی اشاره می‌کنند که توضیح و شرح آن ‌را باید در حکمت متعالیه و عرفان نظری جست. اما در عین حال، در این‌جا به دو نکته اشاره می‌کنیم:

1. انسان کامل، تجلی اعظم یا مظهر اتم خداوند: بر اساس این دیدگاه(حکمت متعالیه و عرفان نظری) همه‌ی عالم مظهر و جلوه حق است و موجودی نیست که تجلی حق نباشد. نکته‌ی مهم در این‌جا این است که در میان تمام موجودات که مظاهر نسبی و ناقص حق تعالی به شمار می‌آیند و بخشی از اسمای الهی را جلوه‌گر هستند؛ تنها انسان کامل است که مظهر جامع حق است و می‌تواند آن‌گونه که حق تعالی می‌خواهد تجلی‌گر تمام اسما و صفات او باشد؛ به همین دلیل انسان کامل را تجلی اعظم و مظهر اتم حق تعالی خوانده‌اند.[1]

2. انسان کامل خلیفه حق تعالی: یکی از نسبت‌هایی که عارفان میان انسان و خدا بر قرار می‌دانند، خلیفة الله بودن انسان کامل است. جانشینی از خداوند از سوی خداوند نیز تنها هنگامی ممکن است که صفات خداوند در او تحقق یابد، صفاتی که خداوند با آنها عالم را تدبیر می‌کند.[2]

منظور از لسان الله، این است که خداوند از طریق ائمه خواسته‌های خود را به مردم اعلان می‌کند و آنچه ائمه می‌فرمایند سخن خداوند است

حال با توجه به این دو نکته معنای این روایات که ائمه(علیهم السلام) اسمای حسنای خدایند، روشن می‌شود؛ زیرا معنای این روایت این است که ائمه(علیهم السلام) برترین جلوه‌گر اسما و صفات خداوند و جانشینان او هستند و به این جهت می‌توانند عالم را به اذن خداوند تدبیر کند.

بنابر این، منظور از لسان الله، این است که خداوند از طریق ائمه خواسته‌های خود را به مردم اعلان می‌کند و آنچه ائمه می‌فرمایند سخن خداوند است. مقصود از یدالله، نیز این است که خداوند از طریق ائمه(علیهم السلام) کارهای خود را انجام می‌دهد. چنان‌که منظور از عین الله این است که خداوند از طریق ائمه به مردم توجه می‌کند. وجه الله، و جنب الله بودن نیز با توجه به مقام خلافت الهی ائمه دارای معنا و قابل درک است.

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1322
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

مسجدی با چهار هدف شیطانی !

مسجد ضرار

 


 

جزء یازدهم قرآن کریم که از آیه 93 سوره توبه آغاز و به آیه 5 سوره مبارکه هود علیه السلام ختم می شود در بردارنده آموزه ها و پیام های روح افزای الهی است که این نوشته تعدادی از آنها را نقل می کند.


 

خداوند از چه کسانی راضی است؟

در آیه 100 سوره مبارکه توبه به گروهی اشاره می شود که خداوند از آنها اعلام رضایت کرده است (رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ).

این عده مهاجرین و انصاری هستند که در طلیعه شکوفایی اسلام با مجاهدت های خود دین را یاری کردند (وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ) و نیز کسانی اند که سیره نیکوی آنها را ادامه داده و از روش ایشان پیروی کردند (وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ)

اهل سنت، همه کسانی که در همان حرکت های آغازین تشکیل حکومت اسلامی هجرت کردند و یا انصار بودند را ، جزء این گروه شمرده و بی توجه به رفتار بعدی آنها همگی شان را مورد رضایت خدا می دانند.

علامه طباطبایی معتقد است کلمه «مِن» در آیه به معنای «بعض» بوده و فقط برخی از آن مهاجران و انصار که از وصف احسان برخوردار بودند مشمول این آیه هستند.[1]

در رد ادعای معتقدان به تفسیر اول، به کلام متین علامه ره که به تفصیل در تفسیر شریف المیزان آمده است این را هم می توان افزود که در چند آیه قبل، معیار و محدوده رضایت الهی بیان شده است. در آیه 96 می خوانیم:

خداوند به هیچ عنوان از کسانی که اهل فسق و فجورند راضی نیست (فَإِنَّ اللّهَ لاَ یَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ).

با این معیار صریح و روشن قرآنی، دیگر نمی توان کسانی را که تاریخ به ظلم و فجورشان گواهی می دهد را مورد رضایت قطعی خدا دانست و در تنزیه آنان کوشید؛ مانند کسانی که به خانه وحی یورش بردند و دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله را مظلومانه به شهادت رساندند و یا کسانی که سوار بر شتر و یا در رکاب آن، کمر به قتل امیرالمومنینی بستند که خود با او بیعت کرده بودند.

به تصریح همین آیه و آن مسلمات تاریخی، خداوند از هیچ کدام اینها راضی نیست.

 

انفاق غرامت است یا غنیمت

آیات 98 و 99 از دو رویکرد نسبت به انفاق خبر می دهد:

رویکرد اول، انفاق را غرامتی می بیند که از جیب می رود و چیزی که باقی می ماند اندوه است و آه (مَن یَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ مَغْرَمًا).

رویکرد دوم انفاق را سبب قرب الهی دانسته (وَیَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ) از این رو آن را فرصت و غنیمتی می داند که نباید آن را از دست داد.

قرآن کریم، ریشه این اختلاف این دو نگاه را در همین آیات، نوع عقیده و باور این دو به مبدأ هستی و سرای دیگر بیان کرده است. آنانکه انفاق را غنیمت و مایه قرب الهی می دانند کسانی اند که به خداوند متعال و قیامت باور دارند (مَن یُۆْمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ).

از همین جا معلوم می شود آنان که انفاق را یک نوع ضرر و غرامت می شمارند همان هایی هستند که اساساً به خدا و قیامت باوری ندارند.

کسانی که در خود استعداد لازم در فراگیری علوم دینی از یک سو و نیازمندی شهر و دیارشان از سویی دیگر را مشاهده می کنند و برای آموختن معارف و احکام دین اقدام نمی کنند بدانند که واجب خدا را معطل گذاشته اند و باید پاسخگو باشند.

مسجدی با چهار هدف شیطانی

در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله منافقین برای اینکه پایگاهی داشته باشند و بتوانند با اسلام به اسلام حمله کنند، مسجدی بنا کردند تا در پوشش آن، به چهار هدف دست پیدا کنند.

آیه 107، آن چهار هدف شیطانی آنها را اینگونه بیان می کند:

1. ضرر و زیانى به مسلمانان برسانند (ضرارا).

2. تقویت مبانى كفر و برگرداندن مردم به وضع قبل از اسلام (وَ كُفْراً).

3. ایجاد تفرقه در میان صفوف مسلمانان. زیرا با اجتماع گروهى در این مسجد، مسجد «قبا» كه نزدیك آن بود و یا مسجد پیامبر صلی الله علیه وآله كه از آن فاصله داشت از رونق مى‏افتاد (وَ تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُۆْمِنِینَ).

4. ایجاد مركز و كانونى براى فردی به نام ابى عامر راهب[2] كه با خدا و پیامبرش از پیش مبارزه كرده بود و سوابق سوء او بر همگان روشن بود (وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ) تا از این پایگاه نفاق، برنامه‏هاى خود را عملى سازند.

سرانجام این پایگاه شیطانی به دستور الهی رسول خدا صلی الله علیه وآله تخریب و سوزانده شد و محل آن هم به زباله دانی تبدیل گشت.[3]

چرا برخوردی چنین سخت؟ پاسخ این است که مسجد ضرار، مسجد نبود در واقع بتکده بود؛ مكان مقدس نبود كانون تفرقه و نفاق بود؛ خانه خدا نبود بلكه خانه شیطان بود و هرگز اسم و عنوان ظاهرى و نقابها، واقعیت چیزى را دگرگون نمى سازند.

از این آیه نکات زیر فهمیده می شود:

1. اتحاد مسلمین، مبارزه با تشکلات به ظاهر اسلامی و در واقع ضد اسلامی، بسیار مهم است و تحقق آنها ضرورت دارد.

2. نباید فریب رفتارها و اقدامات مقدس مآبانه کسانی را خورد که در ظاهر، مشغول ترویج و گسترش اسلام اند و در واقع به دنبال تضعیف اسلام و نابودی آنند؛ همان رفتاری که امروز ما از سوی بسیاری از حکومتهای عربی شاهد آن هستیم.

3. برپایی مسجد، تکیه ویا هیأتی در نزدیکی مسجد، تکیه و یا هیۆتی دیگر که سبب تضعیف آن گردد رفتاری است که با این آیه سازگار نیست و به جای آن باید در تقویت محل اجتماع اول کوشید مگر آنکه جمعیت حاضر، کشش محل دیگری را داشته باشد.

این پایگاه شیطانی به دستور الهی رسول خدا صلی الله علیه وآله تخریب و سوزانده شد و محل آن هم به زباله دانی تبدیل گشت.

فوز عظیم یا همان رستگاری بزرگ چیست؟

آیه 111 به شکل مشروح به این سوال پاسخ می دهد. فوز عظیم، سود حاصل از تجارتی بی نظیر است که خدا نوید آن را داده است (فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِكُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ)؛ تجارتی که در آن فروشنده، شخص مومن است و خریدار، خداوند متعال (إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُۆْمِنِینَ). آنچه می فروشد جان و مالش است (أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم) و آنچه می گیرد بهشت (بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ).

در پایان می فرماید: همین، فوز عظیم است (وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)

آنچه عقل از درک آن عاجز است عظمت لطف و عطای الهی در این معامله است؛ زیرا بهشت را در ازای مال و جانی می دهد که همه اش مال خود اوست و همه را خود به بنده اش عطا کرده است (ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ؛ هر نعمتی که در اختیار شماست از آنِ خداست). این چه معامله ایست و این چه خرید و فروشی است؟! به واقع عقل متحیر است!

 

طلبه شدن واجب است

اگر مردمی از معارف و احکام دین بی خبر بودند و نسبت به آن مقداری که واجب است بدانند و اطلاع داشته باشند، آگاهی نداشتند باید عده ای بپا خیزند بروند و معارف را فراگرفته برگردند و به مردم آموزش دهند. این مطلب مفاد آیه 122 سوره توبه است.

آیه ابتدا با هشدار، از هر قوم و جمعیت عده ای را ترغیب می کند تا به فراگیری علوم دینی اقدام کنند (فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ).

در پاسخ به اینکه تعداد آنها باید چند نفر باشد گفته می شود این واجب یک واجب کفایی است ؛ یعنی به تعدادی که کار راه بیفتد و وظیفه ای روی زمین نماند باید اقدام کنند. گاهی برای یک روستای کوچک، حتی یک نفر هم کافی است و گاهی صد نفر هم کفاف یک شهر بزرگ را نمی دهند.

آنگاه به این عده دستور می دهد که بعد از فراگیری علوم دینی (به مقداری که مردم نیازمندند) به سوی آنها برگشته به ارشاد و آموزش مردم دیارشان بپردازند (وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ).

بنابراین کسانی که در خود استعداد لازم در فراگیری علوم دینی از یک سو و نیازمندی شهر و دیارشان از سویی دیگر را مشاهده می کنند و برای آموختن معارف و احکام دین اقدام نمی کنند بدانند که واجب خدا را معطل گذاشته اند و باید پاسخگو باشند.

و نیز کسانی که توفیق سربازی امام زمان علیه السلام نصیبشان شده و اکنون در بازگشت به دیار خود و ارشاد و تعلیم مردم به دلایل گوناگون و نوعاً واهی، تعلل می کنند بدانند که در پیشگاه خداوند، قرآن و این آیه شریفه مسئولند.

به امید روزی که در هیچ کجای ایران زمین؛ بلکه در هیچ کجای عالم، شهر و دیاری نباشد که به یک روحانی آشنا با معارف و احکام دین دسترسی نداشته باشد.

 

پی نوشت ها :

1.   المیزان فی تفسیر القرآن 9/374

2.   همان، 9/390

3.   ر.ک به تفسیر نمونه 8/144

امید پیشگر    

بخش قرآن تبیان



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1265
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

مصاحبه اختصاصی با قرآن


 

اگر آیه قرآن، در خصوص یك قوم خاص نازل شود و سپس آن قوم بمیرند، آن آیه نیز می‌مرد، بنابراین بدون شك از قرآن چیزی باقی نمی‌ماند ولیكن قرآن از اول تا آخرش جریان دارد مادامی كه آسمانها و زمین استمرار دارند.

 


 

بنی اسرائیل

 

س. لطفا دو مفهوم «خدایی بودن ، ابدیت » را كه در خصوصیات شما ذكر می‌كنند ،توضیح دهید.

خدائی بودن:

نكته آغاز اسلام، باور داشتن به قرآن و خدائی بودن است كه این باور باید علماً و یقیناً حاصل شود.

راه آسان ایجاد این باور دقت در معجزات علمی قرآن،پیشگوئی ها و اخبار از غیب او، فصاحت و بلاغت و ... است كه مشخص می‌كند قائل قرآن بشر نیست ، بلكه از قدرتی مافوق بشر صادر شده است.

قرآن در تمام حوزه‌های معرفت بشری وارد می‌شود و تمام نظرات را قطعی بیان می‌كند.

اگر این كتاب یك كتاب بشری باشد،از اول آن كه شروع كنی و آن را ورق بزنی به سرعت می‌توانی صدها اشكال را در آن بیابی.

دقت در پاسخ سوالی كه مربوط به اعجاز قرآن بود پاسخ این سوال را واضح‌تر می‌نماید. [بیانات شفاهی استاد دكتر نقی‌پور‌فر]

ابدیت:

آیه 31 سوره مدثر قرآن را تذكر برای بشر معرفی می‌كند. بشر،تا آخرالزمان زمانی می‌توانند از قرآن استفاده كنند كه محتوای آن اختصاص به زمان و مكان نزول نداشته باشد و در هر زمان بتوان به بهترین نحو راه سعادت را از آن برداشت كرد.

اجازه بدهید در این مورد زیاد صحبت نكنم چرا كه با دقت در محتوای آیات،خواهید دید كه زمان و مكان و جزئیات روز‌مره در حوادث مختلف ذكر نشده‌اند و این خود دلیل بر محدود نبودن به زمان و مكان خاص است.[ كتاب شریف پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن كریم، استاد دكتر نقی‌پور‌فر،ص281]

هدایت، تذكر،ارشاد و انذار و ... هركدام یكی از روشهای درمانی این طبیب است. قرآن این مقام را انحصارا از خداوند دریافت كرده است و لذا مطمئن‌ترین و قابل اعتماد ترین طبیب است

 

امام باقر(علیه السلام): تذكری در اینجا لازم به ذكر است و آن اینكه:

«اگر آیه قرآن،در خصوص یك قوم خاص نازل شود و سپس آن قوم بمیرند،آن آیه نیز می‌مرد،بنابراین بدون شك از قرآن چیزی باقی نمی‌ماند و لیكن قرآن از اول تا آخرش جریان دارد مادامی كه آسمانها و زمین استمرار دارند[ المیزان،ج3، ص73]

 

س.ضرورت رجوع به شما در مسائل مختلف چیست؟ به عبارت دیگر بشر چه احتیاجی به شما دارد با اینكه قوه تعقل بزرگترین فرق بین انسان و دیگر موجودات است؟

اگر در خصوصیات قرآن دقت كنید و همچنین نگاهی گذرا به تاریخ تعقل بشر بیاندازید و نقصان ها،كاستی ها و اشتباهات آن را بیابید،به سادگی پاسخ خود را خواهید یافت.

پاسخی كه من در اینجا می‌دهم ،در مورد نیاز عقل به وحی است.

در تقسیم بندی ابعاد وجودی انسان دو بعد مادی و معنوی خودنمائی می‌كند.

در بعد مادی دو حیطه نیاز مطرح است:نیازهای جسمی مانند خوراك،پوشاك و...

و نیازهای روانی مانند نیازهای امنیتی و جنسی و...

در حیطه نیازهای جسمی بشر به تنهائی نمی‌تواند مسیر كمال و سعادت را بپیماید.

بطور مثال اگر وحی الهی در خوراك دخالت نكند و حیطه آنرا مشخص نكند،انسان با خوردن شراب،گوشت خوك و ... به جسم خود آسیب می‌رساند.

قرآن کریم

 

در حیطه نیازهای روانی هم اگر بخواهیم مثال بزنیم بحث نیازهای جنسی و مشكلاتی كه درتفكر بشری در آزادی و بی‌حد و مرز بودن آن مطرح است ، قابل ذكر است كه می‌بینید به راحتی خانواده و امنیت روانی بشر به واسطه این تفكر از هم پاشیده شده است.

در بعد معنوی بشر با اتكا به عقل خود نتواسته است به 4 سوال اساسی پاسخ دهد:

1- شناخت خود

2- شناخت مقصد خود

3- شناخت مسیر نیل به مقصد

4- الگوی آدمیت

شاهد آن هم وجود مكاتب مختلف بشری است كه هر كدام بعد از مدتی ناكارآمدی خود را اعلام می‌نمایند.

پاسخگوی این مسائل تنها نبوت است كه با رهنمودهای الهی و با شناختی كه از جانب خدا پیدا كرده است و تجربه‌ای كه خود شخصاً در طی مسیر نیل به هدف كسب كرده است، به این سوالات حساس پاسخ می‌‌دهد.

زبان گویای نبوت آیات الهی و قرآن است و اینجاست كه شما ضرورت رجوع عاجزانه به قرآن را در می‌یابید. [ بیانات استاد دكتر نقی‌پورفر در سمینار هم اندیشی مدیریت اسلامی در بنیاد شهید انقلاب اسلامی]

اگر آیه قرآن، در خصوص یك قوم خاص نازل شود و سپس آن قوم بمیرند، آن آیه نیز می‌میرد، بنابراین بدون شك از قرآن چیزی باقی نمی‌ماند و لیكن قرآن از اول تا آخرش جریان دارد مادامیكه آسمانها و زمین استمرار دارند

 

 

س.رسالت شما در قبال ما چیست؟

«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُۆْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا»0(82 اسراء)

قرآن در ارتباط با انسان مقام های مختلفی دارد مانند هدایت و رهبری،تذكر و ارشاد، هدایت و انذار و ... ولی آن مقامی كه اغلب مقام های دیگر را در بر می‌گیرد و مهمترین و ضروری ترین نیاز انسان است ، مقام طبابت است.

هدایت، تذكر،ارشاد و انذار و ... هركدام یكی از روش های درمانی این طبیب است. قرآن این مقام را انحصاراً از خداوند دریافت كرده است و لذا مطمئن‌ترین و قابل اعتماد ترین طبیب است.

اما ما انسانها برای اینكه بتوانیم از طبابت قرآن استفاده كنیم لازم است چند نكته را مراعات كنیم:

الف.باید از طبابت دیگر مدعیان به یأس رسیده باشیم ؛ كه تا این یأس حاصل نشود و امیدی به جای بماند نمی‌توان از طبابت قرآن بهره‌مند شد.

ب.باید خود را بیمار بدانیم،به جهل و درد خود آگاه باشیم تا احساس نیاز به درمان و طبیب پیدا كنیم.

كسی كه دردی در خود نبیند،نیازی به قرآن احساس نمی‌كند و لذا رجوع و مطالعه او جز تنفر و زدگی پیامدی نخواهد داشت.

خصوصیات درمانی این طبیب از این قرارند:

·  بیان درد و ویژگیهای آن

·  بیان درمان

·  بیان راههای پیشگیری

·  بیان عوارض

·  قطعی بودن درمان

·  مطابق فطرت بودن نسخه‌ها و ...

بخش قرآن تبیان



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1296
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

شیک پوش‌ترین روزه‌داران ماه مبارک رمضان

لباس شیک، لباس سفید و زیبا

 


 

هر ساله رسانه های مختلف از شبكه های تلویزیونی گرفته تا سایت ها و روزنامه های كثیر الانتشار در سرتاسر دنیا به معرفی افرادی كه در آن سال زیبا ترین و گرانبها ترین لباس ها را به تن كرده اند،می پردازند كه این موضوع حكایت از اهمیت این مسئله در جهان كنونی و افرادی كه در قرن بیست و یكم زندگی می كنند دارد.


 

اینكه افراد علاقه دارند،بهترین و زیباترین لباس ها را به تن كنند، دقیقا همان مطلبی است كه دین مبین اسلام نیز بر آن تاكید داشته و روایات اسلامی به عنوان نمونه اعلا، رسول خدا صلی الله علیه و آله را معرفی می كنند كه در زیبایی و نظافت لباس های خود زبانزد عام و خاص جامعه آن روز بود.

البته تاكیدهای دین اسلام تا زمانی است كه شیك پوشی و اهمیت به پوشاك به حد اسراف و گرایش به تجمل پرستی نرسد، چرا كه در این صورت قطعا این عمل مذموم خواهد بود.

در دعای روز دوازهم ماه مبارك رمضان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با معرفی یك دعای بسیار زیبا و خواندنی، به بیان ویژگی های شیك پوش ترین روزه داران این ماه مهمانی خداوند متعال می پردازد، روزه دارانی كه با به تن كردن چهار لباس جذاب و محبوب، به عنوان شیك پوشترین روزه داران این ماه انتخاب می شوند.

در دعای روز دوازدهم ماه مبارك رمضان اینگونه می خوانیم:

اللّهمّ زَینّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ: خدایا زینت ده مرا در آن با پوشش و پاک‌دامنی

واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والکَفافِ: و بپوشانم در آن جامه قناعت و خودداری

واحْمِلنی فیهِ علی العَدْلِ والإنْصافِ: و وادارم نما در آن بر عدل و انصاف

وامِنّی فیهِ من کلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِکَ: و آسوده‌ام دار در آن از هر چیز که می‌ترسم

یا عِصْمَةَ الخائِفین: به نگاه‌داری خودت ای نگه‌دار ترسناکان

 

لباس اول: لباس پوشش و پاك دامنی « اللّهمّ زَینّی فیهِ بالسّتْرِ والعَفافِ »

خداوندا در روزگاری كه برای برخی ،بازی با آبروی افراد،از خوردن یك لیوان آب نیز راحت تر است و به راحتی تهمت می زنند و عیوب مردم،حتی عیب هایی كه هنوز ثابت هم نشده و تنها بر سر زبان ها افتاده است، را فاش می كنند، به من لباسی را عنایت فرما كه با پوشیدن آن ،اولا عیوب خود را نصب العین قرار بدهم و دوما عیوب دیگران را بپوشانم.

لباس گرانبهایی كه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پیرامون آن می فرماید: «من علم من اخیه سیئه فسترها،ستر الله علیه یوم القیامه: هر كه از برادر خود گناهی بداند و آن را بپوشاند، خداوند در روز قیامت گناهان او را بپوشاند»[الترغیب و الترهیب،ج3،ص239]

خداوندا در روزگاری كه برای برخی ،بازی با آبروی افراد،از خوردن یك لیوان آب نیز راحت تر است و به راحتی تهمت می زنند و عیوب مردم،حتی عیب هایی كه هنوز ثابت هم نشده و تنها بر سر زبان ها افتاده است، را فاش می كنند، به من لباسی را عنایت فرما كه با پوشیدن آن ،اولا عیوب خود را نصب العین قرار بدهم و دوما عیوب دیگران را بپوشانم

 

در همین فراز از دعا به معرفی یكی از زیباترین لباس های دنیا پرداخته شده است،لباسی به نام عفاف و پاكدامنی،چرا كه در جامعه ای كه شیطان برای برخی از افراد برهنگی را زینت داده است و فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی در حال ترویج است ،اهمیت این لباس به مراتب بیشتر می شود.

 

لباسی كه از طرف خداوند متعال،به طور ویژه و خاص برای جوانان توصیه شده است،جوانانی كه به سن ازدواج رسیده اند و به هر دلیل شرائط تشكیل زندگی مشترك برای آنها فراهم نشده است:

«وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذینَ لا یَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ ....: و كسانى كه [وسیله‏] زناشویى نمى‏یابند، باید عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خویش بى‏نیاز گرداند. [النور:33]

جوانی كه در سن ازدواج،چنین لباس زیبا و فاخری را بر تن كند،به فرموده امیر المومنین علیه السلام به درجه ای می رسد كه مقامش از كسی كه در راه خداوند جهاد می كند و در این راه به شهادت می رسد بیشتر خواهد بود:

«مَا الْمُجاهِدُ الشَّهیدُ فی سَبیلِ اللهِ بِاَعْظَمِ اَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ، لَكادَ الْعَفیفُ اَنْ یكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلائِكَهِ؛ مجاهدی كه در راهِ خدا شهید شود پاداش او بیشتر از كسی نیست كه بتواند كار حرامی را انجام دهد ولی عفّت بورزد، حقّاً شخص عفیف و پاكدامن نزدیك است فرشته‎ای از فرشتگان گردد.»[ نهج البلاغه، حكمت 474]

 

لباس دوم: لباس قناعت و كفاف « واسْتُرنی فیهِ بِلباسِ القُنوعِ والکَفافِ »

دومین لباسی كه در این دعای شریف به معرفی آن پرداخته شده است،لباس قناعت است،لباسی كه با به تن كردن آن،انسان به توانگری خواهد رسید ،لباسی كه به فرموده روایات یك ثروت تمام نشدنی است و هیچ گنجی بالاتر از ان نخواهد بود.

اما سوال مهمی كه در این زمینه مطرح می شود این است كه چگونه می توانیم این لباس گرانبها و قیمتی را به تن كنیم؟

در پاسخ به این سوال مهم ،امام صادق علیه السلام یك راه كار ویژه برای تهیه این لباس ارزشمند، بیان می كنند: اى حمران به كسانى كه پائین‏تر از تو هستند و توانائى آنها از شما كمتر مى‏باشد توجه كنید و به بالاتر از خود هرگز توجه نداشته باشید، اگر چنان كنى به آنچه در دست دارى قناعت خواهى كرد. در این صورت شایستگى زیادت از سوی خداوند، پیدا خواهى كرد

 

لباسی كه با به تن كردن آن انسان به حیات طیبه دست پیدا می كند ،همان زندگی پاكیزه ای كه خداوند متعال برای بندگان ویژه خود قرار داده است:

«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُۆْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا یَعْمَلُونَ : هر كس -از مرد یا زن- كار شایسته كند و مۆمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكیزه‏اى، حیاتِ [حقیقى‏] بخشیم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مى‏دادند پاداش خواهیم داد.»[ النحل:97]

«چنانچه امیر المومنین علی علیه السلام در پاسخ به پرسش از آیه فوق فرمودند كه مقصود قناعت است»[نهج البلاغه حكمت 229]

اما سوال مهمی كه در این زمینه مطرح می شود این است كه چگونه می توانیم این لباس گرانبها و قیمتی را به تن كنیم؟

در پاسخ به این سوال مهم ،امام صادق علیه السلام یك راه كار ویژه برای تهیه این لباس ارزشمند، بیان می كنند:

«یَا حُمْرَانُ انْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ دُونَكَ فِی الْمَقْدُرَةِ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقَكَ فِی الْمَقْدُرَةِ فَإِنَّ ذَلِكَ أَقْنَعُ لَكَ بِمَا قُسِمَ لَكَ وَ أَحْرَى أَنْ تَسْتَوْجِبَ الزِّیَادَةَ مِنْ رَبِّكَ عَزَّ وَ جَلَّ: اى حمران به كسانى كه پائین‏تر از تو هستند و توانائى آنها از شما كمتر مى‏باشد توجه كنید و به بالاتر از خود هرگز توجه نداشته باشید، اگر چنان كنى به آنچه در دست دارى قناعت خواهى كرد. در این صورت شایستگى زیادت از سوی خداوند، پیدا خواهى كرد.»[بحار الانوار، ج‏1، ص529]

 

لباس سوم: عدل و انصاف« واحْمِلنی فیهِ علی العَدْلِ والإنْصافِ »

در این فراز تنها به بیان روایتی از وجود مبارك رسول خدا صلی الله علیه و اله اكتفا می كنیم كه فرمودند:

«هر كه در رفتار خود با مردم به ایشان ستم نكند و هرگاه با آنان سخن بگوید، دروغ نگوید و چون وعده شان دهد، خلف وعده نكند،انسانیتش كامل و عدالتش آشكار و دو ستیش لازم و غیبتش حرام است»[الخصال:208]

به تحقیق می توان لباس امنیت و آرامش را از جمله گرانبهاترین لباس هایی دانست كه انسان به تن می كند، چرا كه با فقدان این لباس ، هیچ لذتی برای آدمی قابل درك نخواهد بود و هرگز در زندگی خود احساس آرامش نمی كند و به همین دلیل در فراز آخر دعای روز دوازهم ماه مبارک رمضان از خداوند متعال می خواهیم تا این ویژگی مهم را نیز به ما روزی فرماید

 

لباس چهارم: امنیت و آسایش« وامِنّی فیهِ من کلِّ ما أخافُ بِعِصْمَتِکَ »

 

به تحقیق می توان لباس امنیت و آرامش را از جمله گرانبهاترین لباس هایی دانست كه انسان به تن می كند، چرا كه با فقدان این لباس ، هیچ لذتی برای آدمی قابل درك نخواهد بود و هرگز در زندگی خود احساس آرامش نمی كند و به همین دلیل در فراز آخر دعای روز دوازهم ماه مبارک رمضان از خداوند متعال می خواهیم تا این ویژگی مهم را نیز به ما روزی فرماید، اما از آنجا كه برای بدست آوردن هر نعمتی انسان باید تلاش و كوشش كند، خداوند متعال برای افرادی كه خواهان این ویژگی مهم هستند چهار شرط مهم بیان می فرماید تا با فراهم آوردن این شرائط به این نعمت ویژه دست پیدا كنند،ویژگی هایی از جمله ایمان و عمل صالح و اقامه نماز و پرداخت حقوق واجب مالی از جمله زكات كه در آیه 277 سوره بقره آن اشاره شده است:

«إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون: كسانى كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كرده و نماز بر پا داشته و زكات داده‏اند، پاداش آنان نزد پروردگارشان براى آنان خواهد بود؛ و نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مى‏شوند.»[البقرة : 277]

در پایان ذكر این نكته لازم است كه آنچه از فراز های این دعای شریف و سائر دعاهای ماه مبارك رمضان با توجه به بررسی قرآنی و روایی فهمیده می شود،این است كه برای تحصیل برخی از ویژگی ها مانند عفاف و پاكدامنی و قناعت و یا آرامش و امنیت تنها نباید به دعا اكتفا كرد،بلكه علاوه بر آن باید در صدد بدست آوردن معیارها و شرائطی كه برای هر یك از این امور در آیات الهی و روایات اهل بیت بیان شده است اقدام كرد .

امین ادریسی  

بخش قرآن تبیان



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1210
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

در مشكلات از چه آیه‌ای كمك می‌گیرید؟


 

همه ما روزانه با مشكلات فراوانی دست و پنجه نرم می كنیم و برای اینكه مشكلمون حل بشه دست به كارهای مختلفی میزنیم كه یكی از اون كارها اینه كه یكی از امامان را صدا می زنیم و گاهی هم یك آیه از قرآن می خونیم .


 

سختی

 

یكی از آیاتی كه در سختی ها و مشكلات در بین مردم و در مجالس و محافل از شهرت زیادی برخورداره این آیه است كه می فرماید:

(أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَكْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِیلًا مَّا تَذَكَّرُونَ : یا [كیست‏] آن كس كه درمانده را- چون وى را بخواند- اجابت مى‏كند، و گرفتارى را برطرف مى‏گرداند، و شما را جانشینان این زمین قرار مى‏دهد؟ آیا معبودى با خداست؟ چه كم پند مى‏پذیرید.)(النمل : 62)

معمولا دیده میشه كسانی كه حاجتی دارند و یا در سختی و مشكلات دست و پنجه نرم می كنند ، به این آیه متوسل می شوند كه با توجه به كلمه مضطر در آیه به یكی از شرط های استجابت دعا هم اشاره شده است كه ؛

دعای كسی به اجابت می رسد كه چشم از عالم اسباب به کلى برگیرد و تمام قلب و روحش را در اختیار خدا قرار دهد، همه چیز را از آن او بداند و حل هر مشکلى را به دست او ببیند، و این درک و دید، در حال اضطرار دست مى دهد.

 

توبه و استغفار ؛ حلّال مشکلات است

یكی دیگر از آیاتی كه به ما كمك می كند كه با عملی كردن آن در زندگی از بسیاری از مشكلات رهایی پیدا كنیم این آیه شریفه است:

وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمَاء عَلَیْكُم مِّدْرَارًا وَیَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلاَ تَتَوَلَّوْاْ مُجْرِمِینَ : «و اى قوم من، از پروردگارتان آمرزش بخواهید، سپس به درگاه او توبه كنید [تا] از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و نیرویى بر نیروى شما بیفزاید، و تبهكارانه روى بر مگردانید.»( هود : 52)

این آیه شریفه روی گردانی از خداوند و همچنین گناه و معصیت را رمز گرفتار شدن انسان در مشكلات بیان می كند و در مقابل، استغفار و توبه از گناهان را سبب جلب نعمت و بهره مندی انسان از رحمت خداوند متعال معرفی می كند .

این آیه با مضامین متعدد بارها و بارها در آیات الهی تكرار شده است و نشان از اهمیت استغفار و توبه برای رهایی از مشكلات دارد.

توکل تضمین الهی برای کسی است که همیشه‏ حامی و پشتیبان حق است. قرآن کریم می‏ گوید از پیمودن راه حق نترسید و به خدا توکل کنید، از نیروی باطل نترسید و به خدا توکل کنید

 

به خدا توکل کن

توی هر کاری که می خواهد انجام دهد، به خدا توکل می کند ... آنچنان که گویی هیچ کس دیگری در عالم ندارد ... نه دوستی و نه آشنایی ... نه خانواده ای و اقوامی که کمکش کنند، دستش را به یاری بگیرند، اگر جایی درمانده شد، به کمکش بشتابند ... وقتی همین ها را از او می پرسم، لبخندی بر لبانش نقش می بندد و می گوید: جوان مگر نمی دانی همین دوست و آشناها، خانواده و اقوام و ... هم بخواهند کمکی به من بکنند باید خدا کمکشان کند؟ ... کمی فکر کن ... می بینم راست می گوید ... درست که دوست و آشنا و خانواده و اقوام هستند، اما مگر نه اینکه همه شان بنده های خدا هستند؛ مگر نه اینکه خودشان محتاج کمک خدایند؛ مگر نه اینکه خدا نخواهد نمی توانند قدم از قدمی بردارند ... پس ... الهی به امید خودت و نه بنده هایت ...

 

چگونه به خدا توکل کنیم؟

توکل تضمین الهی برای کسی است که همیشه‏ حامی و پشتیبان حق است. قرآن کریم می‏ گوید از پیمودن راه حق نترسید و به خدا توکل کنید، از نیروی باطل نترسید و به خدا توکل کنید.

قرآن همه پیغمبرانی که بعد از نوح آمده‏ اند، را مثال می آورد که آنها به مردمی که با آنها مخالفت می ‏کردند و سد راه آنها می ‏شدند، می‏گفتند: «وَمَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَیْتُمُونَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ»( ابراهیم: 12) ؛ «و چرا بر خدا توكل نكنیم و حال آنكه ما را به راه‏هایمان رهبرى كرده است؟ و البته ما بر آزارى كه به ما رساندید شكیبایى خواهیم كرد، و توكل كنندگان باید تنها بر خدا توكل كنند.» این آیه در کمال صراحت، توکل را به صورت یک امر مثبت ذکر می ‏کند.

خداوند در آیه دیگری می ‏فرماید: «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ »( آل عمران: 159 )؛ «و چون تصمیم گرفتى بر خدا توكل كن.»

قرآن نشستن و دست روی دست گذاشتن را نهی می کند و می‏ فرماید کار خود را بکن و به خدا توکل کن.

یكی از شرط های استجابت دعا هم اشاره شده است كه دعای كسی به اجابت می رسد كه چشم از عالم اسباب به کلى برگیرد و تمام قلب و روحش را در اختیار خدا قرار دهد، همه چیز را از آن او بداند و حل هر مشکلى را به دست او ببیند، و این درک و دید، در حال اضطرار دست مى دهد

 

همان اندازه که به هنگام مشورت باید، نرمش و انعطاف به خرج داد، در زمان اتخاذ تصمیم نهایى باید قاطع بود. بنابراین پس از برگزارى مشاوره و روشن شدن نتیجه مشورت، باید هر گونه تردید و دو دلى و آرای پراکنده را کنار زد و با قاطعیت تصمیم گرفت.

این، آن چیزى است که در آیه فوق از آن تعبیر به عزم شده است که به آن تصمیم قاطع نیز می گویند.

جمله فوق بیانگر آن است که به هنگام تصمیم نهایى باید بر خدا توکل داشت؛ یعنى در عین فراهم نمودن اسباب و وسایل عادى، استمداد از قدرت بى پایان پروردگار را فراموش نکرد.

توکل

 

خداوند در آیه دیگری نیز درباره توکل می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْكُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن یَبْسُطُواْ إِلَیْكُمْ أَیْدِیَهُمْ فَكَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُۆْمِنُونَ»(مائده: 11)؛ «اى كسانى كه ایمان آورده‏اید، نعمت خدا را بر خود، یاد كنید: آن گاه كه قومى آهنگ آن داشتند كه بر شما دست یازند، و [خدا] دستشان را از شما كوتاه داشت. و از خدا پروا دارید، و مۆمنان باید تنها بر خدا توكل كنند.» توکل بر خداوند برنامه همیشگی زندگی یک انسان باایمان است.

در همه کارهایت واقعا به خدا توکل کن ... وظیفه خودت را با اعتماد به خدا انجام بده، آن وقت ‏ببین چطور دست خدا به همراهت می ‏آید ... «فَإِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ» ... خدا غالب و قاهر است، اگر بخواهد، هیچ قدرتی در مقابل او نیست و حکیم است و کارهایش‏ حکیمانه و بر اساس مصلحت است، بی جهت کسی را تأیید نمی ‏کند.

یكی از شرط های استجابت دعا هم اشاره شده است كه دعای كسی به اجابت می رسد كه چشم از عالم اسباب به کلى برگیرد و تمام قلب و روحش را در اختیار خدا قرار دهد، همه چیز را از آن او بداند و حل هر مشکلى را به دست او ببیند، و این درک و دید، در حال اضطرار دست مى دهد

 

آیت الکرسی دوایی برای مشکلات

در کتاب امالی از شیخ صدوق علیه الرحمه آمده: امیرالمۆمنین علی(علیه السلام) فرمود: اگر بدانید آیة الکرسی چه اندازه با اهمیت و با ارزش است در هیچ حالی آن را ترک نمی کنید. برای رفع و از بین بردن مشکلات خود به آیة الکرسی پناه ببرید، اگر مشکلی دارید و یا اگر گرفتارید، اگر بیمارید، اگر تمام درهای این عالم به روی شما بسته شده است ، چرا از آیة الکرسی غافلید ؟!

با ایمان کامل و اعتقاد به اثر بخوانید و نتیجه بگیرید ؛ کما اینکه خواندن و نتیجه گرفتند.

 

این آیات را فراموش نکن

این آیات هم در مقام پیروزی بر مشکلات معنوی به انسان امید و روحیه زیادی می دهد.

قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (سوره الزمر،آیه 53)

 

بگو: «اى بندگان من- كه بر خویشتن زیاده‏روى روا داشته‏اید- از رحمت خدا نومید مشوید. در حقیقت، خدا همه گناهان را مى‏آمرزد، كه او خود آمرزنده مهربان است.

 

وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (بقره، آیه 216)

و بسا چیزى را خوش ندارید و آن براى شما بهتر است، و بسا چیزى را دوست دارید و آن براى شما بدتر است، و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید .

 

 

 

فرآوری: زهرا اجلال

 

 

بخش قرآن تبیان  



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1082
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

به شیوه حضرت یوسف(علیه‌السلام) دعا کنیم!

دعا، نیایش، طلب،

 

 

جزء سیزدهم قرآن کریم که از آیه 53 سوره یوسف علیه السلام آغاز و به پایان سوره مبارکه ابراهیم علیه السلام ختم می شود ، در بردارنده آموزه ها و پیام های روح افزای الهی است که این نوشته تعدادی از آنها را نقل می کند.


 

جمال یوسف علیه السلام

در اینکه چهره یوسف علیه السلام زیبا بود حرفی نیست؛ همان چهره ای که وقتی زنان دیدند ، دست خود را به جای میوه بریدند و گفتند:

حَاشَ لِلّهِ مَا هَـذَا بَشَرًا إِنْ هَـذَا إِلاَّ مَلَكٌ كَرِیمٌ ؛منزه است خداوند، این بشر نیست، این جز فرشته‏اى بزرگوار نیست.[1] اما آنچه او را یوسف قرآن کرد صفات اخلاقی فوق العاده او بود؛ نه چهره دلربایش.

جمال یوسف علیه السلام در این است که در تمام این آمد و شدها هیچ گاه آن ظلمی را که برادران جفاکار در حقش کردند ، به رویشان نیاورد و همواره از خدا و لطف و رحمت بی انتهایش سخن گفت.

در جریان کشف جام سلطان از بار بنیامین، در حضورش به او تهمت دزدی زدند و گفتند: اگر این پسر، دزدى كرده چیز عجیبى نیست؛ چرا كه برادرش (یوسف) نیز قبلاً مرتكب چنین كارى شده بود (قَالُواْ إِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ).

اما یوسف علیه السلام در چنین فضای سخت و جانسوز هم ، لب به توبیخ برادران نگشود و تنها در دل، آنها را سرزنش کرد (فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِهَا) و با خود گفت: منزلت شما بدتر است [كه ظاهرتان نشان مى‏دهد] و خدا به آنچه بیان مى‏كنید، داناتر است (أَنتُمْ شَرٌّ مَّكَانًا وَاللّهُ أَعْلَمْ بِمَا تَصِفُونَ). (آیه 77)

آنجا هم که برادران، او را می شناسند و ابراز شرمندگی می کنند، او نه تنها حرفی که بوی طعن و سرزنش بدهد بر زبان جاری نمی کند؛ به گونه ای با آنان سخن می گوید که گویا ایشان اصلاً خطایی نکرده اند؛ به آنها می گوید: هیچ ملامتی بر شما نیست (لاَ تَثْرَیبَ عَلَیْكُمُ). (آیه 92)

هنگامی هم که در محضر پدر شروع به تشریح جریانات گذشته می کند از زندان شروع می کند؛ سپس اشاره ای به بیابان کرده و شیطان را متهم می کند.

در این صحنه هم صحبتی از چاه و ظلم برادران به میان نمی آورد (إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاء بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی). (آیه 100)

جمال یوسف علیه السلام در این است که در تمام این آمد و شدها هیچ گاه آن ظلمی را که برادران جفاکار در حقش کردند ، به رویشان نیاورد و همواره از خدا و لطف و رحمت بی انتهایش سخن گفت.

وعده استغفار

بعد از آشکار شدن آن خیانتی که برادران یوسف علیه السلام در سالهای دور مرتکب شدند ، نزد پدر آمدند و ضمن خطاکار خواندن خود از او خواستند تا برایشان از خدا، طلب آمرزش کند (یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِینَ). (آیه 92)

پدر كه روحى همچون اقیانوس وسیع و پرظرفیت داشت ،بى آنكه آنها را ملامت و سرزنش كند به آنها وعده داد كه من به زودى براى شما از پروردگارم طلب آمرزش می کنم (قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّیَ ) و امیدوارم او توبه شما را بپذیرد و از گناهانتان صرف نظر كند؛ چرا كه او غفور و رحیم است (إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).

اینکه فرمود من به زودی برای شما طلب آمرزش می کنم بر اساس روایت امام صادق علیه السلام برای آن بود که انجام این تقاضا را به سحرگاهان شب جمعه[2] كه وقت مناسب ترى براى اجابت دعا و پذیرش توبه است، به تاخیر اندازد.

این نکته هم از این آیات شریفه قابل استفاده است که تقاضاى استغفار از دیگرى نه تنها منافات با توحید ندارد، بلكه راهى است براى رسیدن به لطف پروردگار و گرنه چگونه ممكن بود یعقوب پیامبر علیه السلام ، تقاضاى فرزندان درباره استغفار براى آنان را بپذیرد و به توسل آنها پاسخ مثبت دهد. این نشان مى دهد كه توسل به اولیاى الهى، اجمالا امرى جائز است و آنها كه آن را ممنوع و مخالف با اصل توحید مى شمرند ، با معارف قرآن بیگانه اند و یا تعصب هاى غلط مانع دید آنها مى شود.[3]

تقاضاى استغفار از دیگرى نه تنها منافات با توحید ندارد، بلكه راهى است براى رسیدن به لطف پروردگار و گرنه چگونه ممكن بود یعقوب پیامبر علیه السلام ، تقاضاى فرزندان درباره استغفار براى آنان را بپذیرد و به توسل آنها پاسخ مثبت دهد.

دعای یوسف علیه السلام

آیه 101 که مربوط به بخش های پایانی داستان یوسف علیه السلام است ، مناجات آن حضرت با خدای متعال را بیان می کند. ابتدا خداوند را برای نعمتهایی که به او ارزانی داشته شکرگزاری می کند: پروردگارا! بخشى از یك حكومت وسیع را به من مرحمت فرمودى (رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْكِ) و از علم تعبیر خواب به من آموختى (وَعَلَّمْتَنِی مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ).

بعد به تعریف و تمجید از خداوند متعال می پردازد:

تویى كه آسمانها و زمین را ایجاد نمودى (فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ).

بعد از آن به ارتباط خود با او و اینکه تو همه کاره من هستی ، اعتراف می کند (أَنتَ وَلِیِّی فِی الدُّنُیَا وَالآخِرَةِ) که این اعتراف به عظمت خدا و ذلت خود است.

دست آخر خواسته خود را عرض می کند: مرا مسلمان و تسلیم در برابر فرمانت از این جهان ببر (تَوَفَّنِی مُسْلِمًا) و مرا به صالحان ملحق كن (وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ).

اینگونه دعا کردن که قرآن کریم از یک پیامبر الهی نقل می کند دربردارنده نکاتی است که به دونکته آن اشاره می کنیم:

1. در دعا شایسته است به همین ترتیب که آن حضرت دعا کرد و قرآن کریم نقل کرد عمل شود:

الف) برشمردن نعمتهایی که خدا به ما ارزانی داشته است.

ب) توسل به نام هایی از اسماء الهی که بیانگر کمالات بی نهایت خداوند متعال است.

ج) اعتراف به عظمت و قدرت الهی از طرفی و ضعف و ناتوانی خود از طرف دیگر.

د) بیان درخواست خود.

2. با ایمان از دنیا رفتن و ملحق شدن به نیکان در سرای دیگر و در یک کلام عاقبت به خیری از بهترین دعاهاست که در عین کوتاهی، بسیار عمیق و وسیع است که هم دنیای انسان را تنظیم می کند و هم آخرت او را تأمین.

کسی که به دنبال این خواسته است خود را موظف می داند در راه رسیدن به آن تلاش کند که همین سبب می شود توفیق عاقبت به خیری نصیبش شود.

بنابراین شایسته است دعا به گونه ای باشد که در عین جامعیت دنیا و آخرت، در نوع رفتار عملی انسان نیز تأثیرگذار باشد.

 

شایسته است دعا به گونه ای باشد که در عین جامعیت دنیا و آخرت، در نوع رفتار عملی انسان نیز تأثیرگذار باشد.

اکثر مردم ایمان بیار نیستند

آیه 103 اعلام می کند که اکثر مردم ایمان بیار نیستند (وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُۆْمِنِینَ) و آیه 106 مومنین را مشرک می خواند (وَمَا یُۆْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ)

هر چند معنای این دو آیه در نگاه اول عجیب و فهم آن دشوار به نظر می آید؛ اما باید دانست که مراد از ایمان در این آیات آن ایمان خالص و تهی از هر گونه شرک بین خالق و مخلوق است.[4] 

کسانی که مومن هستند و با آگاهی و از روی عمد، گناه می کنند ، آلوده به شرکند[5]؛ زیرا نظر خود بر انجام آن کار را در عرض نظر خدا بر ترک آن می دانند و این یعنی شرک؛ منتهی شرک در طاعت و عمل و نه شرک در عبادت و اعتقاد.[6]

و یا کسانی که خدا را اول و دیگران را که لطفی در حقشان کرده یا قرار است کنند را دوم قرار می دهند ، نیز مومنین مشرکند که در عمل و نه در عبادت برای خدا شریک و دومی قرار داده اند و می گویند اول خدا دوم شما؛ یا اگر فلانی نبود من می مُردم و یا مشکلم حل نمی شد و مانند آن.[7]

به جای این تعابیر باید گفت: خدایا شکر که به واسطه فلانی خطر را از ما دفع و یا مشکل ما را برطرف کرد.

مۆمن وظیفه دارد هم در اعتقاد و هم در عمل و هم در سخن گفتن به گونه ای باشد که منافاتی با توحید ناب نداشته باشد ، که اگر به چنین توفیقی دست پیدا کرد جزء آن اندکی خواهد شد که آیه 103 و 106 به آنها اشاره دارند.

 

خداوند محتاج عبادت خلق نیست 

آیه 8 سوره ابراهیم علیه السلام پاسخ روشن به کسانی است که خدا را محتاج عبادت هایی می دانند که به آن امر کرده است و گمان می کنند اگر ایمان نیاوردند و او را عبادت نکنند و بی مهابا گناه کنند ، خداوند دچار کمبود می شود و آسیبی می بیند. بی خبر از آنکه خداوند، بی نیاز محض است و نیازمند به هیچ چیز نیست تا چه رسد به ایمان و عبادت بندگانش.

کسانی که خدا را اول و دیگران را که لطفی در حقشان کرده یا قرار است کنند را دوم قرار می دهند ، نیز مومنین مشرکند که در عمل و نه در عبادت برای خدا شریک و دومی قرار داده اند و می گویند اول خدا دوم شما؛ یا اگر فلانی نبود من می مُردم و یا مشکلم حل نمی شد و مانند آن.

از این رو با صراحت تمام می فرماید حتی اگر تمام مردم روی زمین کافر شوند خداوند دچار ذره ای کمبود مشکل نمی شود چرا که از هر کس و هر چیز بی نیاز است (إِن تَكْفُرُواْ أَنتُمْ وَمَن فِی الأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ)

و اگر امر و نهی هست ، برای پرورش خود انسان و رعایت آن به نفع خود اوست. قرآن کریم می فرماید: كسى كه كار شایسته انجام دهد، به سود خود اوست و كسى كه مرتكب زشتى شود ، به زیان خود اوست و پروردگارت ستمكار به بندگان نیست (مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَیْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ).[8]



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1090
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

کیفیت نزول کتب آسمانی در ماه رمضان


 

کل قرآن در ماه رمضان به بیت المعمور نازل شد سپس در مدت بیست سال بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) .

صحف ابراهیم در شب اول این ماه و تورات در روز ششم آن، انجیل در روز سیزدهم ماه رمضان و زبور در روز هیجدهم این ماه نازل شده است.


 

نزول

 

خداوند برای هدایت نوع بشر کتاب های آسمانی متعددی ، از جمله «صحف» ابراهیم و نوح، و «تورات» و «انجیل» بر پیامبران خود فرستاده كه از همه آن ها جامع‌تر «قرآن مجید» است .

اگر این کتاب ها نازل نمی شد، انسان در مسیر خداشناسی و عبادت پروردگار گرفتار خطا می شد و از اصول تقوا و اخلاق و تربیت، و قوانین اجتماعی مورد نیازش دور می ماند.

این کتب آسمانی همچون باران رحمتی بر صفحه دل‌ها فرو ریخت و بذرهای تقوا و اخلاق و معرفة الله و علم و حکمت را در نهاد انسانها پرورش داد و شکوفا ساخت.

«قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِینٌ *یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ : حقّا كه براى شما از جانب خداوند نور و كتابى روشن و روشنگر آمده است * خدا هر كه را از خشنودى او پیروى كند، به وسیله آن [كتاب‏] به راه‏هاى سلامت رهنمون مى‏شود .»

 

ماه رمضان و نزول كتاب های آسمانی

ماه رمضان نهمین ماه از ماه های سال قمری و عربی است، که بین ماه شعبان و شوال واقع است، و در قرآن کریم از ماه های دوازده گانه، غیر از ماه رمضان، نام هیچ ماه دیگری نیامده است.

ماه رمضان به خاطر نزول قرآن در آن ، برتری یافته است. خداوند متعال در آیه 185 سوره بقره می فرماید: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ ...» ماه رمضان ماهى است كه قرآن در آن فرو فرستاده شده كه راهنماى مردم و دلایلى روشن از هدایت و جدایى (بین حق و باطل) است. پس كسى كه در این ماه حاضر باشد (در وطن باشد) باید آن را روزه بدارد، ...

نه تنها قرآن در ماه رمضان فرو فرستاده شده است، بلكه كتب دیگر آسمانی نیز در این ماه نازل شده اند.

امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید :« نزلت التوراه فی ست مضین من شهر رمضان ...»

در ششم ماه رمضان كتاب مقدس تورات بر موسی(علیه السلام) و در روز دوازدهم كتاب آسمانی انجیل بر عیسی (علیه السلام) و در هیجدهمین روز از ماه رمضان زبور بر داوود نازل گشت و قرآن نیز در شب قدر فرو فرستاده شد.

علاوه بر آن از واثله بن اسقع روایت شده است، که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: صحف حضرت ابراهیم (علیه السلام) در نخستین شب ماه رمضان نازل گردید.

در بیست و ششم ماه رمضان نیز نزول صحف بر حضرت ادریس (علیه السلام) را ذكر كرده اند. پس می توان گفت كه ماه رمضان، ماه نزول كتب آسمانی است كه خود رحمتی است از طرف خداوند بر بندگان كه با ماه رحمت خدا نیز سازگاری دارد.

خداوند متعال قرآن را یكباره در شب قدر از لوح محفوظ به آسمان دنیا نازل كرد، و سپس جبرائیل آنرا قسمت به قسمت بصورت پنج یا ده آیه و یا كمتر و بیشتر و حتی بصورت یك آیه در مدتی حدود بیست و سه سال از جانب خدا بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) نازل گردانید و یكباره بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) نازل نشد، بلكه آیات و سور آن بر حسب شرایط و اوضاع و مقتضیات بصورت پنج یا ده آیه و یا كمتر و بیشتر و حتی گاهی بصورت یك آیه نازل می‌گردید

 

بر اثر گذشت زمان و دخالت جاهلان و نااهلان، بسیاری از کتب آسمانی، در معرض تحریف قرار گرفتند و با افکار نادرستی آمیخته شدند، ولی قرآن مجید با دلایلی که در بحث های اعتقادی بیان شده ،دست نخورده باقی مانده است و همچون آفتابی در همه اعصار و قرون می درخشد و دل‌ها را روشن می سازد.

 

كیفیت نزول قران مجید در ماه رمضان

قرآن در ماه رمضان آن هم در شب قدر نازل شده است، و جا دارد كه قرآن، كه یك كتاب سرنوشت ساز و هدایتگر است در شب قدر، در شب تعیین سرنوشت‌ها نازل گردد، و چه زیبا است رابطه میان «قرآن» و «شب قدر» و چه پر معنی است پیوند این دو با یكدیگر.

 

كیفیت نزول كتب

كیفیت نزول كتب آسمانی بر انبیاء گذشته، مطالبی به اختصار ذكر می نماییم:

محققان اسلامی به اتفاق نظر می‌گویند كه كتاب‌های آسمانی پیغمبران گذشته ، به‌طور دفعی و یكباره بر آنها نازل ‌شده است.

اگرچه سیوطی می‌نویسد : یكی از علماء معاصر ما مخالف با این رأی و عقیده است، لیكن خود او موافق عقیده جمهور علماء بوده و می نویسد: كتب انبیاء گذشته یكباره بر آنها نازل شده است و می‌گوید: آیه:«وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُۆَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلًا» (فرقان، 32) ؛ و كسانى كه كفر ورزیدند گفتند: چرا قرآن (اگر از علم الهى سرچشمه گرفته) یك جا بر او فرو فرستاده نشده؟ این چنین است، تا قلب تو را بدان ثبات و استحكام بخشیم و (لذا) آن را پى در پى به آرامى (در مدت بیست و سه سال در احوالى با كمّیّت مختلف) برخواندیم.

نزول کتاب آسمانی زبور

 

از ابن عباس روایت شده است كه یهود یا مشركان از پیغمبر سئوال كردند چرا قرآن مانند تورات یكباره نازل نگردید؟

درپاسخ به این اعتراض، قرآن صریحاً آنرا رد نمی‌كند، بلكه در این مورد سكوت نموده، و صرفاً به بیان نزول تدریجی قرآن می‌پردازد، و چنانكه آیه فوق‌الذكر بیان می‌كند: خداوند متعال در پاسخ با آنها فرمود: ما قرآن را به تدریج فرو فرستادیم تا قلب تو را استوار نگاهداریم، و این خود تأیید ضمنی نزول دفعی كتب آسمانی انبیاء سلف می‌باشد.

اگر كتب آسمانی انبیاء گذشته تدریجاً نازل شده بود ، لازم بود قرآن در پاسخ به اعتراض یهودیان بگوید: نزول تدریجی قرآن، مانند روشی است كه در مورد نزول دیگر كتب آسمانی اعمال شده است ، ولی قرآن در بیان این جهت، ساكت است، در حالیكه قرآن معمولاً به اعتراض های نابجا و سئوال های بی مورد پاسخ صریح می‌دهد چنانكه به اعتراض مردم در مورد پیغمبر(صلی الله علیه وآله) پاسخ صریح می‌دهد كه گفته بودند:«…مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یَأْكُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ»(فرقان، 7) این چه فرستاده‏اى است كه طعام مى‏خورد و در بازارها راه مى‏رود؟! (در صورتى كه رسول باید فرشته باشد، حدّ اقل) چرا به سوى او فرشته‏اى فرستاده نشده تا همراه او بیم‏دهنده (و مۆید رسالت او) باشد؟!

خداوند متعال در پاسخ به این اعتراض می‌گوید: «وَما أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَیَمْشُونَ فِی الْأَسْوَاقِ» (فرقان،20: و

و ما پیش از تو از فرستادگان خود نفرستادیم مگر اینكه آنها هم طعام مى‏خوردند و در بازارها راه مى‏رفتند.

یا در آیه «أَبعَثَ اللهُ بَشَرأ رِسولاً» (بنی اسرائیل 94: آیا خداوند، بشری را بعنوان فرستاده خود مبعوث كرد؟)

امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید : « نزلت التوراه فی ست مضین من شهر رمضان ...» در ششم ماه رمضان كتاب مقدس تورات بر موسی(علیه السلام) و در روز دوازدهم كتاب آسمانی انجیل بر عیسی (علیه السلام) و در هیجدهمین روز از ماه رمضان زبور بر داوود نازل گشت و قرآن نیز در شب قدر فرو فرستاده شد

 

می‌بینیم كه مردم می‌پرسند آیا ممكن است خداوند، بشری را بعنوان رسول و فرستاده خود برانگیزد؟

خداوند متعال پاسخ صریح این اعتراض را در آیه «وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِمْ» (انبیاء، 7) : و ما پیش از تو (براى مردم به عنوان پیامبر و رسول) نفرستادیم مگر مردانى را كه به آنها وحى مى‏كردیم (نه فرشتگان و نه زنان و نه اجنّه را) صریحاً اظهار می‌نماید و به همین گونه قرآن به هر سئوال و اعتراضی كه از ناحیه مشركان یا اهل كتاب مطرح می‌شد جواب صریح داده،درحالیكه درمورد نزول دفعی كتب آسمانی انبیاء گذشته ـ كه مدَّعای اهل كتاب را تشكیل می‌داد ـ سكوت می‌كند، و این خود تأیید ضمنی قسمتی ازمحتوای سئوال مشركان و‌ یا یهودیان است.

البته باید كه ادله دیگری برای اثبات نزول دفعی كتب انبیاء گذشته وجود داشته باشد كه سیوطی و دیگران در كتابهای خود از آنها یاد كرده‌اند (الاتقان ج 1 ص 73).

و نیز می‌دانیم كه قرآن بطور پراكنده و تدریجاً در مدتی حدود بیست یا بیست و سه سال بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نازل گردید و این كتاب آسمانی به‌گونه‌ ای مدون و مرتب در دسترس ما است .

به همین صورت خداوند متعال قرآن را یكباره در شب قدر از لوح محفوظ به آسمان دنیا نازل كرد، و سپس جبرائیل آنرا قسمت به قسمت بصورت پنج یا ده آیه و یا كمتر و بیشتر و حتی به‌صورت یك آیه در مدتی حدود بیست و سه سال از جانب خدا بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) نازل گردانید و یكباره بر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) نازل نشد، بلكه آیات و سور آن بر حسب شرایط و اوضاع و مقتضیات به‌صورت پنج یا ده آیه و یا كمتر و بیشتر و حتی گاهی به‌صورت یك آیه نازل می‌گردید.

ستایش مخصوص خداوندی است که بر ما، با هدایت به شاه راه ستایشش، منت نهاد و ما را اهل ستایش قرار داد که از سپاس گزاران احسان او باشیم .

سپاس خداوند را که دین آسمانی اسلام را برای ما مختص ساخت تا در سایه سار آن، به سر منزل سعادت و خرسندی اش روان گردیم و حمد بی حد و ثنای بی عدد، خدای احد را که ماه خود، ماه اسلام، تزکیه و تصفیه و نزول کتاب وحی- رمضان- را یکی از راه های احسان بر بندگان قرار داد.

فرآوری: زهرا اجلال

بخش قرآن تبیان 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1009
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

بهترین نصیحت دنیا از زبان دکتر الهی قمشه‌ای


 

بهترین نصیحت دنیا این است که زندگیتان را به عشق بفروشید نه به مال دنیا و چهار روز آسایش و جاه و مقام.

«همه صفات بد ما به‌خاطر این است که حضور خداوند را در اطرافمان حس نمی‌کنیم و اصلاً یادمان رفته که او هست»


 

الهی قمشه‌ای

 

ذیل آیه 52 سوره آل عمران

«شما هرگز به مقام نیکویی و مرتبت نیکوکاری نخواهید رسید ، مگر از آنچه خود دوست می دارید در راه خدا انفاق کنید و آنچه در راه خدا انفاق کنید خداوند البته بدان آگاه است...» می خوانیم:

در داستان های صوفیان آمده است که بت پرستی از جماعت هندوان پیوسته در کنار دریا می رفت و برای ماهیان و پرندگانی که در ساحل بودند خوراک و غذا می برد.

او را گفتند که تو وقت خود بیهوده تلف می کنی زیرا خداوند به سبب بت پرستی آن هدایای تو را نخواهد پذیرفت.

پرسید اگر خداوند از من نمی پذیرد آیا کار مرا می بیند یا نمی بیند؟ گفتند می بیند. گفت همان برای رضایت خاطر من کافی است.

در این آیه نفرموده است که آنچه انفاق کنید خداوند می پذیرد ، بلکه خبر می دهد که خداوند برآنچه انفاق کنید داناست و همین که آدمی امیدوار باشد که کار او را در عرصه عالم پروردگاری می بیند و به آن نظر می کند ، در تحکیم شوق به نیکویی کافی است.

 

مصداق اعلای مماتحبون

عارفان گفته اند چون عزیزترین چیز نزد آدمیان جان است پس مصداق اعلای «مما تحبون» ایثار جان در راه خداست:

ندا آمد امشب که جان کیست فدا

بجست جان من از جا که نقد بستانید

 

 

دیوان شمس

گر برود جان ما در طلب وصال دوست

حیف نباشد که دوست دوست تر از جان ماست

سعدی

و مقصود از ایثار و فداکردن جان تنها این نیست که شخص زندگی دنیا را به خاطر معشوق ترک گوید ،بلکه بیشتر بدین معناست که جان خود را در راه معشوق خرج کند و هیچ چیزی حتی جان را بر معشوق مقدم نداند:

چه باشد دل چه باشد جان چه باشد لوءلوء و مرجان

                          چو نبود صرف دلداری فدای قامت یاری

 

 

دیوان شمس

مقصود از ایثار و فداکردن جان تنها این نیست که شخص زندگی دنیا را به خاطر معشوق ترک گوید بلکه بیشتر بدین معناست که جان خود را در راه معشوق خرج کند و هیچ چیزی حتی جان را بر معشوق مقدم نداند

 

تمثیل کافران

در ذیل آیه 171 سوره بقره «و تمثیل کافران(که از خدایان باطل و اسم های بی مسمی مدد می گیرند) همانند کسی است که آواز دهد جانداری را که از آن آواز هیچ چیز جز صدایی و ندایی نمی شوند. چنین است که کافران کر و گنگ و کورند از آنکه عقل خود را (در فهم معانی) به کار نمی گیرند...»می خوانیم:

* چه بسیارند مردمی که از قرآن جز صدایی و صوتی و تجویدی و قرائتی در نمی یابند و به همان صدا دلخوش اند.

ایشان در بیان حقیقت قرآن لال و در مشاهده اسرار آن نابینا و در فهم حقایق آن لایعقلند، نه از آن جهت که عقل ندارند بلکه از آن رو که عقل خود را به کار نمی گیرند و علت این تمثیل آن است که منکران و غافلان که اغلب همان ظالمان و خودپرستانند ، هرچند از صورت ظاهر انسانی برخوردارند اما در عمل به چهارپایان نزدیک ترند و رفتار و بازتاب های آنان به حیوانات بیشتر شبیه است از آنکه ایشان ایمان آورده اند به عالم حیوانی و اهریمنی و کافر شده اند به گوهر انسانیت.

جامی می گوید:

حد انسان به مذهب عامه

                     حیوانی ست مستوی القامه

پهن ناخن برهنه پوست ز موی

                   به دو پا راهبر به خانه و کوی

هر که را بنگرند کانسان است

                      می برندش گمان که انسان است

 

 

 

 

*

نه هر که چشم و گوش و دهان دارد آدمی است

 

 

 

 

بس دیو را که صورت فرزند آدم است

 

 

 

بخش قرآن تبیان



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1099
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : پنج شنبه 3 مرداد 1392
.

زندگينامه امام زمان، حضرت مهدي (عج)

نام: محمد بن الحسن .

كنيه: ابوالقاسم.

امام زمان(ع) هم نام و هم كنيه حضرت پيامبر اكرم(ص) است. در روايات آمده است كه شايسته نيست آن حضرت را با نام و كنيه، اسم ببرند تا آن گاه كه خداوند به ظهورش زمين را مزيّن و دولتش را ظاهر گرداند.

القاب: مهدى، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب الزمان، قائم و خلف صالح.

شيعيان در دوران غيبت صغرى ايشان را «ناحيه مقدسه» لقب داده بودند. در برخى منابع بيش از 180 لقب براى امام زمان(ع) بيان شده است.

منصب: معصوم چهاردهم، امام دوازدهم شيعيان و بر پاكننده اولين حكومت واحده جهانى در دوره آخر الزمان.

تاريخ ولادت: نيمه شعبان سال 255 هجرى.

برخى روز تولد آن حضرت را هشتم شعبان و برخى ديگر 23 رمضان دانسته‏اند. سال تولد آن حضرت را نيز برخى 256 و برخى 258 دانسته‏اند.

محل تولد: سامرا (در سرزمين عراق كنونى).

نسب پدرى: ابو محمد، حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: نرجس. نام اصلىِ وى مليكه، دختر يشوعاى، فرزند قيصر روم است. برخى گفته‏اند كه نام وى صيقل مى‏باشد.

مدت امامت: امامت آن حضرت در دو مرحله است كه به «غيبت صغرى» و «غيبت كبرى» شهرت يافته است.

مدت «غيبت صغرى» از هنگام ولادت آن حضرت، در سال 255 تا سال 329 هجرى، به مدت 74 سال بوده است. و «غيبت كبرى» از سال 329 هجرى آغاز و تاكنون ادامه يافته است. اين غيبت همچنان ادامه دارد تا خواست خداوند منان بر ظهور آن حضرت تعلق گيرد. در آن زمان، غيبتش به پايان مى‏رسد وحكومت اسلامى، در سراسر جهان، به رهبرى آن حضرت محقق مى‏گردد.

تاريخ و سبب شهادت :

امام زمان(عج) هم اكنون زنده است و به خواست خداى متعال تا زمانى كه قيام كند و جهان را از عدالت بهره‏مند سازد، زنده‏خواهد بود. سپس چند سال حاكم على‏الاطلاق روى زمين خواهد گرديد كه مدت آن، در روايات، به طور مختلف، هفت، هشت، نه، ده و نوزده سال تعيين شده است كه هر سال آن برابر با ده سال فعلىِ ما است. بنابراين اگر حكومتش هفت سال باشد، برابر با هفتاد سال ما خواهد بود.

پس از شهادت آن حضرت، به مدت چهل روز هرج و مرج وفتنه و فساد درجهان حاكم مى‏گردد و سپس عمر اين جهان به پايان مى‏رسد و عالم قيامت آغاز مى‏گردد.

اصحاب و ياران : 1. عثمان بن سعيد عمروى (متوفاى سال 257ق.). 2. محمد بن عثمان عمروى (متوفاى سال 304ق.). 3. حسين بن روح نوبختى (متوفاى سال 326ق.). 4. على بن محمد سمرى (متوفاى سال 329ق.).

اين چهار تن نماينده بلافصل امام زمان(ع) بودند كه در ايام غيبت صغرى، پس از شهادت امام حسن عسكرى(ع)، از سال 260 تا 329، به مدت 70 سال به ترتيب، واسطه ميان امام(ع) وشيعيان ايشان بودند. اين چهار نفر به «نوّاب اربعه» مشهورند. ولى در هنگام خروج آن حضرت، 313نفر از يارانش به او پيوسته و نخستين هسته لشكريان امام(ع) را تشكيل مى‏دهند. علاوه بر آنان، هزاران نفر در ايام غيبت آن حضرت به اين مقام ارجمند نايل شده‏اند كه بر ديگران پنهان مانده است و پنهان خواهد ماند. همچنين افراد بسيارى در ايام غيبت به محضرش شرفياب گشته و از عناياتش بهره‏مند شده‏اند كه در اين جا به نام برخى از آنان اشاره مى‏گردد:

1. اسماعيل بن حسن هرقلى. 2. سيد محمد بن عباس جبل عاملى. 3. سيد عطوه علوى حسنى. 4. اميراسحاق استرآبادى. 5. ابوالحسين بن ابى بغل. 6. شريف عمر بن حمزه. 7. ابوراجح حمامى. 8. شيخ حر عاملى. 9. مقدس اردبيلى. 10. محمد تقى مجلسى.

11. ميرزا محمد استرآبادى. 12. علامه بحر العلوم. 13. شيخ حسين آل رحيم. 14. ابوالقاسم بن ابى جليس. 15. ابو عبداللَّه كندى. 16. ابو عبداللَّه جنيدى. 17. محمد بن محمد كلينى. 18. محمد بن ابراهيم بن مهزيار. 19. محمد بن اسحاق قمى. 20. محمد بن شاذان نيشابورى.

 

زمامداران معاصر :

امام زمان(ع) از زمان تولد (سال 255 هجرى) تا زمان ظهور و تشكيل حكومت جهانى، با تمام حاكمان و زمامداران كشورهاى اسلامى و غير اسلامى، معاصر بوده و خواهد بود؛ اما خلفاى عباسى كه در ايام غيبت صغراى آن حضرت بر مسلمانان حكومت راندند، عبارتند از: 1. مهتدى عباسى (255 - 256ق.). 2. معتمد عباسى (256 - 279ق.). 3. معتضد عباسى (279 - 289ق.). 4. مكتفى عباسى (289 - 295ق.). 5. مقتدر عباسى (295 - 320ق.). 6. قاهر عباسى (320 - 322ق.). 7. راضى عباسى (322 - 329ق.). 8. متقى عباسى (329 - 333ق.).

هنگامى كه حضرت مهدى(ع) ظهور كند و قيام آزادى بخش وى فراگير شود، برخى از سلاطين و حاكمان كشورها در برابر او تواضع نموده و سر تسليم فرود مى‏آورند و برخى ديگر با آن حضرت، به مقابله و منازعه بر مى‏خيزند و پس از درگيرى، متحمل شكست و اضمحلال خواهند شد و حكومت آن حضرت، از شرق تا غرب كره زمين را فرا خواهد گرفت. در اين باره، روايات فراوانى از معصومين(ع)نقل شده است كه براى نمونه، حديثى را از امام محمد باقر(ع) بيان مى‏كنيم:

عَن أبي جعفر(ع) قال: القائِمُ مِنّا مَنصُورٌ بالرُّعبِ، مُؤيّدٌ بالنَّصر، تُطوى‏ له الأرضُ وَتظهَرُ لَهُ الكنوزُ ويبلغُ سُلطانه المشرقَ والمغرِبَ ويُظِهرُ اللَّهُ دينهُ على الدّينِ كُلّه ولو كَرِهَ المُشركون فلا يَبقى‏ على وجهِ الأرضِ خرابٌ إلّا عمّر وينزلُ روحُ‏اللَّهِ عيسى بن مريم فيُصلّي خلفه.(1)

قيام كننده از ما منصور به رعب و مؤيّد به نصر است. زمين از براى او در نورديده شود و گنج‏هاى پنهان را براى او آشكار كند. سلطنت و حكومت او شرق و غرب را فرا خواهد گرفت و خداوند منان، به دست او دين خود را بر همه دين‏ها غالب گرداند، اگر چه مشركان را خوش نيايد. در روى زمين هيچ خرابى باقى نماند، مگر اين كه آبادش كند و روح اللَّه، عيسى بن مريم از آسمان نازل شده و بر او اقتدا كند و پشت سرش نماز بخواند.

رويدادهاى مهم :

از آغاز تولد نويد بخش حضرت مهدى(ع) (در سال 255 هجرى) تا زمان قيام آن حضرت و تشكيل حكومت جهانى، رويدادهاى مهم و فراوانى رخ داده و خواهد داد كه قابل شمارش نيستند و هيچ دفتر و ديوانى گنجايش ثبت و ضبط آنها را ندارد؛ اما در اين جا به برخى از رويدادهاى مهمى كه در زمان ظهور آن حضرت اتفاق خواهد افتاد و در روايات و منابع اسلامى به عنوان علامات ظهور حضرت مهدى(ع) از آنها ياد شده است، اشاره مى‏شود:

1. خروج دجّالِ يك چشم و ادعاى الوهيت و خون ريزى و فتنه‏هاى فراوان او در زمين و جنگ با حضرت مهدى(ع) و شكست و نابودى‏اش به دست امام زمان(ع) يا حضرت عيسى(ع).

2. نداى آسمانى براى معرفىِ حضرت مهدى(ع) و شنيدن همه مردم، آن را به زبان رايج خودشان و استقبال آنان از امام زمان(ع).

3. خروج سفيانى (عثمان بن عنبسه از اولاد يزيد بن معاويه) از وادىِ يابس، در سرزمين ميان مكه و شام، و تصرف بسيارى از شهرها و خون ريزى و فتنه در بين مردم، و نبرد او با لشكريان امام زمان(ع) و كشته شدنش در صخره بيت المقدس به دست ياران حضرت مهدى(ع).

4. خروج سيّد حسنى از شمال ايران (حدود ديلم و قزوين) و دعوت او به مذهب اماميه، و رفع ظلم از مردم و نبردهاى پيروزمندانه او با ستمكاران و فاسقان و پيوستن او به حضرت مهدى(ع) در كوفه.

5. خروج شصت كذّاب كه به دروغ ادعاى پيامبرى مى‏كنند.

6. ادعاى دروغين مقام امامت توسط دوازده نفر از آل ابى‏طالب(ع).

7. كشته شدن نفس زكيّه، پسرى از آل محمد(ص)، در مسجد الحرام، ما بين ركن و مقام.

8. ظاهر شدن صورت و سينه و ياكف دست، در چشمه خورشيد.

9. وقوع كسوف در نيمه ماه رمضان و خسوف در آخر رمضان.

10. برخاستن نداهاى متعدد از آسمان در ماه رجب و شنيدن همه مردم.

11. گسترش سياهىِ كفر، فسق و معصيت در سراسر جهان.

12. ظهور حضرت مهدى(ع) (به هيأت مردى سى‏سال) از كنار كعبه، در مكه معظّمه، و دعوت مردم به اسلام راستين.

صلوات بر پيامبر و آل پيامبر (ص) 

درپايان زندگي نامه معصومين (ع) شايسته است صلوات ويژه آنان را از يكي از امامان معصوم (ع) دراين جا بيان كرده واز اين طريق ارادت مخصوص خود را به سرور و سالارمان حضرت حجت بن الحسن (ع) ابراز و اظهار نماييم:

از امام زين العابدين(ع) روايت شده است كه در صلوات بر پيامبر اكرم(ص) و اهل بيت آن حضرت، خوانده شود:

اللّهمَّ صَلِّ عَلى محمدٍّ وَالِ مُحمّدٍ، شَجرَةِ النّبوّةِ ، وَموضِع الرِّسالةِ ، ومختلفِ الملائِكةِ ، ومعدِنِ العِلمِ، واهلِ بيتِ الوَحي ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ محمّدٍ وَآلِ محمّدٍ، الفُلكِ الجاريةِ في اللُّجَجِ الغامِرةِ ، يأمَنُ من رَكِبها ويغرقُ من تركَها، المُتقدِّمُ لَهُم مارِقٌ ، والمتأخّرُ عنهم زاهقٌ ، وَاللازِمُ لهُم لاحقٌ ،اللّهُمَّ صَلِّ على محمّدٍ وآلِ محمّدٍ ، اَلْكَهفِ الحصين ، وغياثِ المُضطرِّ المُستكين ، وَمَلْجَأِ الهاربين ، وَعِصمة الْمُعْتَصِمين....

خدايا! بر محمد وآلش درود فرست كه درخت نبوّتند و جايگاه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و معدن علم و حكمت و خاندان وحى. خدايا! بر محمد و آلش درود فرست كه آنان كِشتى درياى معرفتند و روان در اَعماق آن دريا، هر كس بر آن كِشتى در آيد از غرق ايمن است، و هركس در نيايد به درياى هلاكت غرق خواهد شد. هركس بر آنان پيشى گيرد از دين خارج گردد، و هر كس از آنان عقب ماند سعى‏اش باطل و نابود گردد، و هر كس همراه آنان باشد ملحق به آنان خواهد شد. خدايا! بر محمد و آلش درود فرست كه حصار محكم امتند و فريادرس بيچارگان و نگهبان عصمت طلبان..(3)



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1247
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام حسن عسگري (ع)

نام: حسن بن علي.

كنيه: ابومحمد.

القاب: عسكرى، زكى، خالص، صامت، سراج، تقى و خاص (به امام حسن عسكرى(ع)، امام على النقى(ع) و امام محمد تقى(ع)، ابن الرضا نيز گفته مى‏شد.)

منصب: معصوم سيزدهم و امام يازدهم شيعيان.

تاريخ ولادت: هشتم ربيع الثانى سال 232هجرى.

همچنين چهارم و دهم ربيع الثانى نيز نقل شده است. در مورد سال تولد ايشان نيز برخى گفته‏اند كه 231 هجرى بوده است.

محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: ابوالحسن، على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: حُديث، كه او را جدّه مى‏گفتند.

برخى نام او را سليل و برخى ديگر، سوسن نقل كرده‏اند. اين بانوى پاكيزه، كه در عصر خويش از بهترين زنان عالم بوده و مفتخر به همسرى ذريه پيامبر اكرم(ص) است، در ولايت خويش پادشاه زاده بود. امام هادى(ع) در شأن او فرمود: سليل، دور از هر آفت، پليدى و آلودگى است.

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، حضرت امام هادى(ع)، در سال 254 تا سال 260هجرى، نزديك به شش سال.

تاريخ و سبب شهادت: هشتم ربيع الاول سال 260 هجرى، در سن 28 (يا 29) سالگى، به وسيله زهرى كه معتمد عباسى به آن حضرت خورانيد.

محل‏دفن: سامرا (درسرزمين عراق‏كنونى)، در جوار مرقد پدرش، امام‏هادى(ع).

همسر: نرجس (صيقل).

فرزند : ابوالقاسم، محمد بن حسن، صاحب الزمان(ع).

امام زمان(ع) تنها فرزند امام حسن عسكرى(ع) هستند. امام عسكرى(ع) تولد و زندگىِ تنها فرزندش را بر بيگانگان پنهان نگه مى‏داشت تا از سوى دشمنان اهل‏بيت(ع) و مزدوران خليفه‏آسيبى به وى نرسد.

اصحاب وياران: 1. احمد بن اسحاق اشعرى. 2. احمد بن محمد بن مطهر. 3. اسماعيل بن على نوبختى. 4. محمد بن صالح همدانى. 5. عثمان بن سعيد عمروى. 6. محمد بن عثمان عمروى. 7. حفص بن عمرو عمروى. 8. ابوهاشم، داود بن قاسم جعفرى. 9. احمد بن ابراهيم بن اسماعيل. 10. احمد بن ادريس قمى.

در برخى منابع، تعداد اصحاب و ياران امام حسن عسكرى(ع) بيش از صد نفر ذكر شده است.

زمامداران معاصر: 1. متوكل عباسى (232 - 247ق.). 2. منتصر عباسى (247 - 248ق.). 3. مستعين عباسى (248 - 252ق.). 4. معتز عباسى (252 - 255ق.). 5. مهتدى عباسى (255 - 256ق.). 6. معتمد عباسى (256 - 279ق.).

از ميان خلفاى مذكور، تنها منتصر عباسى، فرزند متوكل به امام هادى(ع)، امام‏حسن عسكرى(ع) وعلويان و شيعيان آزارى نرساند و در ايام خلافت كوتاه مدت خويش احسان و خدمات شايانى به آنان نمود كه در مقايسه با ستمكارى‏ها و تعديات ساير خلفاى عباسى ناچيز است.

رويدادهاى مهم:

1. وفات ابوجعفر، محمد بن على، برادر امام حسن عسكرى(ع) در سنين جوانى و تألّم شديد امام(ع) در مرگ او.

2. مسموميت و شهادت امام على النقى(ع)، پدر امام حسن عسكرى(ع)، در سال 254 هجرى، به دست معتمد عباسى.

3. بازداشت و زندانى شدن مكرر امام حسن عسكرى(ع)، در دوران حكومت مستعين، معتز، مهتدى و معتمد عباسى.

4. نفرين امام(ع) بر معتز عباسى، در زندان، و تأثير آن در خلع معتز و كشته شدنش به دست سرداران ترك.

5. حساسيت خلفاى بنى‏عباس، معاصر امام‏حسن عسكرى(ع)، درباره‏تولد و زندگانىِ حضرت‏مهدى منتظر(عج) و تلاش براى پيدا كردن و از بين‏بردن آن‏حضرت.

6. مسموميت و شهادت امام حسن عسكرى(ع)، توسط معتمد عباسى، در سال 260 هجرى. (1)



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1224
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام علي النقي(ع)

نام: على بن محمد.

القاب: نقى، هادى، نجيب، مرتضى، عالم، فقيه، ناصح، امين، مؤتمن، طيّب، فتّاح ومتوكل.

واژه «متوكل» لقب «متوكل على اللَّه»، خليفه عباسى نيز بود كه در عصر امام‏هادى(ع) مى‏زيست. به همين دليل، امام هادى(ع) اين لقب را براى خويش نمى‏پسنديد وبه اصحابش دستور مى‏داد كه از به‏كاربردن آن اعراض كنند.

كنيه: ابوالحسن.

چون كنيه امام موسى كاظم(ع) وامام رضا(ع) نيز ابوالحسن بود، به امام هادى(ع) ابوالحسن ثالث گفته مى‏شود.

منصب: معصوم دوازدهم و امام دهم شيعيان.

نسب پدرى: ابوجعفر، محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: سمانه مغربيه كه كنيه وى ام الفضل بود.

امام هادى(ع) در شأن مادرش فرمود:

مادرم به حق من عارف و از اهل بهشت است. شيطان سركش به او نزديك نمى‏شود و مكر جباران به وى نمى‏رسد. او در پناه خدايى است كه نمى‏خوابد و مادران صديقان و صالحان را به خود وا نمى‏گذارد.

تاريخ ولادت: نيمه ذى حجه سال 212 هجرى.

برخى مورخان تولد آن حضرت را دوم يا پنجم رجب همين سال و برخى ديگر رجب سال 214 دانسته‏اند. يكى از ادله‏اى كه زمان تولد آن حضرت را ماه رجب مى‏داند، دعاى ناحيه مقدسه است:

«اللّهُمَّ اِنّي أسئلكَ بالمَولوُدَينِ في رَجبٍ، مُحمّدِ بنِ عَليٍ الثّاني وَابنه عليّ بنِ محمّدٍ المُنتَجب».(1)

محل تولد: «صُريا» در حوالى شهر مدينه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى). صريا قريه‏اى بود كه امام موسى بن جعفر(ع) آن را بنا نهاد و سال هاى طولانى، موطن اولاد و احفاد آن حضرت بود. فاصله آن با مدينه حدود سه ميل است.

مدت امامت: از ذى قعده سال 220 هجرى تا رجب 254 هجرى، به مدت 33سال. زمانى كه آن حضرت به امامت رسيد، هشت سال و پنج ماه بيشتر نداشت.

تاريخ و سبب شهادت: سوم ماه رجب (و به قولى 25 جمادى الاخر) سال 254 هجرى، به وسيله زهرى كه معتمد عباسى، برادر معتز (خليفه وقت) به آن حضرت خورانيد. سن آن حضرت در هنگام شهادت، 40 يا 42 سال بود.

محل دفن: سامرا، كه در سابق به آن «سرّ مَن رَأى‏» گفته مى‏شد (دركشور عراق كنونى).

همسر: حديث (يا سليل) كه به او جده مى‏گفتند.

فرزندان: 1. ابا محمد حسن عسكرى(ع). 2. حسين. 3. محمد. 4. جعفر(معروف به جعفر كذّاب). 5. عليّه يا عايشه.

اصحاب: 1. على بن مهزيار اهوازى. 2. خيران خادم. 3. ابوهاشم داود بن قاسم جعفرى. 4. عبدالعظيم بن عبداللَّه حسنى. 5. على بن جعفر هميناوى(همانى). 6. ابن سكيت بن يعقوب اهوازى. 7. احمد بن اسحاق اشعرى. 8. ابراهيم بن مهزيار اهوازى. 9. ايوب بن نوح. 10. ابو على حسن بن راشد.

تعداد اصحاب و ياران امام هادى(ع) بيش از اين است و در برخى منابع، نام نزديك به دويست نفر از آنان ذكر شده است.

زمامداران معاصر: 1. مأمون عباسى (196 - 218ق.). 2. معتصم عباسى (218 - 227ق.). 3. واثق عباسى (227 - 232ق.). 4. متوكل عباسى (232 - 247ق.). 5. منتصر عباسى (247 - 248ق.). 6. مستعين عباسى (248 - 252ق.). 7. معتز عباسى (252 - 255ق.).

خلفاى نامبرده، كه همگى از سلسله بنى عباس هستند، در غصب خلافت و ناديده گرفتن حقوق امام معصوم(ع) متفق و هم رأى بودند؛ اما از ميان آنان، متوكل عباسى جنايات و جسارت‏هاى فراوانى در مورد امام معصوم(ع) روا داشته است و دشمنى‏هاى وى به اهل بيت(ع) زبانزد است.

رويدادهاى مهم:

1. از دست دادن پدرش، امام جواد(ع)، در سن هشت سالگى.

2. سعايت بريحه عباسى، امام جماعت حرمين، عبداللَّه بن محمد، والىِ مدينه و جماعتى ديگر، از امام هادى(ع) نزد متوكل عباسى و خشم گرفتن وى بر امام(ع).

32. نامه امام هادى(ع) به متوكل عباسى درباره اذيت و آزار والى مدينه به آن حضرت.

4. عزل محمد بن عبداللَّه از حكومت مدينه به خاطر بد رفتارى با امام هادى(ع) و نصب محمد بن فضل به جاى وى توسط متوكل عباسى، و دستور خليفه مبنى بر اكرام و اعزاز امام(ع).

5. تبعيد امام هادى(ع) از مدينه به سامرا به دستور متوكل عباسى و رفتار نيكوى او با آن حضرت در آغاز اقامت امام(ع) در سامرا، به سال 243 هجرى.

لازم به يادآورى است كه شهر سامرا در سال 220 هجرى به دستور معتصم عباسى بناگرديد و از آن زمان، پايتخت عباسيان به شمار مى‏آمد.

6. بد رفتارىِ تدريجىِ متوكل عباسى و آزارهاى جسمى و روحى او به امام(ع).

7. عداوت متوكل عباسى با اهل بيت(ع) در تخريب بارگاه ابا عبداللَّه الحسين(ع) و مشاهد مشرفه اهل بيت(ع) و خانه‏هاى اطراف آنها و جارى كردن آب بر روى قبر امام حسين(ع) وكشت نمودن بر روى آن.

8. سختگيرىِ واليان مدينه و مكه با آل ابى‏طالب و علويان، به دستور متوكل عباسى.

9. كودتاى منتصر، عليه پدرش، متوكل، در سال 247 هجرى و خشنودى علويان از موفقيت منتصر.

اين واقعه مهم، پس از يك‏سال و چند ماه از اقامت اجبارىِ امام(ع) در سامرا اتفاق افتاد.

10. مسموم و شهيد شدن امام هادى(ع) در تبعيد گاهش(سامرا)، به دستور معتمد عباسى، برادر معتز، خليفه وقت.



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1082
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام محمد تقي (ع)

نام: محمد بن علي .

كنيه: ابو جعفر ثانى.

القاب: تقى، جواد، مرتضى منتجب، مختار، قانع و عالِم.

منصب: معصوم يازدهم و امام نهم شيعيان.

تاريخ ولادت: نوزدهم ماه مبارك رمضان سال 195 هجرى.

همچنين هفدهم و پانزدهم ماه رمضان نيز نقل شده است؛ اما مشهور بين شيعيان، دهم رجب سال 195 هجرى مى‏باشد. در دعاى ناحيه مقدسه نيز آمده است: «اللَّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُكَ بِالْمَوْلُودَيْنِ فى‏ رَجَبٍ، مُحَمَّدِ بْنِ عَلىٍّ الثَّانى وَابْنِهِ عَلىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ المُنْتَجَبِ» .

محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: امام رضا، على بن موسى بن جعفر بن محمدبن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: سبيكه، يا سكينه مرسيه و يا درّه كه حضرت رضا(ع) او را خيزران ناميد.

وى از اهالى «نوبه» و از خاندان ماريه قبطيه، مادر ابراهيم، پسر پيامبر اكرم (ص) و از زنان بزرگوار زمان خويش بود.

مدت امامت: از زمان شهادت امام رضا (ع)، در آخر ماه صفر سال 203 هجرى تا ذى قعده سال 220 هجرى، به مدت شانزده سال و نه ماه.

تاريخ و سبب شهادت: آخر ذى قعده سال 220 هجرى، در سن 25 سالگى، به وسيله زهرى كه همسرش، ام الفضل، دختر مأمون به تحريك برادرش، جعفر بن مأمون و عمويش، معتصم عباسى، به آن حضرت خورانيد.

محل دفن: مقابر قريش بغداد، در جوار قبر شريف جدش، امام موسى كاظم(ع) كه هم اكنون به كاظمين معروف است.

همسران: 1. سمانه مغربيه. 2. ام الفضل، دختر مأمون. 3. زنى از خاندان عمّار ياسر.

فرزندان: 1. ابوالحسن امام على النّقى (ع). 2. ابو احمد موسى مبرقع. 3. ابو احمد حسين. 4. ابو موسى عمران. 5. فاطمه. 6. خديجه. 7. ام كلثوم. 8. حكيمه.

همچنين گفته شده كه زينب، ام محمد، ميمونه و امامه نيز از فرزندان آن حضرت بوده‏اند.

اصحاب : 1. ابو جعفر، احمد بن محمد بن ابى نصر، معروف به بزنطى كوفى. 2. ابومحمد، فضل بن شاذان بن خليل ازدى نيشابورى. 3. ابو تمّام، حبيب بن اوس طايى. 4. ابوالحسن، على بن مهزيار اهوازى. 5. ابو احمد، محمد بن ابى عمير. 6. محمد بن سنان زاهرى. 7. على بن عاصم كوفى. 8. على بن جعفر الصادق (ع). 9. اسماعيل بن موسى كاظم (ع). 10. ابراهيم بن محمد همدانى.

اصحاب و ياران امام جواد(ع) بيش از تعدادى است كه در اين جا به آنان اشاره شد. در برخى منابع اسلامى نام بيش از 270 نفر به عنوان اصحاب آن حضرت آورده شده است.

زمامداران معاصر : 1. مأمون (218-196 ق.). 2. معتصم (227-218 ق.).

پس از شهادت امام رضا (ع) مأمون با امام محمدتقى (ع) رفتار نيكويى را در پيش گرفت و دخترش، ام الفضل را به عقد آن حضرت درآورد و آن حضرت را بر همه اطرافيان خويش اعم از عباسيان و علويان ترجيح وبرترى داد؛ اما معتصم عباسى با اين كه در ظاهر با آن حضرت، با اكرام و اعزاز رفتار مى‏كرد، ولى در واقع دشمنى آن حضرت و آل على (ع) را در سينه داشت و در صدد تحقير و نابودى آنان بر مى‏آمد.

رويدادهاى مهم :

1. عزيمت امام رضا (ع)، پدر بزرگوار امام جواد (ع)، از مدينه به خراسان به اجبار مأمون عباسى، در سال 200 هجرى.

2. شهادت امام رضا (ع)، در خراسان، به دست مأمون عباس در سال 203 هجرى.

3. فراخوانى امام محمد تقى (ع) به بغداد، توسط مأمون عباسى.

4. تزويج ام الفضل، دختر مأمون به امام محمد تقى (ع)، توسط مأمون و اظهار نگرانىِ عباسيان از اين مسأله.

5. بازگشت امام جواد (ع) از بغداد (پايتخت عباسيان) به حجاز به بهانه انجام مراسم حجّ بيت اللّه الحرام.

6. وفات مأمون عباسى، در سال 218هجرى.

7. به خلافت رسيدن معتصم عباسى پس از وفات مأمون.

8. فراخوانىِ مجدد امام محمدتقى (ع) به بغداد، از سوى معتصم عباسى، در اوائل سال 220 هجرى.

9. توطئه‏هاى معتصم عباسى، ام الفضل و جعفر بن مأمون عليه امام جواد (ع).

10. مسموم شدن امام جواد (ع)، توسط همسرش، ام الفضل و به شهادت رسيدن آن حضرت، در اواخر سال 220 هجرى.

برگرفته شده از كتاب " خاندان عصمت عليهم السلام " تاليف سيد تقى واردى



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1118
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام رضا (ع)

نام: على بن موسي .

كنيه: ابوالحسن (چون كنيه امام موسى كاظم (ع) نيز ابوالحسن است، به امام رضا(ع) ابوالحسن ثانى نيز گفته مى‏شود).

القاب: رضا، صابر، رضى، وفى، فاضل و صديق.

از ميان لقب‏هاى فوق، «رضا» شهرت بيشترى دارد. علت اين كه آن حضرت را «رضا» ناميده‏اند، اين است كه پسنديده خدا در آسمان و مورد خشنودى رسول خدا(ص) و ائمه اطهار (ع) در زمين بوده و دوستان و دشمنان به اتفاق از وى خشنود و راضى بودند.

منصب: معصوم دهم و امام هشتم شيعيان.

همچنين به مدت سه سال وليعهد مأمون عباسى بود.

تاريخ تولد: يازدهم ذيقعده سال 148 هجرى.

برخى مورخان تاريخ تولد آن حضرت را سال 151 هجرى و برخى ديگر سال 153 هجرى، پنج سال پس از وفات امام جعفر صادق(ع) دانسته‏اند.

محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: ابوالحسن، موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على‏بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: نجمه. نام‏هاى ديگرى نيز براى او نقل شده است؛ مانند: تكتم، اروى، سكن، ام البنين، شقرا، خيزران، سمانه، صقر و طاهره.

اين بانوى فاضله كه با تربيت حميده -مادر امام موسى كاظم(ع)- به كمالات انسانى و اخلاق اسلامى دست يافته بود، بهترين زنان عصر خويش در تعقل، ديندارى و حيا بود.

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام موسى كاظم (ع)، در رجب سال 183، تا سال 203 هجرى، به مدت بيست سال. آن حضرت در سن 35 سالگى به امامت رسيد.

تاريخ و سبب شهادت: آخر ماه صفر سال 203 هجرى به وسيله زهرى كه مأمون عباسى در خراسان به آن‏حضرت خورانيد. حضرت رضا (ع) در هنگام شهادتش، 55 ساله بود. برخى سال شهادت آن حضرت رإ؛ ح‏ح سال 205 و برخى 201 هجرى دانسته‏اند.

محل دفن: مشهد مقدس (در استان خراسان، در كشور ايران).

همسران: 1. سبيكه يا خيزران، مادر امام محمد تقى (ع). 2. ام حبيبه (دختر مأمون). و چند ام ولد.

فرزندان: 1. امام محمد تقى (ع) كه پس از شهادت پدرش، در سن هفت سالگى به امامت رسيد.

علماى شيعه ايشان را تنها فرزند امام رضا (ع) دانسته‏اند؛ اما در برخى منابع، فرزندان ديگرى نيز براى آن حضرت ذكر شده است كه عبارتند از: 2. ابو محمد حسن. 3. جعفر. 4. ابراهيم. 5. حسن. 6. عايشه. 7. فاطمه.

اصحاب:

1. دعبل بن على خزاعى. 2. حسن بن على وشّاء بجلى. 3. حسن بن على بن فضال. 4. حسن بن محبوب. 5. زكريا بن آدم اشعرى قمى. 6. صفوان بن يحيى بجلى. 7. محمد بن اسماعيل بن بزيع. 8. نصر بن قابوس.

9. ريّان بن صلت. 10. محمد بن سليمان ديلمى. 11. على بن حكم انبارى. 12. عبداللّه بن مبارك نهاوندى. 13. حمّاد بن عثمان. 14. حسن بن سعيد اهوازى. 15. محمد بن سنان.

 

گفتنى است كه ،تعداد ياران و اصحاب آن حضرت، بيش از اين است و در اين جا تنها نام تعداد اندكى از آنان آورده شد.

زمامداران معاصر: 1. منصور عباسى (158-136 ق.). 2. مهدى عباسى (169-158 ق.). 3. هادى عباسى (170-169 ق.). 4. هارون الرشيد (193-170 ق.). 5. محمد امين (198-193 ق.). 6. مأمون عباسى (218-196 ق.).

پس از نبرد ميان امين و مأمون، فرزندان هارون الرشيد، براى به دست آوردن منصب خلافت و پيروزى نهايىِ مأمون بر امين، در سال 201 هجرى امام رضا (ع) به اجبار و اكراه مأمون به ولايت‏عهدى وى برگزيده شد. مأمون با اين كه در ظاهر براى امام رضا (ع) احترام ويژه‏اى قائل بود و ايشان را بر همگان، از جمله علويان و عباسيان، مقدم مى‏داشت، اما در ضمير خود، به مقام علمى و اجتماعى آن حضرت حسد مى‏برد و كينه ايشان را در دل داشت. سرانجام نيز با توطئه‏اى پنهان، آن حضرت را به شهادت رساند.

رويدادهاى مهم :

1. زندانى و مسموم شدن امام‏كاظم(ع)، پدر امام‏رضا(ع)، به‏دستور هارون‏الرشيد.

2. جنگ خونين ميان مأمون و امين، فرزندان هارون الرشيد، و نذر مأمون مبنى بر واگذارىِ أمر خلافت به افضل آل ابى‏طالب (ع) در صورت پيروزى بر امين.

3. پيروزىِ مأمون بر امين و گسترش سيطره مأمون بر آفاق اسلامى و قصد ظاهرى او بر وفاى به نذر.

4. درخواست مأمون از امام رضا(ع) براى رفتن از مدينه به خراسان، درسال 200 هجرى.

5. حركت امام رضا (ع) از مدينه و گذشتن از شهرهاى بصره، بغداد، قم و نيشابور و رسيدن به مرو (مقر حكومت مأمون).

6. استقبال بى‏نظير مسلمانان شهرهاى بين راه (مانند قم و نيشابور) از امام‏رضا(ع) و ظهور كرامات و معجزات فراوان از آن حضرت.

7. استقبال مأمون از امام رضا (ع) و مراعات احترام آن حضرت و مقدم داشتن ايشان بر علويان و عباسيان.

8. وادار كردن امام رضا (ع)، توسط مأمون براى پذيرش ولايت‏عهدى.

9. پذيرفتن امام رضا (ع)، ولايت‏عهدىِ مأمون را مشروط بر عدم دخالت در امور كشوردارى، در سال 201 هجرى.

10. ضرب سكه به‏نام امام‏رضا(ع) و خواندن خطبه به‏نام آن‏حضرت، در منابر و محافل، و بزرگ آوازه نمودن مقام ايشان در شهرهاى مختلف اسلامى به‏دستور مأمون.

11. تزويج ام حبيبه، دختر مأمون به امام رضا (ع) و نامزدىِ ام الفضل براى امام‏محمد تقى (ع)، توسط مأمون عباسى.

12. دستور مأمون به مردم مبنى بر كنار گذاشتن بدعت عباسيان در پوشيدن لباس سياه و تغيير آن به جامه سبز.

13. تشكيل جلسه‏هاى مناظره امام رضا (ع) با رؤساى مذاهب واديان (مسيحيت، يهوديت، صابئين، زرتشتى و...) درباره مسائل كلامى، به دستور مأمون.

14. انتقال مقر خلافت و تشكيلات حكومتىِ مأمون از مرو به بغداد به خواست امام رضا (ع).

15. خروج امام رضا (ع) به همراه مأمون، فضل بن سهل و تمامىِ دست اندر كاران حكومتى از مرو.

16. سوءقصد به فضل بن سهل و كشته شدن او در حمام سرخس، به توطئه مأمون، در سال 203 هجرى.

17. نصيحت امام رضا (ع) به مأمون در مراعات شؤونات دينى و مردمى.

18. حسد وكينه تدريجىِ مأمون به امام رضا (ع) و پنهان نگه داشتن آن.

19. مسموميت و شهادت امام رضا (ع) به دستور پنهانىِ مأمون، در روز آخر صفر سال 203 هجرى.

20. سوگوارى و غمگين شدن ظاهرىِ مأمون در شهادت امام رضا (ع) و به خاك‏سپارى آن حضرت در كنار قبر هارون الرشيد، در قريه سناباد، از دهستان نوقان (مشهد كنونى).

برگرفته شده از كتاب " خاندان عصمت عليهم السلام " تاليف سيد تقى واردى

 



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1391
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.

زندگينامه امام موسي كاظم (ع)

نام: موسى‏ بن جعفر.

كنيه: ابو ابراهيم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوعلى و ابواسماعيل.

القاب: كاظم، صابر، صالح، امين و عبدالصالح.

آن حضرت در ميان شيعيان به «باب الحوائج» معروف است.

منصب: معصوم نهم و امام هفتم شيعيان.

تاريخ ولادت: هفتم ماه صفر سال 128 هجرى. برخى نيز سال 129 را ذكر كردند.

محل تولد: ابواء (منطقه‏اى در ميان مكه و مدينه) در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: امام جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: حميده مصفّاة. نام‏هاى ديگرى نيز مانند حميده بربريه و حميده اندلسيه نيز براى او نقل شده است. اين بانو از زنان بزرگ زمان خويش بود و چندان فقيه و عالم به احكام و مسائل بود كه امام صادق(ع) زنان را در يادگيرى مسائل و احكام دينى به ايشان ارجاع مى‏داد. و درباره‏اش فرمود: «حميده، تصفيه شده است از هر دنس و چركى؛ مانند شمش طلا. پيوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانى نموده تا رسيده است به من، به خاطر آن كرامتى كه از خداى متعال براى من و حجت پس از من است».

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق (ع)، در شوال 148 هجرى تا رجب سال 183 هجرى، به مدت 35 سال. آن حضرت در سن بيست سالگى به امامت رسيد.

تاريخ و سبب شهادت: 25 رجب سال 183 هجرى، در سن 55 سالگى، به‏وسيله زهرى كه در زندان سندى بن شاهك به دستور هارون‏الرشيد به آن حضرت خورانيده شد.

محل دفن: مقابر قريش بغداد (در سرزمين عراق) كه هم اكنون به «كاظمين» معروف است.

همسران: 1. فاطمه بنت على. 2. نجمه. و چند ام ولد ديگر.

فرزندان: درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل يكى از آنها، آن حضرت 37 فرزند داشت كه 18 تن از آنان پسر و 19 تن دختر بودند.

الف) پسران‏

1. امام على بن موسى الرضا(ع). 2. ابراهيم. 3. عباس. 4. قاسم. 5. اسماعيل. 6. جعفر. 7. هارون. 8. حسن. 9. احمد.

10. محمد. 11. حمزه. 12. عبد اللّه. 13. اسحاق. 14. عبيداللّه. 15. زيد. 16. حسين. 17. فضل. 18. سليمان.

 

ب) دختران

1. فاطمه كبرى. 2. فاطمه صغرى. 3. رقيّه. 4. حكيمه. 5. ام ابيها. 6. رقيّه صغرى. 7. كلثوم. 8. ام جعفر. 9. لبابه. 10. زينب.

11. خديجه. 12. عليّه. 13. آمنه. 14. حسنه. 15. بريهه. 16. عائشه. 17. ام سلمه. 18. ميمونه. 19. ام كلثوم.

 

يكى از دختران آن حضرت به نام فاطمه، معروف به حضرت معصومه (س) كه براى ديدار برادرش امام رضا (ع) عازم ايران شده بود، در شهر قم بيمار شد و پس از چند روز بيمارى، وفات يافت و در اين شهر مدفون گرديد. هم اكنون مقبره ايشان زيارتگاه شيعيان سراسر جهان و مَدْرس عالمان و مجتهدان شيعى است.

اصحاب وياران :

تعداد ياران، اصحاب و راويان امام موسى كاظم (ع) بسيار است. در اين جا نام تعدادى از اصحاب بزرگ آن حضرت ذكر مى‏گردد: 1. على بن يقطين. 2. ابوصلت بن صالح هروى . 3. اسماعيل بن مهران. 4. حمّاد بن عيسى. 5. عبدالرحمن بن حجّاج بجلى. 6. عبداللّه بن جندب بجلى. 7. عبداللّه بن مغيره بجلى. 8. عبداللّه بن يحيى كاهلى. 9. مفضّل بن عمر كوفى. 10. هشام بن حكم. 11. يونس بن عبدالرحمن. 12. يونس بن يعقوب.

زمامداران معاصر: 1. مروان بن محمد اموى - معروف به مروان حمار- (126 - 132 ق.). 2. ابوالعباس سفاح عباسى (132 - 136 ق.). 3. منصور عباسى (136 - 158 ق.). 4. مهدى عباسى (158 - 169 ق.). 5. هادى عباسى (169 - 170 ق.). 6. هارون الرشيد (170 - 193 ق.).

امام موسى كاظم (ع) در عصر خلافت منصور عباسى به مقام امامت نايل آمد. از آن زمان تا سال 183 هجرى، سال وفات آن حضرت، چندين بار توسط خلفاى عباسى دستگير و زندانى گرديد. تنها در دوران خلافت هارون الرشيد به مدت چهار سال زندانى و در همان زندان به شهادت رسيد.

رويدادهاى مهم :

1. شهادت امام جعفر صادق (ع)، پدر ارجمند امام موسى كاظم (ع)، به دست منصور دوانيقى، در سال 148 هجرى.

2. پيدايش انشعاباتى در مذهب شيعه، مانند: اسماعيليه، اَفْطَحيه و ناووسيه، پس از شهادت امام صادق (ع) و معارضه آنان با امام موسى كاظم (ع) در مسئله امامت.

3. ادعاى امامت و جانشينى امام جعفر صادق (ع)، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر امام موسى كاظم (ع) و به وجود آوردن مذهب افطحيه در شيعه.

4. اعراض بيشتر اصحاب امام صادق (ع) از عبدالله اَفْطَحْ، و گرايش آنان به امام‏موسى كاظم (ع).

5. مرگ منصور دوانيقى، در سال 158 هجرى، و به خلافت رسيدن ابوعبدالله مهدى عباسى، فرزند منصور.

6. احضار امام موسى كاظم (ع) به بغداد و زندانى نمودن ايشان در آن شهر، به دستور مهدى عباسى.

7. زندانى شدن امام موسى كاظم (ع) در بغداد، در دوران حكومت هادى عباسى.

8. مبارزات منفىِ امام موسى كاظم (ع) با دستگاه حكومتىِ هارون‏الرشيد، در مناسبت‏هاى گوناگون.

9. سعايت على بن اسماعيل، برادرزاده امام موسى كاظم (ع) از آن حضرت، نزد هارون الرشيد با توطئه‏چينى يحيى برمكى، وزيراعظم هارون.

10. دستگيرى امام كاظم (ع) در مدينه و فرستادن آن حضرت به زندان عيسى بن جعفر در بصره، به دستور هارون‏الرشيد، در سال 179 هجرى.

11. انتقال امام (ع) از زندان بصره به زندان فضل بن ربيع در بغداد.

12. انتقال امام (ع) از زندان فضل بن ربيع به زندان فضل بن يحيى برمكى.

13. مراعات كردن حال امام (ع) در زندان، توسط فضل بن يحيى و عكس‏العمل شديد هارون به اين قضيه.

14. مضروب و مقهور شدن فضل بن يحيى، توسط هارون، به خاطر مراعات حال امام (ع) در زندان.

15. انتقال امام (ع) از زندان فضل بن يحيى به زندان سندى بن شاهك.

16. مسموم كردن امام (ع) با خرماى زهرآلود، توسط سندى بن شاهك در زندان. 17. شهادت امام كاظم (ع) به خاطر مسموميت در زندان سندى بن شاهك، در 25 رجب سال 183 هجرى.

18. انتقال پيكر مطهر امام موسى كاظم (ع) به جِسر بغداد و فراخوانىِ مردم براى ديدن آن توسط مأموران هارون‏الرشيد.

19. انزجار سليمان بن جعفر بن منصور دوانيقى از تحقير پيكر امام موسى كاظم(ع)، توسط مأموران حكومتى، و دستور او به تجهيز و تكفين مناسب شأن پيكر آن حضرت و به خاك سپارى در مقابر قريش بغداد.

برگرفته شده از كتاب " خاندان عصمت عليهم السلام " تاليف سيد تقى واردى



:: موضوعات مرتبط: روح متعالی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1154
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : جهان مدرن
ت : چهار شنبه 26 تير 1392
.
موضوعات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پشتیبانی